در طول تاريخ همواره اقوام و ملل مختلف سعي در ارائه و پيشنهاد راه حلهايي براي راهنمايي و نجات انسانها بودند و معتقد بودند كه طريقت ارائه شده توسط آنها بي نقص و از راهكارهاي پيشينيان خود كامل مي باشد. و بر اين باور بودند كه گرويدن به راه و رسوم آئين آنها انسانها را نه تنها از سعادت دنيوي بهره مند مي سازد بلكه از سعادت اخروي نيز بي بهره نخواهد ماند، پس بنابراين هر كس در اين راه گامي ولو كوچك بردارد بزرگواري خود را در دو جهان بدست خواهد آورد.
در اين راه پيرواني كه راه رسم و آئين را برمي گزيدند، با توجه به نوع و نگرش آنها، به طريقي توجيه مي شدند، اغلب اين گروندگان سطح اگاهي به مراتب پاييني داشتند و لذا نوع نگرش و ديد آنها نسبت به جهان پيرامون و آئين و نوع و نحوه قبول خودشان از آئين از نگاه تعصبي ( فناتيك ) مي بود. در اين نوع نگرش ها جايي براي تعقل و مباحثه بالطبع وجود ندارد.
اصولاً نگرش هاي متعصبانه خالي از اشكال نيست، معايب و نقص ها گرچه بصورت بديهي و مشهود و عيان مي باشد، ولي فرد متعصب قدرت و توانايي ديد و تشخيص مناسب و صحيح نداشته و نمي تواند قضاوت درستي داشته باشد، با وجود معايب بزرگ دلبستگي شديدي به مطلوب خود خواهد داشت. اينگونه گروندگان به دليل ترس از دست دادن ان پشتوانه كه به خيال خود مستحكم تر از آن در جهان نمي بود، در وجود خود به ساختن علل اين معيوبات به شكلي منطقي وار مي پردازد.
نوع ديگر گروندگان كساني بودند كه در جنگ مغلوب و اسير گشته و در نتيجه براي نجات جان خود و رهايي، اجباراً آئيني را قبول مي كردند، يا به عبارتي قبولانده مي شدند.
نوع ديگر گروندگان، گروهي نيز به واسطه مهاجرت به سرزميني، مجبوراً آئين آن ديار را قبول مي كردند. در اين گرايش ها به سبب وجود جبر و عدم اختيار و از همه مهمتر هم رنگ شدن به جماعت آئين هاي پذيرفته شده، ريشه و عمق فرهنگي و تعقلي نداشتند، بنابراين بصورتي تقليدي پذيرفته مي شدند.
در اين جوامع حكومت بنام دگماتيسم يا تحجر كه براي انديشه و افكار خود پاكي و مقدسي خاص قائل مي باشد ميدان مناسبي براي ظهور مي يابند، اين گونه حكومت ها افكار و عقايد خود را كامل و بي عيب و نقص مي انگارند، اديان ديگر را تحريف شده و در نقص مي دانند، در مقابل بر اين باورند كه منجي بشريت و انسانها مي باشند، برنامه هايي براي سعادت و بهروزي بشريت و نوع انسان در افكار و انديشه هاي آنها تبلور نموده است.
مسائل ديني خود را قوانين لايتغير و ثابت و غير قابل دگرگوني مي دانند و انديشه هاي نوين ديني را و صاحبان آن افكار و انديشه ها را ملحد و كافر مي پندارند.
برخلاف ذهن نوانديش كه مسائل و احتياجات نو پديد را محتاج رشد و دگرگوني در بستر زمان مي داند، قوانين و انديشه هاي خود را غير قابل تغيير و دگرگوني مي داند.
خود و افكارشان را از ساير برتر و بالاتر دانسته و آورندگان آئين خود را پاكترين و منزه ترين افراد مي انگارند، و حتي گاهي به افراط مقام آنها را قابل مقايسه با نوع بشر ندانسته و اصولاً مجاز به مقايسه با ايشان نمي دانند، و جزاي سنگين بر اين امر تعيين مي كنند.
بانيان و اشاعه دهدگان اسلام از ابتدا نيز با آگاهي از اين روحيات و خصايص و هدف هاي انساني سعي وافري در اشاعه آئين اسلام در بين مردم داشتند و بقاي خود را در هرچه بيشتر ريشه دار شدن اين تفكرات مي داستند.
عرب ها در باديه هاي بي آب و علف و خشك دنباله رو چه تمدني و چه آئيني بودند؟
كساني كه حتي از ابتدائي ترين شرايط زندگي و حيات اجتماعي بي بهره بودند بلكه اين نوع حيات را مغاير زندگي توحشي خود مي دانستند.
زندگي سگي باديه نشينان صحراهاي عاري از هر گونه پايبندي و مقررات اجتماعي و خانوادگي بود، خورد و خوراك عاليترين آنها قورمه گوشت شتر بود كه وحشي ترين حيوانات صحرا نيز از هضم آن عاجز مي باشند.
زبان صلح آنها شمشيرهايشان بود و پيام دوستي و مودت آنها را تيغه هاي شمشيرهايشان حمل مي كرد. مهر و عطوفت و منطق آنها در زنده به گور كردن فرزندان خود بود.
علائق آنها عبارت بود از دزدي و غارت ديگر قبايل و صحرا نشينان و تقسيم اموال آنها، و تعدي تجاوز به زنان ديگر قبايل، اقتصاد آنها متكي به چپاول و غارت كاروانهاي ساير قبايل و نيز اندكي از نزورات بتان سود مي برند، هيچ انديشه اي درباب تجارت و رونق اقتصادي نداشتند و اوصولاً اگر انديشه اي بود در حول محور و خونريزي و غارت مي چرخيد.
هيچ آشنايي با فرهنگ و ادب نداشتند و انگشت شمار مداح و شعر سرا كه ستايشگر و ثناگوي اغنياء و بتان بودند، كه به جهت دريافت پاداش و انعام در مقابل تعريف و تمجيد از خون ريزي و شراب رجز خواني اسطوره اي تهي مغز همچون نياكان خودشان كه فقط به كشتن زنان و دختران و خرد سالان ساير اقوام افتخار و مباهات مي كرده و برخود مي باليدند.
هر كس زور با زوي داشت براي خود حرمسراي دست و پا مي كرد و تعدد و اشتراك زنان را نوعي افتخار مي دانستند، تعصب و جاهليت چنان ريشه در اعماق وجود آنها تنيده بود كه زن و مقام زن در بين آنها بعنوان وسيله تفريح و عيش بود و كساني هم كه صاحب فرزند دختر مي شدند سرافكنده و در زنده بگور كردن فرزندان خود درنگ نمي كردند.
هدايايي كه بزرگان قوم ساير اقوام مي دادند بغير از شتر! زنان حرم خود نيز نشانه كرامت وجودت آنها بود. برخي از بزرگان قومها با افراشتن پرچم بر سر در خانه هايشان بدينوسيله محل عيش و خوشگذراني را به اطلاع طالبان و همگان مي رسانند.
اين قوم چطور مي توانستند اشاعه دهنده افكار انساني و صلح جويي باشند، و روحيه سازگاري و همزيستي با ساير اقوام و ملل و يك روحيه زندگي اجتماعي داشته باشند؟
در روزگاري كه عرب سگ خو در اوج قساوت و جاهليت سياه خود غوطه ور بودند، در دنياي زيباي عاري از عرب و توحش، مردماني در آرامش در مجاورت آنها زندگي پر از صلح و صفائي داشتند. در اين زمين مردم به شادي و سرور زندگي سبز خود را مي گذراندند و شاكر يزدان بودند، شور اشتياق زندگي در چهره همه مردمان بخوبي نمايان بود، زندگي با رنگ آرامش بخش و پر از مهر و صفا مي چرخيد.
نغمه هاي روح بخش و زندگي همواره تازگي به روح لطيف و پر از اميد و صلح جوي انسان ايراني را نويد مي داد. اگر در بازار معامله اي بود نه سوگندي در كار بود و نه تمسك به اين و آن! و صدق گفتار را از تعاليمات زرتشت آويزه گوش هر ايراني بود، بنابراين قبل از اينكه ايراني به فكر اندوختن مال باشد به فكر پاكي خود بودند.
تدابيري كه موبدان زرتشتي براي تقويت مهر و محبت و دوستي و ارتقاء دانش و پايه هاي علم بود. هر از گاه بوسيله سخنراني، اندرز گفتن موجبات پديد آمدن نهال مهر ورزي و پرورش و بالندگي دوستي مي گشت، و پندار بد و پلشت داشتن و دشمني ورزيدن و ظلم و بي داد را منتفي مي دانستند.
در روزگاراني كه اعراب وحشي در حصار صحراهاي بي آب و علف در لجن و تعفن بربريت و توحش صبح را شب مي كردند، همسايه متمول و متمدن و مترقي شمالي آنها در اوج ناز و نعمت خدا دادي و پاكي و صفا و مهر زندگي بي آلايش داشتند.
دورغ، ريا، قتل و تجاوز و دزدي در اين جوامع راه نداشت، ايرانيان همواره در سرتاسر دنيا مهربانتر از ساير ملل و به مهرباني مشهور هستند، نامگذاري افراد ماهها و همه اشياء و... همه نشانگر تلطيف روح پاك ايرانيها را مي رساند.
بيگانگاني كه با استفاده از اوضاع پريشان و آشفته سلسله ساساني به طمع قسمتي از آب و خاك اين مرز و بوم با نام اسلام و به زور شمشير و با مساعدت خائنين ناجوانمردنه يورش آوردند.
اصولاً سلسله هاي پادشاهي در ايران بصورتي پديد مي امدند كه ابتدا فرماندهي قدر و شجاعي ادعاي استقلال مي كرد دست به شورش مي زد و به تدريج بر منطقهاي قدرت و تسلط مي يافت و با غلبه بر حكومت مركزي زمام امور كشور را بدست مي گرفت و سلسله نويني را پي مي نهاد از مهمترين عوامل دوام و بقاي طولاني سلسله ها نيز بستگي به تحكم و استحكام بنيادي اوليه سلسله مي بود. بنابراين هر چه باني سلسله با صلابت و مستحكم گام اول را برمي داشت عمر و دوام سلسله و طولاني بودن آن را بيمه مي كرد و بتدريج كه فرزندان و نوادگان به رأس هرم قدرت مي رسيدند، آن تهور و شجاعت و صلابت اوليه اسلاف خود را نداشتند و تدريجاً قدرت حكومت هايشان رو به افول و قهقراء مي رفت تا اينكه با ظهور يك فرماندهي قدر دوباره پي نهاد و سلسله ديگري بنا، ميشد. به مانند «فواره چو بالا رود در اوج نگون گردد» اواخر عمر سلسله هاي ساساني هم همزمان بودن با فاصله افتادن ميان مردم و موبدان، عدم اعتماد فرماندهان به پادشاه و نافرماني هايي در گوشه و كنار مملكت رخ مي داد، و ناتواني موبدان در جوابگويي معنوي مردم كه كارهاي دولتي و امورات كشوري و لشگري و رتق و فتق آنها را به امورات معنوي مردم ترجيع مي دادند، از سوي ديگر بي اعتمادي مردم به آخرين پادشاه ساساني (يزدگرد سوم) كه قدرت و صلابت اجداد نياكان خود را نداشت، و بيشتر مشغول به خوشگذراني بود تا رسيدگي به امورات مملكت و نظام و لشگري و تدريجاً مملكت در گوشه و كنار در حال تجزيه شدن به دست فرماندهان شورشي و نافرمان سپاه ايران بود كه در مناطق مختلف ادعاي استقلال داشتند. مسلمانان در ابتدا به قصد قسمتي كوچك و بخشي و غير قابل بحث از ايران چشم طمع دوخته و حمله كرده بودند. فراواني روزهاي تعطيل در سال به 250 روز در سال كه باعث افت توان جنگي و فن آوري لشگري مي شد و لشگريان ديگر آن روحيه و طراوت كارايي را نداشتند.
پلشت انديشان مسلمان در ابتدا هيچ تصوري در ادراك و مخيله خودشان خطور نمي كردند چرا كه ابهت ايران و ايراني تصور حمله اعراب به ايران را به آنها نمي داد، يك لاقبايان مسلمان كه در باديه هاي مثل حيوانات وحشي مي لوليدند و به رهزني و غارت و دزدي كاروانها مي باليدند، تصور روبرو و رو در رو شدن با ارتش مجهز و كاملاً حرفهاي آنزمان ايران را در باور خود راه نمي توانستند بدهند.
اما ورق به گونه اي ديگر نوشته شده بود، خائنيني كه هر ايراني همواره از اين قشر ضربات كاري خورده، بر اين نعلين پوشان صحرا گرد، حكومت شانسي و غيره قابل باور را به ارمغان آوردند.
آري شكست هاي شرمگينانه و حقارت بار كه سبب ساز انداختن يوغ اسارت تفكرات كه در طول تاريخ بايستي هر ايراني را شرمنده گذشته خود كند، در اين راه خيانت هايي كه موجب شكست هاي ايرانيان و سپاه ايران در مقابل مسلمانان گرديد، نقش بسزايي و غير قابل فراموشي را ايفاء نمودند.
محمد به لطف و شانس و اقبال بلند خود و با عنايت به دورانديشي وي قصد داشت ضجه هاي تازيانه افكارش را به اطراف و اكناف برساند، محمد خيلي خوش اقبال بود كه به سبب ارسال نامه هاي دعوت به آئين خود، مورد غضب و تاخت و تاز پادشاهان و امراي حكومتي آنزمان نگرديد، چرا كه برخي از آنها اين گونه دعوت نامه ها را جنون وي تلقي كردند و برخي ديگر به تصور اينكه محمد از اين طريق مي خواهد خود را مطرح و به جهان معرفي كند و بدين ترتيب چنين گستاخي وي را اينگونه و با ترفند خاصي طراحي كرده، برخورد نموده اند، كوچكترين ارزشي و وقعي به آن ننهادند، محمد از خطري رسته بود كه خودش نيز از باور آن درمانده بود.
بعد از مرگ محمد ابتدا ابوبكر بر اريكه سلطنت اسلام بعنوان اولين خليفه اي از خلفاي راشدين تكيه كردند، در زمان وي اوضاع بيت المال و وضع عمومي مردم چنان وخيم بود كه هر كسي مالي و يا مزارعي داشت، از غارت و چپاول گرسنگان مصون نبود، بعد از مرگ ابوبكر پير نوبت سلطنت عمر بعنوان خليفه دوم رسيد تا بر تازيان حكمراني كند، عمر چنانكه حتي مورخان مسلمان اذعان داشتند، چنان حسود، طماع بود و هميشه چشمش در پي مال و منال مردم بود، بنحوي كه دوست نداشت حتي از نزديكان و آشنايان خود در رفاه باشد، با حرص و ولع خاص مسلماني به جمع آوري بيت المال مي نمود، كسي بود كه از سايه خودش نيز مي ترسيد و به اطرافيان خودش نيز بدبين بود. بدين منظور اولين گام را در جهت تشكيل گروههاي ضد اطلاعاتي و جاسوسي برداشت، بدي اوضاع اجتماعي و اقتصادي و معيشتي مسلمانان و آزمندي ويژه عمر، تشكيل دهنده نطفه خبيث ترين و فجيح ترين جنايت هاي تاريخ بشريت گرديد، عمر آوازه و وسع نعمت را در ايران شنيده بود، و هر از چند گاهي بي ميل نبود در خصوص ديار فارس صحبت كند، اما نگراني و ترس كه از دولت ايران داشت هرگز به فعل در آمدن اين افكار شوم را به وي نمي داد، عمر تنها به فكر تجمع و انباشتن دارائي و استحكام بخشيدن به مقام خود بود نه به فكر خدا! كه از مسلمان جماعت بعيد و اصلاً در شأن آنها نمي باشد.
عمر هر لحظه و هر ثانيه اش در فكر دست يازيدن به سرزمينهاي روم و ايران بود، بطوري كه هر كسي از اين دو ديار صحبت مي كرد، با دقت خاص گوش مي داد، و هر از چندي از فرماندهان سپاه مسلمان درباره اين دو سرزمين سوالاتي مي كرد.
خبيث ترين فرد جهان آفرينش عمر! ابتدا با اكراه و ترس تمام دستور حمله به قسمت هاي از دولت هاي حائل كه دست نشانده حكومت ايران بودند، تا مانع از تجاوز عرب مسلمان و وحشي به سرزمين هاي اصلي گردند، يورش نمودند. بخت بالاي مسلمانان دست به دست هم دادند تا راهگشائي پيروزي آنها در نبردها گرديد. بطوري كه بعد از پيروزي سپاه سياهي! عمر و زعماي قوم كين در باورشان نمي گنجيد كه پيروز گشته اند. بنابراين مسلمانان جرأت پيدا كرده براي مقاصد شوم و نا مبارك خود گستاخ گرديده مقدمات حمله به بخش از ايران را نمودند. فرماندهان سپاه طاعون اسلام! چنان با شور و انرژي تمام صحبت از فتح ايران مي كردند، كه گويا تمامي جهان را مي خواهند فتح كنند. مسلماني كه محدوده و ظرفيت فكري آنها چنين كوچك و خوار بود، پيام آورنده شري بود كه آلوده شدن كسي به آن به سختي مي توانست خود را پاك نمايد! عمر ابتدا با شور و مشورت بخصوص با علي! فرمان لعنتي و و با گونه خود را صادر كرد. اوضاع آشفته ايران و ضعف اركان حكومت پادشاهي ساساني،... آبستن مطئمن براي اين نطفه خبيث بوجود آورده بود، چنانچه در اولين روياروي ارتش ايران، با قوم زبون مسلمان مدتي به طول انجاميد كه فرماندهان ارتش ايران قضيه را جدي گرفته و حالت دفاعي بگيرند، سپاه ايران پراكنده بود قسمتي از سپاه يا فرمانده نداشت، يا اوامر فرماندهان را در آرايش جنگي دريافت نمي كردند. خود خواهي امراي ارتش، عدم وفاداري، مال اندوزي، مقام طلبي، عدم روحيه وطن پرستي و .... و خيانت ها همه و همه دست به دست هم دادند، تا ظلمت سياه با چاشني شانس آسوده خاطر و راحت تر از آنچه در خيال خود مي پروراند، صاحب ظفري گردند كه در افكار پوچ و منجمد و متحجر خودشان هم نمي گنجيد. چنانچه علي بعد از پيروزي مسلمانان ادعا مي كند «كه اي مردم مسلمان شما ابهت عجم را شكستيد.» در ساير نبردها نيز مسائل عدم فرماندهي قاطع، در فكر آسايش و سور بودن امراي ارتش ايران و از طرفي مهمترين مسئله خيانت و خيانت! عده اي از ايراني نماها كه شرم نويسنده از ناميدن آنها به ايراني مي باشد. سبب ساز توفق قوم صبح ستيز و سياهي گستر اسلام شانسي شد. شهر ها يكی پس از ديگري در عالم بي كفايتي ساساني ها و موبدان مال اندوز و تفاخر گستر كه از دين زرتشت هيچ بهره اي نبرده بودند و با وجود خيانت گران قدار تحويل مسلمانان مي گرديد. تا زير يوغ اسارت تاريخي كه از تحجر و سياهي جمود اسلام متشكل و شكل گرفته بود، برگردن ايرانيان و پاكان جهان نهند. اسلام با تيغ آخته از راه رسيده بود تا رسم اسلام و مسلماني را برايرانيان نشان دهد. ايرانيان در زير يوغ مسلمانان آزمند اسير و گرفتار گرديده بودند. چنان دود آتش جهل و عداوت و حسادت مسلمانان سوختند كه تاريخ گواه همساني براي اين مقوله ندارد، مسلمانان محمد دوست! در ابتدا مردان را به بردگي و زنان را به كنيزي بودند. در جاييكه محمد به تقليد از ساير اديان الهي واقعي زنا را گناه مي شمارد، مسلمانان فقط روي محمد را سفيد كردند تا اين ادعا وي همچون ساير گفته هاي وي دروغ و ريا باشد، مسلمانان محمد جسارت را تا آن حد رسانده بودند كه زنان و دختران ايراني را براي فروش به كنيزي به مدينه برده و در آنجا به فتوي علي و با گزينش دست اول وي براي اولاد صاحب دعوي امامت و ولايت اش! بدعت گذاري نمودند، چنانكه دست مسلمانان ديگر براي هر كاري باز باشد... مسلمانان جنايت هاي خود را به جايي رساندند كه يكي از فرماندهان سپاه شر اسلام در گذري از يك آبادي تحت تسلط قوم «مرد خانه اي را می كشند و با زن وي همبسترمي شود». دزدان بي تير و كمان از راه رسيده، بودند اولين و آخرين حرف مسلمانان خشن، غارت، كشتار و تجاوز و چپاول بود، هر جا كه مي رسيدند مردم آنجا را قلع و قمع مي كردند، مال و دارائي آنها را غارت مي كردند، و الحق كه مردم آن ديار را با اسلام آشنا مي كردند.
استيلاي مسلمانان بدون غارت و انهدام و كشتار انجام نيافت، تاراج اموال مردم با نام غنايم و انفال صورت مي يافت، از پيشه وران و برزگران باج و خراج دريافت مي كردند، «روز گاري كه در آن مشتي فرومايه قدرت و شكوه خدايان يافته بوده اند بچشم خويش مي ديده است، دين بهانهاي بود كه زيان كسان از پي سود خويش بجويند.» مسلمانان وحشي جسارت را به جايي رساندند كه فروش دختران و زنان و شاهزادگان ايراني را در بازار مدينه آنهم در حضور علي! پر مدعا كه با نام سباي و اسراء به انجام مي رسيد. جالب آنكه علي در انتخاب اين آبرومندان كه در دست مشتي پست و دون مايه گرفتار گرديده بودند «چنان با ولع و اشتها براي فرزندان خود برمي گزيد كه گويا براي خود همسري انتخاب مي كرد.»....... قتل و حرق تنها جوابی كه مسلمانان محمدي به هر گونه اعتراض مردمي مي دادند، دانستن نژاد برتر عرب مسلمان! آنهايي كه ميدان فكر و عمل آنها هرگز «از جولانگاه اسبان و شترانشان تجاوز نمي كرد» و ناميدن موالي بر عجم و پست به ايرانيان! از ديگر ويژگيهاي ياران محمد بود در وصف همين نژاد برترهاي عرب مسلمان!! همين كه « اعراب را نه در كار دين هيچ نيكو يافتم و نه در كار دنيا، آنها را نه صاحب عزم و تدبير ديدم و نه اهل قوت و قدرت، آنگاه فرومايگي و پست همتي آنان همين بس كه آنان با جانوران گزنده و مرغان آوراره در جاي مقام برابرند، فرزندان خود را از راه و بي نوائي و نيازمندي مي كشند و يكديگر را بر اثر گرسنگي و در ماندگي مي خورند، از خوردنيها و پوشيدنيها و از كامرانيهاي اين جهان يكسره بي بهره اند، بهترين خوراكي كه اغنيا آنها مي تواند بدست آورد گوشت شتر است كه بسياري از درندگان آن را از بيم دچار شدن به بيماري و سبب ناگواري و سنگيني نمي خوردند. » ملت ايران برده اسارت تفكرات پلشت و مسموم و متحجر و منجمد و تقليدي به نام اسلام شده بودند، آري جايي كه محمد ادعا مي كرد دين دوستي و صلح و آرامش است و هيچ اجباري در پذيرفتن اسلام نيست و اسلام وي از راه دلها نفوذ مي كند و قلبها را تسخير مي كند! به زور شمشير و تازيانه و قتل و تجارز و غارت اموال مردم اسلام محمدي چيره گشته بود!
مسلمانان حاكمان شانسي چنان كردند كه ظالمان و متجاوزان تاريخ در پيش آنها رو سفيد گشته، بطوري كه در پيش مردم و اهل علم و دانش ديگر حناي محمد و اسلام وي رنگ ندارد. «رفتار ظالمانه اي و وحشيانه اين فاتحان خشن نسبت به مغلوبان كه طبع و خوي خصلت وحشي تند خويي، زبوني و ناتواني و بهانه جويي و درنده خوئي مسلمانان آشكار گرديد.» مسلماناني كه كشوري را گشوده بودند از اداره آن چقدر عاجز مانده بود. روح خبيث و خشونت جوي مسلمانان از وي يك اژدهايي ساخته بود كه هر چه مي خورد و هرچه غارت مي كرد و هر چه مي كشت، هر چه تجاوز مي كرد بازهم قانع نمي شد، ابتداي تسلط مسلمانان بر ايرانيان مردم را موظف به بردگي به نفع مسلمانان مي نمودند، رعايا ناچار بودند زمين خودشان را بكارند و درو بكنند و مسلمانان حاصل آن را بردارد، ايرانيان را داغ بر پيشاني شان مي نهادند تا از مسلمانان باز شناخته شوند، مردمي در سرزمين خود اسير و زير دست قوم زبون گشته بود ايرانيان يا بايد مسلمانی قبول مي كردند، يا جزيه بر گردن مي گرفتند و يا اينكه كشته و پراكنده مي شدند، اگر ايراني جزيه را قبول مي كرد حق به نشر آئين و اشاعه دين زرتشت را نداشت، تمام عبادت گاههاي ايرانيان يا ويران و يا تبديل به مسجد مي شدند، در صورت تخلف و عدول هر ايراني از اين حدود مسلمانان با شمشير و تازيانه جزاي انها را مي دادند مسلمانان سگ خو! ايرانيان را در ميادين شهرها جمع آوري نموده و با استهزاء و تمسخر همراه با تازيانه و آزار و اذيت جزيه هاي پرداختي به دولت فخيمه ظلم اسلام را مي ستاند طوري كه حتي مسلمانان در اين كار به پيران و سالمندان نيز احترام و ارجي نمي نهادند.
«ايرانيان در روشني و منطق و خرد ورزي با مسلمانان كه بيگانه با خرد و روشني بودند» روبرو گرديده بودند، در اين كار زار بر طبق عرف روحانيون قوم مسلمانان كه رفتارهاي ناهنجار داشته باشند، از هر دزدي، تجاوز و غارت اين مسلمانان ابا نداشتند، مگر محمد! آئين خود را الهي و آسماني معرفي نمي كرد، مگر به ادعاي خود محمد! ساير اديان الهي و صاحبان كتاب محترم شمرده نمي شدند، تا بلكه بتواند دين من درآوردي و تقليدي خود را يك دين الهي و آسماني همانند ساير اديان واقعي الهي جلوه نمايد، پس آن اصول اوليه اسلام! كجا رفت؟ مگر آئين زرتشت جز آئين الهي و پيروان آن در شمار اهل كتاب نبودند پس چرا به دستور همين اسلام در اثر تازيانههاي مسلمانان پاك!! پيروان آئين زرتشت را كه مجوس مي ناميدند جان مي باختند؟ مگر ايران وايرانيان آئين زرتشت را نداشتند، مگر جزو اهل كتاب نبودند؟ پس كجا رفت آن حرمت به اديان آسماني و اهل كتاب نظير موسوي ها و عيسوي ها و زرتشتي ها...
محمد از هر فرصتي جهت سركوب ساير اديان الهي سود مي جست و از اين رو بود كه مسلمانان محمد و خود وي دشمني ديرينه و ديرپاي نسبت به ساير اديان الهي بخصوص موسويها و عيسوي ها از همان اوان ظهور اسلام داشتند، جنگ و شبيخون به قبايل يهودي و مسيحي شبه جزيره عرب در زمان خود محمد از ديگر رسوائي هاي قوم عناد مسلمان مي باشد.
از اين رو بود كه يك شبه هوس كشور گشايي بر سر عمر و پدر زن ايشان علي! افتاد، علي كسي بود كه ارتباط مستقيم و بلاواسطه با محمد داشت! و خود علي در زمان حيات وي در نشر آئين محمد جهد و كوشش مي كرد. اسلام و دروغ و ريا ريشه در هم تنيده اي دارند و لازم و ملزوم يكديگرند! بنابراين اگر حرفي در ميان مسلمانان راست واقع شود بايد تعجب كرد پس قضاوت با خواندگان عزيز باشد.
«اسلام تنها فاقد هر گونه پويايي در خود مي باشد» بلكه در زمان خود محمد هم نتوانسته بر بعضي از پرسشها پاسخ بدهد، تاريخ هميشه گواه خونريزي، دزدي، غارت و جنايت مسلمانان با نام اسلام و بخصوص كيش شيعه بود. امروز ديگر مي توان به صراحت بيان كرد پديده اسلام گرايي شدن بر خلاف ظاهر زيبا و فريبنده ابعاد منفي فراواني دارد، اسلام همواره ريزه خوار تمدنهاي كهن بوده و خود فاقد هر گونه پويايي و شكفتگي بوده و مي باشد، فرهنگ به اصطلاح اسلامي كه مدعي نجات بخشي انسانها و حتي راهگشايي حل مشكلات انسانها و جهانيان بوده، چنان در تارهاي خود تنيده جهالت و واپس گرايي و تحجر خود گرفتار گشت و سرانجام رسواي جهانيان شد كه ديگر هيچ حرفي و وجهه براي ارائه ندارد، سوء استفاده از احساسات پاك مردم و در جهالت داشتن مردم براي حفظ منافع مادي و به خصوص در دراز مدت موجبات پيدايش كيش شيعه گرديده است.
محمد به ادعاي خودش رسول و فرستاده خدا براي هدايت! مردم فرستاده شده است و با اقتدار كامل تمام بت هاي مكه جاهليت را خرد و بعبارتي بت پرستي را ريشه كن مي كند، ولي در عوض پرستش بت هاي جاندار (انسانها) و پرستش احجار هندسي (كعبه، مكانها و مزار امامان و...) را جايگزين آنها مي نمايد.
مسئله تقليد محمد از اديان الهي واقعي و الگو برداري براي ارائه آئين خود، به خوبي نمايان و اظهر من الشمس است، محمدي كه چينوت و دوزخ را با تغيير نام بهشت و جهنم براي امت خود پاداش نيكي و بدي اعمال قرار مي دهد، نمازهاي پنچگانه كه در دين زرتشت است و نمازهايي كه در آئين صلح جهان مسيحيت نسخه برداري نموده و با تغيير مكان و زمان اركان اصلي آئين اسلام قرار مي دهد.
مسئله اختصاصي امامت (سلطنت) براي علي! و اولاد پاك! وي كه اساس كيش شيعه است نيز ناشي از عقايد و افكار عهد ساساني مي باشد كه «فره خدايي و حق سلطنت را تنها از آن ساسانيان مي دانستند». در باب فلسفه بحث قدر در آئين زرتشت، كه انسانها فاعل و عامل كارهاي خويش مي باشند و جبر و سرنوشت كه از مهمترين علت و علل انحطاط و زوال اديان مي باشد در آئين زرتشت جايي نداشت. «ديني كه چنين ساده و بي آلايش و سودمند بود به خوبي مي توانست راه روشن و پاكي را به مردم نشان دهد و شوق به معرفت و عمل را در دلها برانگيزد.»
زبان متكلمان اسلام نيز مانند شمشير غازي بود، ايرانيان را به اجبار در مسجد گرد ميآوردند و به ضرب تازيانه و شكنجه قرآن و نماز ياد مي دادند هر كسي از اعراب و مسلمانان بر جمعي از ايرانيان وارد مي شد، ايرانيان اعم از پير و جوان و زن و كودك و مريض مي بايستي به حرمت آن مسلمان بلند شده و كرنش مي كردند.
زندگي اجتماعي مردم ايران به گونه ای آشفته شده بود که گويا قحطی و وبا از راه رسيده بود. سکوت مرگبار كوي و برزنها، انباشته شدن اجساد ايرانيان در اطراف شهر و در ورودي شهرها صداي خشك و بي روح مسلماني كه در پي زن ايراني مي دويد، و زوزه هاي سگ و شغالان به همراه صداي اذان مسلمانان تنها صدايي بود كه شكننده سكوت در شهرها بود. شهرهايي كه تا چندي پيش شكوه و افسانه آنها را در روم به داستان مي كشيدند، رفاه و وفور نعمت آنها زبان زد جهانيان بود، صداي خيناگران و نوازندگان كه روح انسان را نوازش مي دادند ديگر اثري نبود، چكاچك شمشير و نيزه بدنهادان مسلمان كه گويا سگي بر سر سفره اي وفور رسيده، فكر و ذكر اين انسان نماهاي غارت بود، تجاوز، كشتار بود، صبحي طلوع نمي كرد و شبي فرا نمي رسيد مگر مسلماني ايراني را به قتل رسانده باشد. به تصريح مورخان: مسلمانان وقيح هر ايراني را كه مي خواستند به قتل برسانند تا تمام شدن صداي اذان صبر مي كردند، سپس بعد از اتمام بانگ كريه مسلمانان اقدام به قتل مي كردند.
ايرانيان كه در داد و ستد و گردش اقتصادي تبحري خاص داشتند، ديگر از آن رواج بازار و خريد و فروش ها خبري نبود، ايرانيان كه همواره در جهان شهره به مهرباني و عطوفت مي باشند، در تركيب زندگي و محيط اجتماعي خود و لباسها خود هميشه از رنگ هاي شاد و فرح بخش استفاده مي كردند، بررسي آثار باستاني تاريخ تمدن ايران همه گواه اين مدعا مي باشد كه اصولاً ايران و ايرانيان با رنگ هاي شاد و بشاش عجين بودند رنگ سياه هيچ جايگاهي در انديشه ايراني ها نداشت، سياهي هميشه مظهر پليدی و ناپاکی و آلودگی بوده است ايرانيها به خاطر پذيرش انديشه های پاک که در درون و برون انسان را همواره پاک و روشن می خواهد سفيدی را مظهر روشنی و صداقت و پاکی است و قبول همه ايرانيان است، را رنگ اصلی و مظهر ايرانی بودن مي داند، هديه اي كه اسلام به ايرانيان داد، رنگ يأس و ناميدي و سياهي و ظلمت و تباهي افكار محمد بود، كه لاجرم بايستي همه از آن استفاده مي كردند.
نحوه پوشش ايرانيان بخصوص زنان، همانگونه كه شواهد و اسناد معتبر تاريخي وجود دارد بر گرفته از آئين زرتشت و رسم و رسومات اجتماعات ايران، مي باشد كه عبارت بود از يك لباس شبيه مانتو و روسري (مقنعه) كه تميز دهنده مردان از زنان مي گرديد لباس مرسوم ايرانيان بود كه مسلمانان هر چه كمبود در نقص در آئين محمد بود به نوعي جبران مي كردند.«بايد دانست كه رو گرفتن يك شيوه باستاني بوده و از زمان هخامنشيان اين شيوه در ايران رايج بود، يكي از دانسته هاي غلط در ايران آنست كه روگيري زنان را از اسلام مي شمارند،... در كتابهاي فقهي نه تنها روگرفتن را ننوشتند، آشكارا باز بودن رو و دست هاي زنان را جايز ميدانستند». «مسلمانان چون كشور ايران را بگشودند و با ايرانيان آميزش پيدا كردند بسياري از عادتهاي ايرانيان را از ايشان گرفتند، مسلمانان مردم بيابانگرد بودند و از زندگي جز شكل بسيار ساده آن را نميشناختند. چون با ايرانيان روبرو شدند و تمدن و زندگاني آراسته ايرانيان را ديدند خيره ماندند و خواه ناخواه به اين زندگاني گرايش پيدا كردند و خود را به دامن آن انداختند... و مسلمانان آنرا از ايرانيان گرفتند و رنگ دين دادند.» كه هرچه كمبود ونفص در آئين محمد بود به نوعي جبران ميكردند. اسلام پرمدعاي محمد براي مردان مسلمانان هنوز هم بعد از سپري شدن 1422 سال لباس مناسبي نتوانسته توصيه كند، حالا چه برسد به لباس زنان، هنوز هم كه پوشيدن لباس دوخته شده در ايام حج! مسلمانان حرام ميباشد. «اگر اسلام با مردم ايران و ايراني آشنا نميشد واقعاً از هر لحاظ لخت و عور بودند. از هر حيث در بن بست مي ماند و ميپوسيد و چه خوشبخت بود آنزمان و مردم آنزمان!! » اهل كتاب توحش در همان ابتداي غلبه و تسلط بر ايران كينه و عقده نهاني خود را نمايان كرد. مسلمانان كه خود و نژادشان! را برتر و متشخص از ساير انسانها ميدانست! آري آنهم با آن سوابق درخشان! نژاد عرب مسلمان! بر پيشاني ايرانيان كه در دين خود باقي مانده بودند، داغ! مينهادند، تا از مسلمانان نژاد برتر! تميز داده شوند، در جايي كه اسلام برتريت را نه به لحاظ نژاد و قوم، و نه ثروت و دارائي مي داند، بلكه برتريت را در تقوي مي داند، اين متقيان و تقوا پيشگان! از انجام هر كاري كه روح محمد خشنود ميشد ابا و خوداري نمي كردند، مجبوركردن ايرانيان درتغييررفتاري، آداب و پوشش نيز كه بر آنها قيد نموده بودند و مردم را موظف به رعايت آنها ميكردند، از جمله بستن كمربند، ايرانيان، حق نداشتند بر اسب سوار شوند. درصدر مجلس نشستن براي ايرانيان ممنوع بود ساختن عمارت و بناي بالاتر از عمارت مسلمانان عرب برای ايرانيها ممنوع بود، همچنين در دولت مسلمانان! گماردن اهل ذمه (غيرمسلمان) به كارهاي دولتي ممنوع بود، مسلمانان محمد بنا به خصلت و خوي اجداد پيشينيان و بزرگان گذشته خود عادت داشتند كالاهاي كاروانان و تجار ايراني را غارت و تصرف ميكردند و به مصارف احكام اسلامي محمدي! از جمله زكاه ... برسانند.
در واقعه حمله قوم شر محمد به ايران دست مسلمانان تهي مغز و ناداني آنها بر همه كس عيان گشت صاحبان و مدعيان دعوت دين الهي وختم اديان الهي!! چقدر عاجز و ناقص بودند، اين قوم زبون كه فرق نمك و كافور را از هم تشخيص نميدادند و فرق بين طلا و نقره قايل نبودند، و قرآن معجزه محمد گويا يادش رفته بود و چنين توصيه و آموزشهايي به پيروان خود نمايد! بر مردمي سرزميني فائق آمده بودند، كه نام آور زمان خود بودند، مسلمانان سگ خو در خود چنين تفاخري را بوجود آورده بود كه گويا شاهكار نمودهاند، آري با آنكه مسلمانان از قوه تعقل و مخيله انساني محروم هستند، به عمق ماجرا پي برده بودند که چه حكومت شانسي را صاحب شدند، گنجي و غنيمتي را صاحب شده بودند كه هرگز در رويايشان هم تصور نميتوانستند بكنند چنانكه غلی طي سخناني كه به مسلمانان ايراد ميكرد فتح ايران را چنين تعبير ميكند «اي مسلمانان شما ابهت عجم را شكستيد.» و اين نشانگر ذهنيت خبيث و عقدهاي و هراسان مسلمانان پليد فكر بود كه از «هرچه جلوهتر مينمود رشك بدست آوردن آن را در دل تمنا ميكرد.» گويا آفريده شدن مسلمانان صرف تحمل هر چه بدبختي و رذالت در دنيا بود، آنهايي كه تا ديروز هيچي ندار بودند، و ريزه خوار دولتهاي ساساني و روم بودند، مسلماناني كه تا ديروز به وسيله چند حكومت كوچك محلي تحت حمايت دولتين ايران و روم حائلي بين تماس انسانهاي متمدن و وحشيها بودند، عربي كه از پي استخوان مرده اجداد خود هزاران كيلومتر عداوت و كينه را با خود حمل ميكردند تا به مقصود و مرام خود برسند، كه همانا قتل و كشتار و غارت قومي از هم سانان خود بودند، البته كه حق داشتند به محض ورود به تيسفون غارت و كشتار را آغاز كنند، و فرمانده قوم شر و عناد مسلمانان (سعد) در تمامي فتوحات خود در ايران هر جا كه ميرسيدند اولين اقدام آنها غارت و كشتار و گرفتن اسراء و زنجير كشيدن. مردم عادي بود، البته چنين فرماندهي را شايسته آن بود كه به خواندن نماز فتح و خواندن قرآن كه تطهير! شان ميكرد به انجام رساند، بلكه روح محمد از وي و اعمال وي خشنود باشد چرا كه اعمالي كه مرتكب آن مي شدند. هيچ جنايتكاري در جهان آن را انجام نداده بود.
هر شهري كه به وسيله قوم جهالت و سياه فكر اسلام گشوده ميشد اولين اقدام غارت و كشتار و تجاوز بود، در جايي كه اسلام محمد مدعي رعايت اخلاقيات و احترام به حريم خانوادهها مي بود، و زنا را جزء گناهان كبيره محسوب ميكرد و شخص مرتكب اين گناه را معصيتدار ترين فرد ميدانست!! در جايي كه محمد خود را پيامبر الهي معرفي و مدعي ميشود كه بنا به فرمان خدا زنا و تجاوز به زنان شوهر دار از همه گناهان اشدتر است!!! در اوج ظلم و تاراج قوم فاسد اسلام تنها كاري كه مسلمانان خوك سيرت به نحو احسن از انجام آن باز نميماند!! تجاوز به زنان و دختران اين سرزمين بود كه طبق مرسوم اسلام سخيف با فتواي شيوخ دله و هيز اسلام با حكم كنيز كردن و عنوان نمودن اين زنان ايراني را در خانههايشان محبوس ميكردند، و نهاد باطني و وحشي اسلام را به نمايش تاريخ گذاردند.
مسلمانان تن پرور حيوان منش به محض تكميل ظرفيت حرمسراي خود با زنان با وقاحت و بي شرمي و دروغگويي كه دامن دورغگوييهاي تاريخ همچون محمد امين! را نيز در برميگيرد! اقدام به تجاوز به زنان و كنيزان تحت امر خود مي نموند! و سپس با حكم سهل و سبك اسلام غني! كه به آنها دستور و گريز قانوني و شرعي تزويج بصورت زنان دائمي به تعداد دلخواه كه تبصره و مواد و آئين نامههاي آن نيز طبيعتاً محمد يا علي و يا عمر تأثيد ميكردند و كرده بودند! همان علي كه اسيران و زنان شاهزادگان و آبرومندان متشخص ايراني را كه به عربستان برده بود در انتخاب براي فرزندان خود چنان حرص و ولع نشان ميداد كه گويا براي خود چنين انتخاب مي نمود، اين آزمند سر مسلمان! در كارش چنان سليقه و وسواس به خرج ميداد كه تمامي حاضران و داماد وي عمر در مجلس مدتي در سكوت و حيرت مانده بودند، درحاليكه در كيش شيعه علي را به خاطر جود و بخشش و عدالت ... هزاران نفر تفاسير نيك شهره ميدادند چرا كه علي به زنان و فرزندان بيپدر كه پدران خود را در جنگ حاصل قدرت طلبي و سلطنت خواهي وي كشته شده بودند نان و غذا و آب مي برد،كه اين عمل وي با تفكر فوق مانند تمام كارهاي مسلمانان مغاير همديگر ميباشند!! يا بهانه در اين كارها بود!! عربي كه در دنيا به جز اسب و شتر و تازيانه نديده بود به تصريح مورخين هنگام غارت ايران فرش بزرگي را به مدينه آوردند كه از بزرگي جايي براي آن نبود كه پهن كنند، و حتي نحوة استفاده از آن را نميدانستند لذا عرب مسلمان مبادرت به پاره كردن فرش به چهار قسمت ميكنند و به مهتران خود هديه مينمايند، كه نشانگر نهايت ظرفيت و توانايي تفكر و انديشه مسلمانان كه بزرگ آنها علي بود! جايي كه خود را عالم كون و مكان معرفي ميكند، و در مجلس از حضار تعدي ميكند كه هر كس سوالي درباه آسمانها و زمين پرسيده شود جواب ميدهد!! براي گستراندن يك فرش بزرگ عليل و عاجز ميماند.
همزمان كه لشگر سپاه اسلام بر ايران فائق گشته بودند، خود مسلمانان نيز از باور آن مردد و دچار ترديد بودند، اين دين ساختگي و تصنعي شانسي هميشه يك برگ برنده در اختيار داشت و آن سخناني بود كه مردم عادي را ميفريفت و مظلوم ترين و فقيرترين و بيچاره ترين انسانها را نشانه گرفته بود و با نوعي تزوير و ريا آنها را همراه خود ميساخت. خلاء رواني و معنوي كه بعضي از موبدان به سبب نسبت دادن دين به يك طبقه خاص و ممتاز پادشاهان از جوابگويي معنوي مردم فاصله گرفته بودند بطوري كه مردم بتدريج از سوالات معنوي كه بي پاسخ مانده بود جوابي را جستجو ميكردند! انسانهاي زحمت كش و فقير بتدريج دچار ترديد و بي باوري نسبت به اعتقادات پاك گذشته خود شده بودند. و در اين بحران به هر ندايي ولو دروغ محض بود و سرتا پا نيرنگ و ريا هم باشد در ميان مردم كشش پيدا ميكرد، از طرفي عدم توجه دولت روم نسبت به بسط آئين الهي مسيحيت كه براساس پيش بينيهاي امروزه ميشود، كه در صورت تحقق اين امر مسلماً حقانيت دين مسيحيت به جهان اثبات ميشود و دين حضرت مسيح سرتاسر جهان را جوابگويي ميكرد، ولي به لحاظ ملاحضه كاري و صرفه جويي منابع مالي! دولت روم اصلاً به فكر استيلاي دين حضرت مسيح نبود، از همان رو بود كه در اين هنگام اديان نوظهور به تأييد تاريخ ظهور كردند، همانند، ماني، مزدك، در خود ايران مسيحيت در غرب ايران، آئين شمني و بودايي در شرق به باورهاي ايرانيها مجاور كمكم دسترسي پيدا ميكردند و موبدان زرتشت بعوض ابلاغ صحيح آئين زرتشت و ترويج صلح دوستي و پرهيز از دورغ و ريا، ظلم... بتدريج خود را آلت دست عدهاي قرار داده بودند كه تا بتوانند به ملت خود فخر بفروشند و همين بود كه مردم بجاي طرد ظلم و دروغ و سياهي فكر اسلام و قيد بندهاي آن به كلي به طرد آئين زرتشت رو نمودند، و براي تعيين جايگزيني دين و پر كردن خلاء معنوي و رواني نيز دربدر به دنبال آئيني كه با عنايت به ماهيت خودشان ماهيت پاكي داشته باشند، بودند. و لذا فريفته و گول حرفهاي دروغ گويان حرفهاي و غاصبان ظالم جاهل گشتهاند، گول تزوير و ريا كه همگي ريشه بي اساس و بيبنيان اسلام دورغين را در همه زمانها عيان مينمايد جذب اسلام شده كه برگ برنده اسلام شانسي نيز گرديدند.
اسلام دين عاريتي و تقليدي
«اسلام يعني تسليم محض شدن فرد در برابر تراوشات افكار مسموم محمد».
در زماني كه عرب به جز فلاكت بهرهاي از زندگي نداشت انواع بيماري، جنگ، خونريزي، گرسنگي، دزدي، غارت، ... محيط براي فرهنگ و ادب اصلاً وجود نداشت به تعداد انگشتان دست كساني بودند كه توانايي خواندن را داشتند و اينها شاعران و مديحه سرايان بودند كه با تعريف و تمجيد و رجزها از اغنيا و بتهاي كعبه! گذران زندگي ميكردند، و ستايشگر آنها بود و بتها را ميستودند كه در قبال آن لقمهاي را به چنگ آورند. محمد در چنين محيط رشد و نمو كرد، در نوزادي مادرش و در طفوليت پدرش را از دست ميدهد، اين يتيم خوش شانس تحت نظارت عموي بزرگ و اقرباي خود قرار ميگيرد، از همان ابتداي طفوليت به توصيه عموي خود راهي تجارت و بازرگاني ميشود و در اثناي اين سفرها با وارد شدن به استراحتگاههاي سرراهي بتدريج با جهان ناشناخته آشنا ميشود. در اين سفرها بود كه با علماي و دانشمندان يهودي و مسيحي و زرتشتي آشنا گرديده و از كم و كيف آئينها و اديان الهي با خبر ميشود، و اين سفرها و اين ملاقاتها بود كه زير بناي فكري محمد را بازسازي مينمود، كمكم آن لوح سفيد و نانوشته طفوليت وي با افكار و عقايد و سخنان تازهاي پر ميشد، تازه ايي از مسيحيت ياد ميگرفت، عالم يهودي از آمدن پيامبري ديگر سخن ميگفت، موبد زرتشتي از راه رسم زندگي انساني سخن ميداند، از نمازهاي پنجگانه صحبت ميكرد، از پرستش يزدان پاك، عالم مسيحي از غسل تعميد و شستشوي و استحمام صحبت ميكرد، از نرمش و عطوفت ميگفت ... كتابهاي ساير اديان الهي را، علماي آنها بر محمد ميخوانند، و وي را با آنها آشنا مي كرد. نامهاي پيامبران الهي را ياد ميگرفت، و قصه و داستانهاي ساير اقوام گذشته را از آنها ياد ميگرفت و سرگذشت ديگران را در دفتر عبرت خود به خاطر ميسپرد، معجزات حضرت موسي و از معجزات حضرت عيسي و زنده كردن مرده و از اينكه لطف الهي شامل حضرت مريم گشته و ايشان بدون داشتن همسر صاحب فرزند صلح جويي ميشود، از سخن گفتن در گهواره حضرت مسيح حرفهاييرا ميشنيد، محمد نزديك به 33 سال! در اين راهها به رفت و آمد مشغول بود و در اين سالها فقط ياد ميگرفت، و ياد ميگرفت!!!
براي آينده خود برنامه و طرحي بزرگ در سر داشت. بلاخره روز موعود فرا رسيد، همانطوري كه ميدانيد براساس تحقيقات دانشمندان و محققان علوم رفتاري و ارگونومي اوج بلوغ فكري انسان در40 سالگي ميباشد. (فرد هر تلاش و كوشش كه انجام ميدهد نهايتاً در40 سالگي به بار مينشيند، نويسنده اصلي ترين و معتبرترين كتاب و اثر خود را در 40 سالگي مي نويسد و...) و محمد! نيز در همين 40 سالگي خود مدعي نبوت ميگردد. ديني ميآورد كه نامش را اسلام ميگذارد، كتابي را نيز آورده بود بنام قرآن، اما فقط يك سوره داشت! ميگفت خدا جبرئيل را برايش نازل كرد. و اين آيات را بطور آغازين نازل نموده و مجبور به خواندن آن آيات كرده در حالي كه محمد ادعا ميكرد و اصرار داشت خود را امي! بنامد و بناچار به اصرار جبرئيل آن آيات را خوانده و ياد گرفته! در محيطي كه عرب خواندن و نوشتن بلد نبود و اصولاً بهاي به اين ارزشها نميداد. محمد خودش را امي (يعني از مادر تازه زائيده شده كه بسان اول زندگي است و هنوز با هيچ چيز در اين جهان آشنا نشده است) چنان قرآن را به شعر سليس ميخواند كه عربها همه بر اين باور بودند كه وي واقعاً پيامبر خدا و از طرف خدا آمده است! و لذا پذيرفته ميشد، محمد حساب همه چيز و همه جا را مو به مو كرده بود. براي كوچكترين حركت خود برنامهاي از قبل تعيين شده داشت، وي با شناخت روحيات اجتماع خود و آگاهي از خوي خصلتهاي مردماش حركات و برنامههاي خود را تنظيم ميكرد و يكي از بزرگترين رموز موفقيت محمد بود.
اصولاً نام گذاري و ناميدن اشخاص از نظر رواني و روانشاختي بزرگترين نقش را در نفوذ بر ديگران ايفاء ميكند، از ابتداي زندگي اجتماعي بشري از جوامع ابتدايي گرفته تا جوامع مدرن و مترقي و امروزي، هر شخص كوشيده كه نام نيك و پسنديده را به خود اختصاص و مختص كنند. از همين رو بود كه محمد با مشاوره با عموي خود ابتدا لقب امين بر خود ميگزيند و سپس احمد... همانگونه كه از معني اسامي بخصوص امين مشهود است كه عمق و تأثير نفوذ ناميدن شخص به چنين اسم در ميان مردم ناآگاه جاهل تا چه اندازه مؤثر و تأثير گذار است.
از همين رو بود كه دوران طلايي و شانسي محمد گل كرد، راستگو بودن، امانت دار بودن و... همه و همه دست به دست همه دادند تا چهرهاي از محمد و آورنده اسلام بر مردم ترسيم كنند، كه جدا از موجودات زميني باشد، همان محمدي كه تا ديروز از بوي عرق شتر كه از عمامه و دستار وي ميآمد مصاحبت با وي را ناممكن ميساخت، اكنون حرفهاي تازهاي براي اين مردم در بن بست فكري و جاهليت آورده بود، همان حرفهايي كه هزاران و بلكه چندين هزار سال قبل اقوام مختلف با آنها آشنا بودند و در زندگي روزمره آنها كاملاً جا افتاده بود.
محمد در اين ايام بتدريج شروع به تكميل كردن كتاب خود قرآن بود، قرآني كه مدعي بود خدواند بر وي نازل كرده، اما چرا به تدريج؟ ولي پاسخي براي آنها نبود البته در آن زمان!!
باري در جاي ديگر محمد مدعي ميشود كه خداوند قرآن را بصورت يكجا و كامل نيز بر وي نزول كرده كه البته اين امر بعد از نزول تدريجي قرآن بود؟
آئين عاريتي و تقليدي محمد بر اساس افكار خود وي بنانهاده شده بود، تسليم محض و تسليم شدن در برابر اسلام محمد و گردن نهادن به آنها، تقليد ناشيانه نمازهاي پنجگانه از دين زرتشت اساس دين محمد است، محمدي كه ادعای نبوت الهي را در سر ميپروراند چنان مبتدي وار به سرقت و تقليد ساير اديان پرداخته و با تجمع و تركيب آنها پايه و اساس دين خود را بنا گذاشته، روزهاي كه چندين هزار سال قبل توسط حضرت عيسي به عالم بشريت ارمغان آورده بود، يكي ديگر از اركان دين تقليدي محمد ميشود، نماز گزاردن و رو به قبله پرستش خداي واحد كه در دين يهودي به بيت المقدس و ديوارهاي ندبه ميباشد بطور عاريتي و تقليدي توسط محمد براي پرستش آرزوهاي محمد بصورت يك وظيفه براي گروندگان دين محمد درآمده است.
بطوري كه علماي يهودي در بحث و مناظره اعلام ميدارند كه اگر دين محمد واقعاً الهي و آسماني است پس چرا به قبله ما عبادت ميكنند، و ستايش خدا را تقليدي از دين ما انجام ميدهد، كه پيامبر دورغگويان عالم در حالي كه نماز ميخواند در ركعت دوم رو به قبلهاي كه بعداً ياد محمد افتاده كه جاي اينچنيني نيز وجود دارد، كه هيچ سلكي و آئيني بر ان عبادت و پرستش نميكند، از طرفي ديگر بالاخره محمد يكي از نوادگان قصي بن كلاف بود همان بت پرست و پرده دار مكه و بتان جاهليت و اجداد محمد اين شغل و منصب را بطور موروثي در اختيار داشتند چرا كه سود سرشار عايدات نزورات بتها و هدايايي كه به مكه جهت تكريم بتان ميآوردند و همچنين قربانيهايي كه بخاطر بتها معروف اشخاص ممتمول هديه مي كردند ثروت هنگفتي را براي خانواده و عموهاي وي به ارمغان ميآورد، لذا بدين ترتيب بود كه ستيز چندين صد ساله دو عمو زاده بطور سريال وار جهت تصاحب اين ثروت عظيم در باطن و در ظاهر پرده داري مكه در جريان بود، بالاخره مكه قبله آمال محمد و دين وي گشت.
چينوت و دوزخ دو كلمه متضاد در آئين زرتشت ميباشد كه بر اساس تعاليم دين زرتشت نيكوكاران و خوب كرداران به چينوت خواهند رفت، و سياه فكران و دغل بازان و دورغ گويان و پليد فكران به دوزخ كه محمد تأسي از اين فرمان الهي آئين زرتشت با نامگذاري بهشت و جهنم هديهاي كه به ايمان آوردگان دين خود در اين دنيا و آخرت معرفي كرد، نمازهاي پنچگانه آئين زرتشت را با تغيير و تعيين زمان و مكان آنها يكي از افعال و اعمال روزمره دين خود به كساني كه دين وي را قبول مي كردند توصيه ميكرد، غسل تعميد و پاكيزگي و شستشوي بدن را از آئينهاي مسيحيت و زرتشتي به قرض گرفته (آخر عربي كه آبي براي خوردن نداشت چه اهميت و لزومي به پاكيزگي و شستشوي ميداد).
محمد محافظه كار و رند در ابتداي اعاي پيامبري خود كه چندان توان مالي و نيروي انساني كافي نداشت، از همه مهمتر با آشنايي از اينكه دينهاي آسماني نويد دهنده ظهور دين بعد از خود بودند، به لحاظ اينكه خود را نيز در گردونه دينهاي الهي وآسماني قرار دهد، ابتدا اديان ديگر را محترم شمرده و حتي آيات و سورههايي را نيز بر آنها ميآورد، تا سنديت گواه خود را محكم تر كند. بدين منظور اديان الهي نظير يهوديت و مسيحيت و زرتشتي را جزء اهل كتاب الهي قبول كرده و پيروان اديان فوق را نيز محترم ميشمرد؟!!
بنابراين سعي وافري داشت تا خود را همسان ساير اديان الهي و آسماني واقعي بزرگ جلوه نماياند، اما ديري نپاييد، همچون اصول اوليه و ريشهاي اسلام محمد اين بحث و مقوله نيز مغاير و متناقض با اعمال و گفتار و رفتار محمد و مسلمانان گشت.
در ابتداي اسلام همواره افراد بي بضاعت و بي كس و مريض، از همه جا رانده مجذوب محمد و اسلام وي ميگشتند، شعارهايي كه سر ميداد عدالت، نفي بردهداري، تزويرهايي كه در تيمار بيبضاعتها مينمود. بيشتر به فكر تشكيل سياهي لشگر براي آئين خود بود نه به لحاظ انسان دوستي و نوع دوستي غذا و سرپناهي كه به آورندگان دين خود ميداد، آنهم در آن سرزمين وحشي و تهي از هرگونه نعمت، بزرگترين تابلوي تبليغاتي وي بود كه تا هر چه بيشتر گرسنگان شبه جزيره عربستان را بخود و دين خود جذب كند، اما چه كساني مخارج و هزينههاي سنگين چنين تابلوهای تبليغاتي وي را ميداد؟
زن محمد خديجه به سبب داشتن مال و منال زياد و از طرفي مسن تر بودن وي از محمد سعي در حفظ شوي خود را داشت و لذا به بهانهاي ميخواست محمد را مديون خود نمايد ومحمد دله را از دست ندهد.
عموي محمد ابوطالب كه ادعاي بزرگي مكه را داشت و سوداي آن را هميشه در روياهايش جابجا ميكرد بدين وسيله اگر محمد ميتوانست غالب شود گذشته از محتواي دين وي! بزرگي وي تضمين ميشد، و شغل پردهداري از بتهاي مكه كه سود سرشاري داشت بطور قطعي به طايفه وي منتقل ميشد، و از اينكه به سبب بي لياقتي و سست عنصري و ضعف نياهاي قبل و گذشته ابوطالب اين شغل و منصب توليت پردهداري مكه كه با نزاع و ستيزهاي بيش از چند صد ساله بين دو عموزاده كه بر سر تصاحب اين منصب رخ داده بود و از چنگ آنها خارج شده بود، با اين وسيله دين محمد يك برگ برنده بود، كه دوباره مسوليت از دست رفته خويش را باز مييافتند.
همه و همه انگيزههاي چالش مضاعف را به طايفه محمد ميدادند، كه براي پيروزي وي تلاش و جهد خودشان را دوچندان كنند.
بدينسان بود كه محمد افكار و تراوشات ذهني خود را براي هر چه براتر بودن در مقابل مخالفين و از سوي ديگر جهت مقبوليت عامه با نام دين الهي و آسماني به مردم معرفي ميكرد، تا پيروزي خود و قوم بني هاشم را دو چندان كند. ادعايي كه محمد در آن زمان مينمود آنچنان پذيرفته تر و مقبول تر ميشد از آنجا كه محمد در جامعهاي زندگي ميكرد، كه جهالت آن از هر نشاني قابل شناسايي تر و معروف تر بود، محمد نيز با عارف بودن به موقعيت اجتماعي جامعه خود تركيبي در ذهن خود پرورش ميداد، نسخه محمد براي آن جامعه؟ چنان منظم و با برنامه ريزي طراحي شده بود كه كوچكترين شبهه و سوالي پيش نميآمد البته: اما در آنزمان!! محمد خود را همرديف پيامران ساير اديان الهي قرار ميداد، و طبعاً مردم و مخالفين وي نيز از ايشان معجزاتي را طلب و خواستار بودند محمد رند و خوش شانس نيز براي هر روزاش چاره ای به روز ميانديشيد! پيمان نامهاي كه قريش براي در بايكوت قرار دادن محمد و پيروانش و محاصره آنها امضاء شده بود توسط موريانه خورده ميشود، محمد از اين قضيه به نفع خود سود جسته و اين موضوع را يكي از معجزات خودش بحساب ميآورد! خدايي كه در زمان محمد برخي كارها را انجام مي داد ولي حالا از انجام آن كارها پرهيز مي كند.!!!
ديدن جبرائيل به كرات، رفتن به معراج و هفت آسمانها كه بيشتر شبيه به قصه ميباشد از معجزات ديگر محمد بود، قراني كه اصول ابتدايي زندگي را فراموش كرده بياورد، و بيش از يك سوم آن از قصهها، اقوام و مردمان گذشته كه چندين هزار سال قبل اتفاق افتاده و در ساير اديان الهي درباره آن بشرح و تفضيل سخن گفته شده با شرح و تعريف و توصيف ديگر در قرآن آمده كه البته از مهمترين معجزات محمد ميباشد جالب آنكه كامل ترين كتابها نيز بر آن عنوان ميشود!
محمد بعد از مرگ خديجه و رفتن به مدينه كمكم به ثبات و قدرت رسيد و شروع به تجديد فراش و تعدد زوجين نمود چنانچه به محض ورود به يثرب (مدينه) با دختر يكي از اشرافهاي آن شهر ازدواج كرد و اين كارها را تا چند روز قبل از مرگ اش ادامه ميداد و خلاصه محمد نگذاشت دنيا به كاماش بد بگذرد؟
محمد مسلمانان تا زماني كه بي بنيه و كم تعداد بودند محمد هر كجا ميرسيد سورهها و آياتي از خود درباره صلح و مودت و عدالت ميخواند، بتدريج با تقويت و جان گرفتن بنيههاي دفاعي و نظامي مسلمانان و محمد ديگر از آن سورهها و آيات خبري نبود و جايش را به اشدالكفار و... داده بود، تغيير رفتار مسلمانان با كساني كه ياراي و كمك رساندن آنها در روزهاي بد گذشته مسلمانان بودند، به لحاظ داشتن آئين غير از اسلام به كفر متهم شده و با خشونت ويژه اسلام به مرگ محكوم ميشدند.
مسلمانان اموال كاروانها و ملك و آبادي غير مسلمانان را غارت و تصاحب ميشدند هيچ منع و تعقيبي بر اين اعمال نبود بلكه بر عكس محمد شأن نزول برخي سورهها و آيات را نيز در مقام و منزلت اين اعمال ميآورد.
رابطه محمد با ساير اقوام و قبايل بخصوص پيروان ساير اديان واقعي الهي به لطف مساعد شدن شرايط مسلمانان بكلي تغيير كرد. آزار و اذيت قتل و غارت و حتي تحت فشار قرار دادن و مجبور كردن آنها به امضاء و پذيريش پيمان نامههايي با مسلمانان از اعمال شرور و فتنه انگيز مسلمانان محمد بعد از ثبات نسبي و قدرتمند شدن محمد بود.
به هر كسي و هر قومي كه ميرسيدند به بهانهاي سركوب و مطيع خود ميساختند و هر قوم قدرتمندي را که با زور تواناي مطيع كردن آن را نداشتن با دسيسه و توطئه و جنگ بين دو قوم و طرح دوستي ريختن با آنها سعي در به زوال كشيدن آنها در دراز مدت مينمودند.
محمدي كه ادعا ميكرد يهوديها و مسيحيها در شمار اهل كتاب و جزء اديان آسماني الهي بودند، به بهانههاي واهي و تنها به چشم طمع دوختن به اموال و ثروتهاي آنها چنان قبايل و اقوام يهودي و مسيحي را از دم تيغ گذراند كه حتي مورخان اسلامي نيز به آن اعتراف نمودند.
نمونه بارز آن فتح قلعه خيبر بود، خيبر به جهت داشتن باغات و كشتزارهاي غني ثروتمند بود، مردم خيبر كه يهودي بودند به سبب اين ثروت و باغات و زراعت خوب معروف بودند، محمد به صرف تصرف اموال و باغات آنها به بهانه توطئه عليه محمد و اسلام مردم آن سرزمين را قتل عام كرد، طايفههاي نصراني از ديگر اهل كتابهايي بودند كه مزه توحش اسلام را چشيدند و از جمله اعمال درخشان محمد و رفتار وي با ساير اديان در زمان حي محمد ميباشد!!! كه در گرداب توحش و غرور سرمستي محمد و اسلام اش چنان قلع و قمع شدند كه از آن جمله قبيلهها و قوم هاي بزرگ فقط نامي مانده است.
محمد از ابتداي دين خود با دين يهودي و اقوام موسوي آئين به سبب افشاي تردستي وي دل خون و كينه بس بزرگي در دل داشت و همواره به سببهاي اين عداوت و خونخواهي خود را نسبت به قوم يهودي علني ميكرد. پيامبري كه مدعي الهي و آسماني بود داشت قوم و قبيلهاي يهودي كه آئين آنها نيز الهي و آسماني بود مورد تاخت و تاز محمد و مسلمانان قرار داشت.
روزگاري كه ايران مهد تمدن دنياي آنزمان بود و از هر گوشه دنيا جهت تبادل علمي و بحث و گفتگو و كسب تجارت به ايران رو ميآوردند، عرب جاهلي سرمت از كشتن همديگر به كينه و عداوت رجز ميخواندند و عاري از هر گونه فكر و مخيله انساني بودند، در آن زمانها عرب وحشي به جبر گرسنگي و ساير ابرامات حياتي روبه سوي قسمتي از ايران نمودند كه به صرف شانس و به همدستي خيانتكاران وطن فروش سفره رنگيني را از بابت تعديل مزاج يافتند در اين زمان بود كه عمر خليفه قوم سياه فكر و خونخواه اسلام با مشاورت كه از بزرگان قوم اسلام از جمله پدر زن خود علي انجام داد، به راه كارهايي جهت استيلاي كامل به ايران طرح ريزي نمودند، و زماني كه عمر قصد فرماندهي قشون پليد انديش اسلام ميخواست خود رأساً بر عهده بگيرد، علي وي را از اين كار بازداشت و دليلي كه بر اين كار خود آورد اين بود كه اگر در هر صورت خليفه بميرد سپاه اسلام شكست ميخورند! و با اين كار علي كه نفوذ بيشتري روي عمر داشت، عمر پيشنهاد وي را پذيرفت و بدين وسيله علي جاي خود را در سياست گذاري قوم اسلام معلوم كرد. در اولين اقدامات كه قوم پليد و علم ستيز اسلام در تصرف بخشهايي از ايران انجام دادند، نخست مبادرت به سوزاندن كتابهاي ايران نمودند، و وقتي كتابها را آتش ميزدند، عمر اعلام كرد تمام آنچه در اين كتابها بود جهت راهنمايي است و كامل ترين راهنماها قرآن!! مي باشد. پس نيازي به اين كتابها نميباشد. آري جايي كه محمد ادعا ميكرد كه خودش شهر علم است و علي در آن شهر، وقيحانه كتابهاي ايراني را در آتش جهل و كينه و عداوت سپاه اسلام سوزاندند، آنهم در زمان كه باب آن شهر علم! معروف در حي و حيات بود، «روشن است كه محيط مسلماني براي وجود و بقاء چنين كتابهايي مناسب نبوده و زمينه نابودي آن كتابها نيز همين بوده است».
بعد از استيلاي اسلام بر ايران فرهيختگان و دانشمندان در دوراني ميزيستند كه هر كس به راحتي ميتوانست بر چسب الحاد و بيديني بر هر دگرانديش بزند، آنها به دليل اعتقادات خاص خود همواره مورد اذيت و آزار مسلمانان قرار ميگرفتند و حتي ناگزير به ترك زادگاه خود ميشدند.
در يك برههاي دانشمندان فقط به عرفان و الهيات و فلسفه و ... رو ميآوردند، و اگر غير از آن بود چنان مجازاتي منتظر آنها بود كه هرگز به فكر خود پويش علوم ديگر را خطور نميكردند و اگر چندي هم به اين كار دست ميزدند ناگزير به كتابت چند رساله و كتاب مذهبي و عرفاني، پيش از نگارش كتب علمي خود بود، تا بعد شروع به نگارش رساله و كتب علمي خود نمايند. مانند ابوعلي سينا كه شعر دفاعيه وي معروف ميباشد (كفر چو مني گزاف و آسان نبود ... ) در اين دوران سياه اغلب آثار گذشتگان به اجبار بايستي به عربي نوشته ميشد، كه محتوي علمي بسيار نازلتري مييافت.
مسلمانان فاقد وجاهت انساني، براي انسانهاي متمدن و مترقي ايراني زبان خشك و خشن و بي روح عربي را با زور تازيانه و جزاء ميآموختند.
نحوه آموزش زبان بيروح و خشن عرب كه همچون آتشي بود در دست كودكي كه ندانسته برداشته بود علم ستيزي و علم گريزي يكي ديگر از نشانههاي مسلمانان سياه فكر بود كساني كه بقاي خود را در جهالت مردم و پيروان خود ميدانستند، البته بايستي كه با علم و آگاهي در ستيز باشند.
علم بستر مناسبي براي رشد افكار و ميدان مناسبي براي تبادل انديشههاي متفاوت را فراهم مينمود، در اين مقوله هر كسي انديشهاي از منطق و اصول و قوانين علمي مستحكمي برخوردار بود و قابليت دوام و مقبوليت عام را در پي داشت، اما امكان، چنين بستري را هيچوقت اسلام فراهم نميآورد، اگر بحثي بود در يك محيط و فضاي كاملاً محاصره شده توسط قدرتهاي حاكم سياه فكر اسلام بود! و تخطئي از اين افكار اغلب و يقيناً جزاي مرگ را به همراه داشت، چنانچه در تاريخ آمده حاكمان مسلمان! پيروان ساير مذاهب نصراني يهودي، زرتشتي، مزدكي، ... بخاطر دفاع از عقايد خود، و تنها به جرم رد ادله كه فقط قابل قبول براي مسلمانان بود مجازات مرگ بحث كننده را به همراه داشت.
دانشمنداني نيز اگر در گوشه و كنار ظهور ميكردند، جسارت پرداختن به مباحث علمي و بديهيات را نداشتند، عدول از اين كار و چارچوب محكوميت و متهمي به زندقه، ارتداد، ... و بالاخره مرگ بود، بنابراين دانشمنداني كه در اين دوران سياه هم اگر بودند صرفاً در مباحث فلسفه و الهيات و شعر و... كتاب مينوشتند كه از جمله موانع تحقيق و تفحص دانشمندان ميبود، از سوي ديگر بايستي تمام كتابهاي نگارش يافته به زبان عربي نوشته ميشد، اجباري كه در اين كار بود باعث ميشد تا از صراحت و سليس و شيوايي بودن مطالب كاسته شود، دانشمندي كه ميخواست، بحث علمي و يا رساله علمي را به رشته تحرير در آورد ابتدا بايستي چندين كتاب در باب كتب اسلامي و اسلام مينوشتند تا سپس شروع به نگارش رساله علمي خود مينمودند، آنهم اگر از زهر چشم سالوس و غمامهاي مسلمانان به دور ميماندند.
اسلام، همانند هر چيز و جز خود از اركان اساسي عقيدتي و اخلاقي گرفته تا كوچكترين اعمال خود كه از ساير اديان الهي و ملل تقليد نموده، طرز و نحوه پوشش و لباس را نيز از مردم ايران و آئين زرتشت جعل كرده بنام خود معرفي كرده است!!
ايرانيان اينگونه بود كه با اسلام و آئين محمد آشنا گرديدند، آزمندان مسلمان چنان در غرور و تكبر بسر ميبردند كه حتي مردم را صاحب اختيار خود نيز نميدانستند و نميدانند، و هيچگونه حقي بر آنها قائل نبودند، راحتي مردم را هرگز نميتوانستند بپذيرند، سپس طبق رسومات و آئين اسلام قوانين براي چگونگي تاراج و يغما ايران و بهركشي از ايرانيان صادر كردند، ايرانياني كه در آئين خود باقي مانده بودند، و هنوز نميتوانستند بپذيرند كه برده تفكرات سياه اسلام بشوند بايستي جزيه ميدادند، رعايا بايستي حاصل دسترنج تلاش خود را به مسلمانان ميدادند.
ايرانيان ديگر رضايت به چنين كاري را بس گران و خوار ميدانستند، اسلام مانند اژدهايي بود كه هر چه مردم داشتند به كام خود ميكشيد، ايرانيهايي كه در نبرد با مسلمانان به قتل ميرسيدند، راهي بس بزرگ و شكوهمند و آسان را انتخاب كرده بودند، ايرانياني بودند كه حتي تحمل پذيرش و شنيدن نام اسلام را نداشتند راهي ديار ديگر شده و خود آگاهانه جلاي وطن كردند، تا بلكه بتوانند در آئين خود باقي بمانند و از گزند مسلمانان در امان باشند، اما عدهاي كثيري نيز براي رهائي از آزار و اذيت مسلمانان خونخوار پليد فكر براي رهائي از فشار سنگين پرداخت جزيه و ساير مالياتهاي مكلفه اسلامي! و همچنين به جهت برخورداري از امكان حداقل زيست در سرزمين خودشان، در ظاهر با قبول اسلام جبري و زوري، شر سياه نهادان مسلمانان را از سر خودشان كم ميكردند.
ديگر ايرانيها ميتوانستند صاحب اختيار و محق زندگي خدا دادي خود باشند، زنان آنها ديگر از گزند و آسيب چشم ناپاكهاي مسلمانان در امان ميبودند، فرزندان آنها ديگر ميتوانستند به راحتي در کوي و برزن بازي كنند « بيآنكه مسلمانان لجن آنها را به زير سم اسبان اسلام پرپر كنند!!»
داستان زندگي نويني براي مردم ايران و ايران زمين در حال شكل گرفتن و نگارش بود، ايرانيها براي نجات و رهايي از دژخيم و پليد انديشه سياه و ظلمت اسلام ناچاراً به اسلام!! پناه آورده بودند؟ براي زندگي در سرزمين خود مجبور به قبول دروغ و ريا پليدي ميشدند، تا بلكه بتوانند آتش زير خاكستر باشند كه منتظر بادي هر چند ملايم كه خاكستر كينه و نفرت خود را شراره جهنم براي ريا و دروغ گويان مسلمان بكنند، رنگ و رياي و تزوير براي فريفتن افكار مردم چيزي نبود كه بتوان آنها را كتمان كرد، نحوه و چگونگي پذيرش اسلام توسط مردم ايران اينسان بود، اگر گزينهاي دوم بود، اگر افكار عمومي ايرانيان را كسي توانايي و ياراي راهنمايي داشت. «اگر محافظه كاري و صرفه جوئي حاكمان روم و يونان كه در بسط دين حضرت عيسي به خرج نميدادند، با اطمينان صد درصد هرگز دنيا را چنين آلودگي و خشونت و خون ريزي و غارت، دزدي دورغ، تزوير، وحشت فرا نميگرفت ». اسلامي كه « در چنبره خود جرأت قدم برداشتن را نداشت چنان گستاخ و جري گرديده كه خود را تنها مكتب و دين الهي! كه تحريف نشده است معرفي كرد.»
مردم ايران در ظاهر اسلام را قبول كردند ولي عملاً در صدد و هدف بزرگي بودند و آن اعلان وجود خود بودند، در فكر آن بودند كه حاصل دسترنج و تاريخ چندين هزار ساله خود را مشتي پست و دون مايه به تاراج نبرد، به فكر آيندگان خود بودند كه ديگر سياهي و ظلمت اسلام و مسلمانان زندگي آنان را تباه نكنند، و از طرفي با قبول اسلام امتيازاتي نيز بدست ميآوردند، از پرداخت خراج و جزيه به مسلمانان خلاص ميشدند. زندگي پر مشقت برخي از ايرانيان كه از جور و ظلم اسلام خانه و كاشانه خود را از دست داده بودند، كور سويي بود كه بلكه با قبول ظاهري اسلام بتوانند به شرايط زندگي خود يعني روزهاي قبل از طاعون اسلام! برگردد.
مسلمانان كه ادعاي ارائه مكتب كه منجي و نجات دهنده مطلق جهان و مردم را سر ميداد. در تسخير شانسي ايران از اداره و تنها قسمتي از اين جهان يعني ايران عاجز و درمانده بود، عاجز از اداره و حكومت داري، ناتوان از رسم و رسومات و آئين مملكت داري كه مسلمانان از آن بهرهاي نبرده بودند، و كتاب آخرين رسول! كذاب منيت! هم گويا براي مملكت داري و مسائل مهم زندگي اجتماعي قوانين و راه رسمي نشان نداده بود و نداشت! باز آوازه ايران و ايراني بلند گرديده بود، قوم دون صفت مسلمانان كه با اقبال بلند صاحب گوهر و در يتيمهاي شده بودند، از نگهداري و پاس آن عاجز مانده بودند، بزرگان قوم جهالت و سياهي دوباره دست گدائي به سروران و مهتران سابق خود دراز كرده بودند.
آنچه را كه اسلام نياورده بود و نقصان داشت، با هنر و توانايي علم ايراني حل ميگرديد. كليه امورات ديواني و دولتي در دست ايرانيان بود، پيوند زناشويي كه در دين پر ادعايي و كذاب محمد بصورت سهل و الكي و فقط با خواندن چند كلمه بي سر و ته عربي به پايان مي رسيد! با توصيه ايرانيان كه از هزاران سال پيش پيوندهاي زناشويي، كليه معاملات و... بايستي بصورت مكتوب و با سنديت و با حضور شاهدين انجام ميپذيرفت جعل شده و فقط با اضافه كردن نام محمد به اول اين سندها اسلامي!! گرديد و اسلام نيز كمبودهاي خود را بتدريج جبران ميكرد.
رتق و فتق امورات لشگري و حكومتي در دستان توانمند ايرانيان ميچرخيد، و دوباره و چندين باره برتري ايران و ايراني را نسبت به نژاد زبون مسلمانان را در خاطرهها زنده كرد، مورخان مسلمانان كه همواره در نشر اعتقادات خود متعصبانه و خشك وقايع تاريخ را آنطور كه ميخواستند و به نفع خودشان بود مينوشتند و نه آنكه آنطوري كه بود و هست، بر اين اذعان داريد كه نهضتهاي مردمي تنها جهت راندن اعراب مردار و خونخوار قيام نميكردند، بلكه دين مسلمانان نيز مورد خشم و كينه بود، بانگ و ستيز و خون خويشتن را جهت رهايي از چنگ اسلام گذاشته بودند و در اين راه زجر، قتل، زندان و تبعيد فقط و فقط اراده آنها را قوي تر و عزمشان را راسختر ميكرد.
«اين همه قساوت و خشونتي كه مسلمانان در دفع شورشها نشان ميدادند ويرانيها را با تيغ جهالت اسلام قلع و قمع نمودند. نقطه ننگ و سياه تاريخ از داعيان حقوق بشر ميباشند».
به جهت هر شورشي، ويراني عظيم و كشتاري در پس آن اعراب مسلمانان با شمشيرهاي آخته خود را از خون زنان و خردسالان و پيران و مردم آن ديار سيراب ميكردند تا اسلام شانسي محمد بتواند بر اين سفره نعمت چند صباحي طولاني تر سور چراني و شكم چراني كنند.
در يكي از شورشها كه در گرگان روي داده بود مردم نماينده خليفه و هر چه مسلمان بود كشتند، يزيد بن مهلب فرمانده سپاه اسلام سوگند به قرآن محمد ميخورد كه از خون عجم آسياب بگرداند!! كه نهايت شقاوت و ظلمت قوم زبون دورغ و ريا مسلمانان را نشان ميدهد.
«در برخي از مناطق نيز از جور و ظلم مسلمانان، ايرانيان وطن دوست مجبور به ترك ديار و مهاجرت به ساير بلاد ميشدند، از آنجايي كه ايرانيان از اصول كشور داري، كتابت، علم و صنعت بهره كافي داشتند، سريعتر جذب ساير جوامع ميشدند كه در كاوش علمي و تاريخي در گذشته ساير ملل آثار و نشانههاي نفوذ ايرانيان را در آنجا و آن ديار بطور محسوس و مشهور ميباشد و است. فرهنگ و هنر ساير استعدادهاي متجلي در بشر و انسانها، از جمله وجه تمايز و نشانگر پيشرفت هر قوم و مليت ميباشد، و ميزان و پيشرفت هر ملت با آن معيار سنجيده ميشود، از آنجايي كه اسلام فاقد اين وجهه بود و به نوبه خود از اين مقوله بيبهره بود سعي در تقليد ماهرانه و استادانه تر رسم و رسومات اقوام و ملل ديگر كرده بود، و به طرزي خاص از آنها سود جسته بود، در زمان محمد هيچ سند و مكتوبي در امورات اجتماعي و زندگي روزمره از جمله معاملات، زناشويي و مقررات و قوانين اجتماعي زندگي نبوده بطوريكه بعد از غصب ايران توسط مسلمانان با عنايت به اينكه كليه اعياد و رسومات، جشنها و سرورها قوانين اجتماعي مكتوب و زمان بندي شده داشتند، مسلمانان با الگو برداري خاص خودشان تنها كاري كه انجام دادند البته بايد ياد آورشد باز مساعدت خائنين نيز بي اثر نبود، نام اهورا مزدا و يا شاه ايران را از بالاي اسناد و مكتوبات برداشته و نام محمد را نوشتند، و اين همان تمدن!! اسلامي كه بعضي از مسلمانان از آن دادن سخن مي رانند.
اسلام در همه موارد و حتي جزئي ترين موارد الگوبرداري و تقليد از ساير ملل را تنها حربه و شانس خود براي بقاء دانسته، بنابراين قومي كه از سال و روز و ماه خود خبردار نبود و اصولاً هيچ مناسبت و بهرهاي از آن نمي برد، بعد از آنچه نواقصات اسلام! را ياران محمد يكي پس از ديگري ياد آوري و گوش زد ميكردند، ايشان به فكر راه چاره ميافتاد!! از جمله آنها سال و گاهشماري و ناميدن اسامي ماهها بود محمد نيز با عنايت به يادگيري رمز و رموز سالهاي اديان يهودي، مسيحي و زرتشتي و ناميدن و نامگذاري ماههاي توسط اديان الهي واقعي و ساير ملل كه به كار ميبردند و وي آنها را در ايام كودكي زماني كه به تجارت ميرفت شنيده و همچنين آشنا شده بود، با تقليد نادرست و غلط از سال شمسي با عنوان مجعول سال قمري كه ريشهاي غلط و غير علمي دارد توانايي علمي و فكري و ظرفيت انديشه خود كه ملقب به شهر علم و خود را مدعي پيامبري خدا ميدانست در معرض قضاوت مردم جهان گذاشت. البته قصورات فكري محمد فقط و تنها به اين مسائل ختم نميشود.
محمد مدعي نبوت! الهي كه ادعاي اعجاز طي طريق كه بغير از انسانها همه موجودات ميتوانستند شاهدش باشند، تنها در ناميدن ماهها و شمارگان روزهاي سال چنان دست خود را بر همه جهانيان رو كرده كه اهل علم و اهل انديشههاي پاك بايد قضاوت صحيح نمايند.
ناميدن و نامگذاري و استفاده از كلمات خشن و خشونت زا، خون ريز، جنگ، يأس ناميدي، مرگ، نابودي، ضيق در مفهوم نامهاي مسلمانان كه در مقابل نامهاي ماههاي پارسي كه از فروردين تا اسفند بنا به ذات و طبيعت آنها عبارت بود «از نامهاي اميد و آرزو و رسيدن به مراد و دسترنج شماري، مهر عطوفت، صلح و خزان زدائي، خوش روئي و خوش نهادي و نيك داشتن احترام به بزرگتر» مفهوم نامهاي ماهاي عبري و نصراني نيز تداعي روزي و نعمت، باران و رحمت، سبزي و خرمي، فراخ، تجديد نظر در كارنامه هر شخص و دل بستن به روزهاي خوش و انتظار ميبود.
در مقابل نامهايي كه برای ناميدن ماه ها در بين مسلمانان رايج است عبارت بود از حرام، ضيق، يأس، مرگ، حرمان، و نهايت توان فكري آنها بهار اول و بهار دوم يا آخر ميباشد كه نشانگر تفاوت فاحش ظلمت و سياهي با روشنايي، دورغ و ريا از راستگويي را ميرساند.
قرآني كه از معجزات محمد بود! حتي براي خود مسلمانان و پيروانشان دستورات كامل از فعاليتهاي اجتماعي و قوانين زندگي و برنامههاي روزانه نداشته، محمد كتابي نوشته بود كه خواننده مطلع در هر زمان اگر بخواند ميتواند به عمق مغايرت اين نوشتجات اذعان داشته باشد، قرآني كه به ادعاي محمد اول تدريجي يعني آنچه به ياد محمد افتاده به مردم گفته و آنچه جمع آوري ميكرد، و در جايي ديگر در پاسخ اعتراضات مخالفان مدعي نزول دفعي و تدريجي يعني يكباره و تدريج قرآن بر وي نازل شده!!!
غارت و چپاول يكي از خويها و ويژگيهاي رذيله قوم مسلمانان ميباشد كه با خون و عقايد آنها عجين ميباشد و از همان ابتداي سلطه و غصب ايران توسط اسلام چهره نموده است. قومي كه داعيه تبليغ افكار محمد را داشتند، در فكر گنجهاي مدائن، شوشتر و... بودند «هر چه مييافتند گويا سگ هاري در ميان گلهاي رها شده باشد يكي را از سر و يكي را از پا ميگزيدند». محموله محموله گنجها و ثروتهاي ايران زمين غارت شده و خزانه خالي و تهي مسلمانان و ياران محمد را پر ميكردند.«و عجيب نيست در اين ميان فرماندهان سپاه جور كه مأموريت حمل گنجها و خزانهها را بعهده داشتند چنان از اين خوان رنگين سود ميجستند كه حتي يك سوم عين محموله نيز به مقصد نميرسيد.» «وزراء و امراء فرماندهان مناصب و مقام خود را با پول و هديه ميخريدند و يا از طرف يكي از اشخاص با نفوذ دولت سپاه اسلام توصيه و سفارش ميشدند، حتي بسياري نيز براي تصاحب مقام و منصبي كه داشت و حفظ آن به هر گونه پستي تن در ميدادند، زيرا در اين مناصب و مقامات و شغلها ثروتهاي هنگفتي را به راحتي ميتوانستند بدست آورند.»
خائينين ايراني نيز انسانهايي بودند كه حاضر ميشدند اجداد و وطن خود را به مسلمانان و دشمنان بفروشند و لذا براي نفوذ در دستگاههاي اداري خلافت و داشتن قدرت و نفوذ تلاش مضاعفي ميكردند. «برخي از كسان خائنين همه به نژاد ايراني خويش مباهات ميكردند و هم به تمدن و فرهنگ ايراني بي اعتنا بودند هم خود را ايراني ميدانستند و هم با اسلام! در سازش بودند.»
« رشوه ستاني يا استصفاء و مصادره اموال»
حاكمان زبون سپاه اسلام تاريخ مصرف زود گذري داشتند، و اصولاً پايههاي بناي حكومتي آنها به حدي لرزان و سست بود كه اتكاء به بدنه چنين حاكمان نيز اغلب مخاطراتي را براي وزراء و امراء به همراه داشت. حاكمي كه قدرت خود را از دست ميداد و حاكم جديد بر تخت ظلم مسلماني تكيه ميكرد، تمامي امراء و كارگزاران خود را از افراد نزديك و امين خود انتخاب ميكرد، و وزراء و امراء اسبق را معزول مينمودند، «از طرفي وقتي وزيري معزول ميگشت، استصفاء اموال از وزيران معزول نوعي كسب مال و منبع درآمد حاكم جديد محسوب ميگرديد.»
عاملان كه مال رعايا را استصفاء ميكردند، وزيران اموال عمال را به مصادره ميبردند و خلفاء نيز همين معامله را نسبت به وزراء روا ميداشتند، و كار بدانجا ميرسيد كه در دستگاه حكومت اداره جداگانهاي بنام ديوان استصفاء تأسيس گرديد.(همان مبارزه با مفاسد اقتصادي و ثروتهاي باد آورده و رانت خواري فعلي).
«زماني كه وزيري استصفاء ميشد و مالي را از او مطالبه مينمودند، و وي از عهده آن بر نميآمد، مجدداً وي را بر سر شغل سابق و يا در مكان ديگري و در حد همان شغل سابق به كار ميگماردند و تا به طرقي دوباره از اموال مردم! باقي مانده قرض! خود را به دستگاه خليفه بپردازد.»
مسلمانان كينه توز كه از فرهنگ و ادب بهرهاي نجسته بودند و اصولاً با جايگاه فرهنگ و قوانين اجتماعي بشر بيگانه ميبودند و هستند، به محض تصرف ايران، شروع به سخره گرفتن و تمسخر فرهنگ و ادب ايران را نمودند، با بي احترامي به ارزشهاي ايرانيان سعي در شكستن و خرد كردن ايرانيان مينمودند، بدين منظور براي ناميدن گدا و سائل از نام ساسان!! استفاده ميكردند كه برخلاف تفكرات هميشه ناقص مسلمانان بعد از1400 سال باز هم نام ساسان يكي از نامهاي محترم و پرمعني ايرانيها به شمار ميرود و هنوز هم رواج دارد. برتري دانستن نژاد سوسمار خوار مسلمان نسبت به ايرانيان كه با ناميدن موالي! و يا اهل ذمه! سعي داشتن در هر حال داغ! غضب ايران را هر روز در يادها تازه تر كنند.
در افكار مريض صاحبان دعوت اسلام كه ايرانيان را كنيز و برده مي پنداشتند، هنوز هم آثار شوم و سوء آن بعد از 1400 سال از عمر ننگين و سراسر فساد و آشوب اسلام باز جملاتي نظير كنيز زهرا!! نوكر حسين، ... در اذهان مردم ريشه دوانيده كه متاسفانه برخي از افراد حتي به آن ناميدن افتخار!! ميكنند.
اجبار در احترام و كرنش ايرانيان اعم از پيرو جوان و زن و مرد و خرد سال و بزرگ در مقابل مسلمان! «مخلوق سياه روي خداوند!» از ديگر نشانههاي اوج جنايت و شقاوت روش محمد و اسلام وي با ايرانيان ميبود.
«محمد پيامبر جنگ»
محمد پيامبر مسلمانان به ادعاي خود، پيامبر و رسول خدا بود، مدعي هدايت بشر به سعادت بود؟
اما اين سعادت بشر كجا بود؟!!
محمد از ابتداي زندگاني خود و از آن جواني و ابتداي دعوت به اسلام سعي وافري داشت تا با اتخاذ اعمال و رفتار خاص، زبان زد همه باشد. برگزيدن القابي نظير امين، احمد، ... كه با حمايت و توصيه عموي خود ميبود سعي داشت از نظر رواني نيز بر مخاطبين اش تأثير گذارد، اما اين امين از اول به اصطلاح دعوت به آئين خود و ظهور اسلام، نظرات كاملاً خصمانهاي نسبت به همسايه هاي قدرتمند و اقوام متمول داشت. محمد زندگي خود و به اصطلاح دعوت به آئين خود را بر مبناي جنگ نهاده بود، اگر كمي با دقت و ظرافت به زندگي وي توجه كنيم خواهيم ديد كه تعداد جنگهايي كه خود وي شخصاً در آن ميكرد (غزوه) و جنگهايي كه در آن خود حضور نداشت ولي به فرمان وي انجام پذيرفته بود (سريه) نشانده اوج خصمانه بودن محمد را ميرساند، پيامبري! كه دعوتاش بر روي لبه شمشير آخته قرار داشت! يا اسلام محمد يا مرگ راه سومي پيش نبود هر كجا را فتح ميكرد، با زور و جبر قبول آئين انديشههاي خود تأكيد خاص داشت. محمد هيچگاه حتي به اقوام و ساكنين شبه جزيره عرب نيز بعد از يافتن قدرت زندگي راحتي و آسايش را نداد، حتي قبايل اطراف و ساكن حبشه نيز زهر چشيدن افكار اسلام را تجربه كردهاند!!
محمد پيامبر جنگ بود، هر كجا ميرفت مرگ و نابودي همراه وي بود، مردم را از دشمن خيالي كه همانا كافران!! ميبودند هميشه در حال نبرد و جنگ دورني بود، اين كافران گاهي يهوديان بودند،گاهي نصرانيها گاهي اقوام ساكن عربستان و گاهي روم و گاهي ايران ... پيامبري كه ادعاي كرد دين وي از راه قلبها نفوذ ميكند، حتي براي فتح مكه نيز از قوه قهريه و جبر مدد جسته بود، آزار و ايذاء قبايل اطراف مدينه و مكه شبه جزيره عربستان و آزار و جنگهاي خونين با قبايل ساير اديان الهي واقعي ساكن عربستان نيز يكي از ماندگارترين اسناد رسوائي و سياهي و دورغ و تزوير اسلام مي باشد.
در همه اعصار سياه فكري مسلمانان بر جهانيان هويدا گرديده، زماني كه شاخهاي از قوم مغول از شدت سرما و گرسنگي صحراهاي گبي مغولستان به طرف غرب به اميد يافتن روزي! كوچ كردند، اينان بخاطر نداشتن هويت و اصالت فرهنگي و تاريخي اگر چه از لحاظ تهاجم قوم غالب بودند، اما از لحاظ فرهنگي قبول آئين خود مغلوب آئين و فرهنگ سرزمينهاي فتح شده ميشدند.
توتم پرستان مغول در اولين برخورد با مردمان سرزمين فتح شده كه غالباً مسلمان بودند به دلايلي كه آئين مسلمانان ساز شكار و بي تفاوت امتيازاتي را به حاكمان فاتح مي داد، و از همه مهمتر مي توانستند با قبول اسلام حكومت خود را مشروعيت و رسميت ببخشند، و زناني را ميتوانستند به همسري برگزينند، پس مسلماني راحت ترين و اسلام ديني كه ميتوانست در ضمن مشروعيت بخشيدن به آنها جنايات و ظلم و جور آنها را توجيه گر باشد.
اين سفيران صلح اسلام!! كه حاضر به ديدن خوشي و شادي مردمان جهان نميبودند، در توطئهاي ديگر مطابق رسم و آئين اسلام جهت نشر اين دين محمدي!! با زور شمشير و جبر و حيله عظمت و شكوه امپراطوري ديگري را نابود كردند، مسلمانان اين بار هوس جهان گشايي به طرف غرب بودند، پليد فكران مسلمان در يورش به سرزمينهاي امپراطوري روم شرقي (بيزانس) را محاصره و با شكست نهايي شهر قسطنطنيه امپراطوري بيزانس را بكلي نابود ساختند، مسلمانان بر طبق عرفشان اين بار نيز برخلاف ادعايي كه محمد مينمود مسيحيان و پيروان حضرت مسيح كه اهل كتاب و از اديان الهي ميباشند مجدداً دد منشي و توحش مسلمانان را بر جهانيان آشكار گرديد. مردم اين سرزمين صرف داشتن دين مسيحيت توسط قوم زبون اسلام قلع و قمع گرديدند، به تصريح مورخان «در هنگام ورود قوم سياه فكر مسلمان به شهر قسطنطنيه، هيچ خانواده از گزند و شر و تجاوز و غارت مسلمانان در امان نماند و كشتار و قتل عام مردم شهر و انباشته شدن و تل اجساد مردم باعث شيوع بيمارهاي خطرناكي از جمله طاعون گرديد» تجاوز و قتل و غارت از انديشههاي رايج مسلمانان ميبود كه «گويا آفت سن به كشتزار گندم افتاده». تمامي اين اعمال و رفتار قوم مسلمان و توحش آنها صرفاً جهت بسط دين محمد! و به قصد پيشرفت اسلام بود، آري كساني كه جز اسب و قتل و غارت و تجاوز چيزي در اين جهان نميشناختند، و ميدان ديد و فكر آنها محدود به اين اعمال ميشد!! و البته كه سفيران صلح اسلام ميباشند!!! بدينسان امپراطوري روم شرقي و مردم آن ديار نيز مانند ايرانيان با اسلام!! آشنا شدند.
خاطرات و وقايع تجاوز و قتل و سوزاندن در آتش. در نزد مردم آن ديار (بيزانس) بعد از گذشت چند صد سال معناي ژرفي دارد، بهای بود كه جهت آشنايي آنها با اسلام! پرداخته بودند. فتنه و بلوايي كه بنام جنگهاي صليبي مسلمانان روشن كردند، «همانا كه بر طبق فتواي خليفه آنزمان كشتن هر مسيحي و عيسوي را مجاز مي دانستند و خون آنها را مباح و اموال ايشان نيز غنيمت مسلمانان بحساب ميآوردند.
مسلمانان انگيزه دو چندان را جهت قتل و عام مردم بيگناه عيسوي و غارت اموال آنها پيدا كردند، جنايات و قتلهاي مسلمانان كه در اين راه انجام دادند شاهد بزرگي براي سرافكندگي اسلام در پيش اهل دنيا ميباشد. در فتح قسمتي از جنوب اسپانيا و شبه جزيره ايبري و فتح اندلس اين بار شمشير صلح اسلام! را طارق و صلاح الدين ايوبي باكشتي و سپاه جنگي در قلب اسپانيا و قسمتي از اروپا وارد كردند و مردم آن سرزمين نيز به نحو مطلوب و شايان و مرسوم مسلمانان! يعني قتل و جنايات و غارت با اسلام محمد آشنا شدند، اين بار نيز مردمي كه آئين عيسوي داشتند و اهل كتاب و از اديان واقعي الهي بودند، صرف بخل و كينه و عداوت مسلمانان هدفي مناسب براي فرمانروايان تاريكي و ظلمت يعني مسلمانان بودند.
«همان تقوا پيشگان مسلمان! كه بر طبق عرف و رسم اسلام هر عملي را با نام محمد انجام ميدهند، اين بار مسلمانان دله و هيز! جهت نشر آئين محمدي به دنبال دختران و زنان بزك كرده آن ديار راه ميافتادند نقشهاي كه مردم ان سرزمين براي مبارزه با سياهي طرح ريزي نموده بودند، بنابراين پس از گمراه كردن آني مسلمانان! و بردن آنها به بيراههها و جاهاي خلوت سر مسلمانان را مثل خوك ميبريدند،. و البته كه كشته شدگان مسلمان كه اغلب فرمانده و يا روحاني مذهبي بودند، با نام شهيد راه اسلام! لقب مي گرفتند سزاء خيري كه اعمال آنها باعث گشوده شدن درهاي بهشت به روي آنها كه انتظار ورود آنها را محمد ميكشيد می شد.
لشگركشي مسلمانان به قصد صدور اسلام! محمدي! به قسمتهايي از آسيا و افريقا نيز همه از اهداف صلح آميز! و صلح طلب اسلام در نشر آئين محمدي بود.
فتنه و آشوب و جنگ بين آذربايجانيها و ارامنه كه بنام دعواي ارامنه و مسلمانان معروف گرديده كه هيچ ارتباط و رابطه به مليت و طرز فكر آن دو ملت نداشته و ندارد و صرفاً جهت تفاخر و تسلط اسلام! به سرزمينهاي ارامنه ميبود كه با سوء استفاده از حسن ناسيوناليستي آذربايجانيها در پيشبرد مطامع كثيفشان، از ديگر اسناد و مدارك تاريخي جنايات قوم جهل و سياه اسلام بر بشريت ميباشد.
از جمله آثار اوج ننگ و عار اسلام، كشتار و قتل عام ارامنه توسط مريض مسلماني بنام آتاتورك ميباشد كه شدت و عمق فاجعه هنوز هم از اذهان زدوده نشده است، كه بايستي اذعان داشت كه شرم و ننگ تاريخ را بايد قوم سياه اسلام و زعماي آنها با خود به لجن زار تاريخ ببرند.
قصد پيدايش كيش شيعه و بسط و گسترش آن در ايران و اثار مخرب و فاجعه آميز و مسموم اين كيش و بطور كلي بر اين مرز و بوم حكايت پر رمز و رازي ميباشد.
اگر به زبان عربي مطلع و واقف باشيم در مطالعه نهج البلاغه با تازگي خاص روبرو خواهيم شد، اگر بطور موشكافانه و دقيق كتاب فوق را بررسي كنيم خواهيم ديد كه مؤلف كتاب فوق (سيد رضي) صرف اينکه مراد و مطلوب وي علي بود و از آنجايي كه وي از متعصبين كيش شيعه ميباشد، بنابراين با گرد آوري كلمات قصار اشخاص مختلف و معتبر و داراي شعائر اخلاقي بالا و مكاتب علمي ارشد در زمانهاي مختلف را جمع آوري نموده و نسبت دادن آنها به گفتار علي! كه وي را بصورت الگو و نماد برتر بشر كه تمام كمالات و خصائص اخلاقي! در وجود او جمع شده به جهانيان معرفي مينمايد، گاهي چنان با حرارت و از موضع قدرت و گاهي در ضعف و ناچاري و بي تدبيري! و لذا در اين مجموعه خطبههايي كه چندين صد سال قبل ايراد كرده!! مو به مو بدون حتي افتادن يك كلمه و حتي بدون پس و پيش شدن كلمات وي عيناً! نقل گرديده، ولي كمي با دقت و نكته سنجي خواهيم ديد كه كلمه به كلمه و بحث به بحث و خطبه به خطبه اين كتاب حاصل تفكرات و بينشهاي مختلفي با بيش از 7 نفر!! ميباشد، كه حتي در زمانهاي مختلف و موقعيتهاي مختلف ميباشد، ايراد شده بدين ترتيب مربوط به يك زمان محدود يعني 50 سال نميباشد!!.
تاريخ هر ملت و هر قوم نشانگر فراز و نشيبهاي تلخ و شيرين، گاه گوارا بوده و گاه چنان تلخ، بررسي تاريخ هر ملت نشان دهنده خطاها و اشتباهات و صفات مميزه آن ملت مي باشد كه گذشتگان و نسل پايه گذار و باني آنها انجام داده و اگر درست و بجا بوده قابل تأمل و مايه مباهات و افتخار ملتي گرديده و چه بسا الگو و قصه دور و درازي براي آيندگان گرديده و چنانچه بر خلاف ان اتفاق افتاده باشد موجبات سرشكستگي و يأس ملتي از پيشينيان و گذشته خود ميگردد. تصوف گرايي و كيش شيعه همزمان با تسلط سپاه اسلام بر ايران و مرگ عمر و عثمان و خلافت علي، همواره دستمايه مردم فريبان و دو دوزه بازان تاريخ گرديده، قدرت و تكيه بر مسند امپراطوري اسلام كه آب دهان بعضيها! را چنان سرازير كرده بود كه حتي براي انشعاب كيش خود از اسلام حديث و آيات قرآني مياوردند علي بعد از عدم تفوق در دستيابي كامل به اريكه قدرت و از طرفي ديگر كهولت سن وي و از دست دادن قدرت جواني و نيروي رزمي، بتدريج فرمانروايان جوان و پر قدرت ديگر بر مسند حكومت تكيه مي كردند كه هم مال و منال داشتند و هم مثل علي خسيس نبودند، اينان برخلاف علي كه در قدرت مايل بود فقط به خانواده خود نزديكان خودشان اعتماد ميكردند ولي برعكس اينان علاوه بر خودها از بيگانه و غير فاميل نيز سود ميجستند و بر سر سفره غارت چپاول اسلام حكومت مي كردند. علي ديگر راه رسم حكومت را نميدانست، نه دوستي برايش مانده بود نه لشگري، تنها و بي كس و بی يار بي مال و منال و با خانواده خود مانده بود چاره را در محق دادن خود با عنوان افكار تشيع ميبود اين ممكن نميشد مگر اينكه علي خود را مظلوم و حق عالم و عاقل، شجاع، عادل و از همه مهمتر متفاوت باديگران نشان دهد، پس از انجايي كه در مرحله به قدرت رسيدن ناموفق شده بود، بالطبع براي دست و پا كردن طرفداران شروع به تبليغ افكار خود با نام علوي (تشيع) جهت بازگرداندن قدرت به يد خود نمود، گويا كه هر چه اينان (كيش شيعه) ميگويند همان فرمان خدا ميباشد، بتدريج كساني نيز كه منافع مادي و ساير منافع خود را در مخاطره مي ديدند با خلافت خلفاي ديگر مخالفت نموده و از طرفي ديگر بيچيزان و گرسنگاني كه علي وعده عدالت ميداد، تشنگان مقام و قدرت كه از روي كار آمدن خلفاي حال از مقام منصب خود بينصيب مانده بودند، با وعده وعيدهاي علي راه علي را بر ميگزيدند.
علي شيفته حكومت چنان، آشوب و تشنج كردن اوضاع سعي وافر در بدست آوردن هر چه بيشتر طرفدار براي خود، براي كيش خود آيات قرآني ميخواند و سنديت ميآورد، آنچنان تبليغات و شايعههايي كه هواداران متعصب وي جهت محبوبيت بيشتر وي راه انداخته بودند، علي را مظهر عدالت! و جوانمردي! خطاب ميكردند، دستگيري نيازمندان و بخصوص بيوه زنان (كساني كه شوي آنها در جنگ كشته شده بود) البته اين دستگيريها و كمكهاي وي بيشتر در شب انجام ميگرفت!! كه مبادا كسي وي را ببيند. كشتار و توطئهها و جنگهاي كه علي براي تسلط بر مسند قدرت امپراطوري اسلام انجام داده برهمگان اعيان ميباشد، «با يك استدلال عقلي و منطقي ميتوان به عمق فاجعه تاريخي پيدايش كيش شيعه پي برد» «سوالي كه بايد در اينجا مطرح شود و آن اينست كه براساس تعاليم آموزشي اسلام و كيش شيعه، علم و حكمت خدا بالاتر و برتر از انديشههاي ناقص بشري ميباشد و اصولاً هر انديشه و فكر بشر حاصل حكمت خدا ميباشد!! بر فرض محال اگر اسلام دين واقعي الهي باشد (بر فرض محال) آيا علم و شعور و حكمت خدواند از علم علي كم و ناقص ميباشد كه بجاي اسلام طبعاً كيش شيعه را از ابتدا به همراه و توأماً اسلام به محمد اعطاء ميكرد و راه هر گونه فساد و تباهي را مسدود ميكرد، آيا مگر خداوند مهربان نميباشد، پس چطور راضي به كشته شدن مردم خواهد بود كه با اصول اوليه اسلام مغاير ميباشد.!!
در هر حال علي براي اينكه بتواند نامي از خود برجاي بگذارد و نيز فرزندان خود را بصورت توالي به قدرت برساند با تدبير انتصاب امامت به خود اولاد خود با اين ترفند وي به نوعي ميخواست خلافت و قدرت را به دودمان خود بياورد براي اين منظور از هر نوع ابزاري و وسيلهاي سود جسته و فتنه جنگ و كشتار مردم بيگناه به جرم عدم قبول وي به امامت و رهبريت يا تبليغات گسترده به نفع خود مبني بر تظلم و گوشه گيري به بهانه جلوگيري از خونريزي و نابودي دين محمد و مظلوم نشان دادن خود و خانوادهاش از مهم ترين و براترين حربههايي كه همواره پيروزي را به وي ارمغان آورده، سود برده است. پيروان زيادي را با اين ترفند توانسته جذب كند، كه بعد از چند صد سال حتي پيروان وي سنگ تمام گذاشته و حتي كلمات قصار و خطابههاي وي را كه در آن زمان ايراد كرده بود مو به موحتي بدون جا افتادن يك كلمه در يك كتاب گردآوري نمودهاند. «چنانچه قبلاً توضيح دادم اگر كمي با دقت و با وقوف كامل به زبان عربي كتاب نهج البلاغه را مطالعه كنيم به حقايق پي خواهيم برد، و آن اينست كه مؤلف كتاب فوق صرف ديد متعصبانه و يكسويه جملات و سخناني كه شايد نوشته خود و يا از كسان ديگر ميباشد جمع آوري نموده و با نام ايشان به جهانيان معرفي كرده است. واضح تر بگويم كه اين كتاب زائده افكار و بينشهاي فكري و قلمهاي بيش از 7 نفر آنهم در زمانهاي مختلف ميباشد كه بطور كاملاً محسوس و مشهود ميباشد.
بعد از گذشت 1424 سال كذايي مسلمانان هنوز هم اختلاف در اساس و ركن و اصول اسلام يعني وضو مي باشد آنچه كه در قرآن معجزه محمد! نتوانسته بصورت شفاف و روشن به آن پاسخ دهد چطور كه عدهاي مع را از معني ميكنند و عدهاي مع را به و، اين است اصول و اساس اسلام پرمدعا!!.
از ديگر نواقصات مشهود و كاملاً عيان اسلام اختلاف در اعلام روز اول ماه رمضان و عيد فطر است كه باز براساس و ركن اسلام را پر اشتباه و سخيف ميبينيم چنانچه عدهاي دل بخواهي يك روز بيشتر و يك روز كمتر و عدهاي بر خلاف آنها يك روز ديرتر و يك روز بيشتر عمل مي كنند.
حق دارد چنين ديني ادعاي كامل ترين اديان دنيا را داشته باشد ولي در كوچكترين بحث منطقي عاجز از هرگونه پاسخگويي است و باب تفرقه و دشمني را باز گذاشته بطوري هر كسي ميتواند از رأي و نظر خود كل دين و اساس دين اسلام را تفسير به راي كند.
حتي در كيش شيعه در ادعيه هاي معروف آنها توصيه ميشود كه در سر هر غذايي بر چهار مرد و چهار زن لعنت بفرستيد، آيا اين دين و كيش چطور ميتوانند با اين طرز فكر ادعاي بزرگي داشته باشند.
«مسئله اساسي و مهمي كه در بحث اسلام و كيش شيعه با آن برخورد ميكنيم و آن بحث ايجاد سفسطه و تشنج در بحثهاي اسلام و تحليل كيش شيعه براي فرار از بن بست مسائلي كه از پاسخگويي به آنها عاجز ميماند. در بحثهاي توجيه وجود اسلام و كيش شيعه همين كه بحث شروع ميشود، مدعيان مسلمان و بخصوص كيش شيعه فوراً بحث را با بحث خداشناسي و قبول يا عدم قبول پروردگار مرتبط ميسازند!! گويا كه هر كس به اين باور برسد كه كيش شيعه و اسلام وحدانيت پروردگار را به جهانيان معرفی کرده و وحدانيت مختص اسلام و کيