یادی از یار و مرد ی از جنس تاریخ جاودانه و ماندگار و باشکوه و سرفراز ایران زمین

یادی از یار و مرد ی  از جنس تاریخ جاودانه و ماندگار و باشکوه و سرفراز ایران زمین

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۳

نا گفته های از قیام 20 تیر 1378 تبریز


۰۵:۱۷<-يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۳<-۱۶/۱۲/۱۳۸۳۲۰ تير ۱۳۷۸داستان سرتیپ شدن محمد حسین فرهنگی!!!و ناگفته های از قیام مردمی و دانشجویی 20 تیر 1378تبریزدر تاریخ همیشه وقوع بعضی حوادث با تردید و گاهی با روایت های مختلف ذکر می شود.چرا که زمان وقوع حوادث و رخ دادها فاصله زیادی با راوی داشته و یا منبع قابل اعتمادی وجود نداشته و راوی اکتفا به یک یا چند منبع محدود می نموده است. اما اگر وقایع و رخ داد ها ی روزانه ما بطوری که هدف وقایع نگاری روزانه نباشد بلکه هدف بازگوی و بازخوانی تاریخ معاصر بوده باشد کمک مهمی در افشای حقایق که رازهای را بر آیندگان و نیز وروشنگری نسل آینده می نماید خواهد کرد.هدفی بهی و ورجاوند که شایسته ستایش و تکریم می باشد.در پی حماسه ملی قیام مردمی و دانشجویی 18 تیر 1378 تبریز تاریخ ساز شهر التهابی بزرگی داشت قیام علیه ظالم و جنایت پیشه گان برگی زرینی بود که بایستی در تالار افتخارات تبریز قرار می گرفت فضای آشفته دانشگاه و تشکیل گروهای بحث دانشجویی در محوطه حیاط دانشگاه و نماز خانه نشان دهنده اوج التهاب بود.مردم از سراسر شهر بر گرد درب اصلی دانشگاه یا بر روی چمن ها نشسته منتظر شروع تاریخی بزرگی تبریز بودند.انجمن اسلامی دانشگاه سعی داشت به نحوی نقش سوپاپ اطمینان رژیم را بازی کند و تحصن و راهپیمایی که در پی اعلام حمایت از دانشجویان مورد تهاجم جلا دان نیروی انتظامی و انصار شیطان در خوابگاه دانشگاه تهران بوده را به نام خود و به دعوت آنها قلمداد و وانمود کند .رژیم چاره ای نداشت جز گردن نهادن به حرف حق و خواست مشروع دانشجویان بلاخره عصیان بر علیه ظالم در عرف و فرهنگ ملت آذربایجان جایگاه ویژه ای داردساعت 11 صبح وانت انجمن اسلامی با بلند گو شروع به خواندن قطعنامه به باور خودشون پایانی ماجرا را خواند .سعی رژیم در خاتمه سریع این قیام بود که ناگهان اوباش انصار شیطان به سرکردگی ملعون عزیز تاریخی آذر(بیوک تخته یا عزیز شلمچه ) و سرکرده دیگر بنام بی مخ رسول (سرگرد بازنشسته جانباز سپاه ) و ایادی آنها وارد دانشگاه شدند و به هرکسی که می رسیدند بدون ترحم زیر وحشیانه ترین آزار و اذیت و کتک و بخصوص تونل های مرگ که دودسته روبروی هم قرار می گرفتند و یک نفر دانشجوی بی چاره اعم از دختر و یا پسر را داخل این ردیف انصار قرار می دادند که نفر اول شروع به زدن یک ضربه می کرد تا اینکه وقتی نوبت به نفر آخری می رسید دیگر طرف نای راه رفتن نداشت چه رسد به اینکه خودشو از زیر دست و پا نجات دهد. عزیز و دوستانش به دفتر رییس دانشگاه هجوم بردند و حتی یک دختر دانشجو را از طبقه اول بالکن به حیاط پرت کردند که پای دختره شکست. و یکدفعه همه جا به هم ریخت و هر کسی فرار می کرد ناگهان از گوشه حیاط عده ای دانشجو با یورش به طرف انصار آنها را از محیط دانشگاه خارج کردند. بلاخره آجر های نمای مسجد تنها وسیله دفاعی برای بیرون کردن انصار و پاسبان ها !!! بود چرا که انصار با تجدید قوا قصد ورود مجدد به دانشگاه را داشت.بعد مدتی آرامش کمی برقرار شد روبروی دانشگاه یک ساختمان شهرداری و یک ساختمان ناحیه یک بسیج شهری است که بصورت یک شش ضلعی در پایین پارک روبروی درب اصلی دانشگاه قرار گرفته و در سمت پشت پارک (چمن کاری) رودخانه مهرانرود که رودخانه خشکی است قرار گرفته که در آن موقع ارتفاع سطح بستر رود خانه تا سطح دیواره دو متر بوده که بعد از این قضیه طبق دستور اطلاعات تنها در قسمت روبروی دانشگاه ارتفاع سطح رودخانه را به بیش از چهار متر و نیز در داخل رودخانه سیم خاردارهای که همسطح چشم وصورت انسان است کشیده شده!!!!بعد از مدتی دوباره انصار پس از تجدید سازمان خود در جلوی ناحیه یک بسیج مجددا شروع به پرتاب سنگ به طرف دانشجویان و مردم کردند و هر گاه نیروی انتظامی اوضاع را به نحو خود و انصار نمی دید با شلیک هوایی قصد ارعاب و پراکنده کردن نیرو های مردمی را داشت ولی عملا هیچ تسلطی بر اوضاع نداشت . هر کسی خبر قیام را می شنید فورا به محل حادثه می شتلفت یا به بهانه دیدن ماجرا و یا کمک وهمراهی به مردم .اتوبوس های حامل نیروهای سپاه با لباس شخصی از طرف زعفرانیه به تقاطع ولی عصر (بیمارستان ششم بهمن) می آمدندو به محض خالی کردن نیرو ها فورا محل را ترک می کردند کلانتری ها ی تبریز دیگر به مراجعه کنندگان روزمره و عادی خود توجهی نمی کردند و از نابود شدن کشتی و زخم دیدن ناوبان ها بطور رمزی در بی سیم ها صحبت می کردند . عاقبت شیطان را یاری شیطان شتافت !!!محمد حسین فرهنگی فرزند امام جمعه بستان آباد که به سبب 28 ماه جبهه رفتن در آن موقع در حال درس خواندن هم در مجتمع ایثارگران برای دریافت دیپلم !!!!!خود بود و هم در سازمان مدیریت دولتی دوره کارشناسی را طی می کرد!!!! محمد حسین فرهنگی آدم خودخواه و جاه طلبی است و حاضر است به هر قیمتی شده ترفیع و به موقعیت های بالای دست یابد و از طرفی دیگر برادر کوچک وی محمد جواد فرهنگی که درس طلبگی در حوزه ولی عصر تبریز می خوانده است وی یکی از گردانندگان ناحیه یک بسیج بود.به محض آشفته شدن اوضاع و اینکه مدام از بی سیم ها از خارج شدن اوضاع از دست ماموران صحبت می شد .در طرف چهاراه آبرسانی به طرف خیابان پهلوی نیروی انتظامی به ویژه یگان ویژه ( به سبب کلاه ضد شورشی که بر سر داشتند به سامورایی معروف بودند ) مردم را می پراکنندندو بودند کسانی که در خانه خود را باز گذاشته بودند ونیز شیلنگ آب را برای سیراب کردن تظاهرات کنندگان باز کرده بودند.یک بار دیگر پرتاب سنگ انصار شروع شد و دانشجویان با شدت تمام به طرف آنها هجوم بردند و آنها را عقب نشاندند ولی اینبار به داخل دانشگاه برنگشته بلکه برای نابودی مرکز فتنه یعنی حوزه علمیه ولی عصر (ملا خانه)حمله بردند و تا نزدیکی اداره بازرگانی رفته بودند که ناگهان گفتند که یک نفر کشته شده و رواج این شایعه در هر کسی ترس را مستولی کرد که نکنه با سنگی که من پرتاب کردم آن یارو کشته شده و مردم یواش یواش با نزدیک شدن شب متفرق گشته و قیام چنین شکوهمند به مکر حیله شیطان به خاموشی گرایید.ولی اصل قضیه از این قرار بود که محمد جواد فرهنگی که از مسولین اصلی ناحیه یک بود با توجه هجوم مردم آنجا را ترک نکرده بود و برادرش محمد حسین که آرزوی دستیابی به موقعیت های بالا تر را در رژیم در سر می پروراند با کشتن برادر خود اولا برادر شهید می شد و از امتیازات و ترفیعات درجه ها و مزایای بعدی آن برخوردار می گشت .از طرفی دیگر دلخوری که بین دو برادر تا آنروز زبانزد همه بسیجی ها بود به نحو برادر بزرگتر تمام میشد و از طرفی دیگر شیطان تمام جوانب را برر سی کرده بود ترس از کشته شدنیک نفر در میان مردم و شایعه فوق چنان کارا بود که حتی خود شیطان !!در مقابل کارگزاران این رژیم به درس گرفتن و آموختن راغب می شد .آری محمد حسین فرهنگی با شلیک یک گلوله از پشت به برادر خود به هدف و آرزوی خود دست یافت و عاقبت به پاس این خوش خدمتی نماینده تبریز و همچنین دکترش کردند!!!معرفي به دوستان
برای عضویت در گروه خرمدینان ایران به قسمت پیام مراجعه شود

هیچ نظری موجود نیست: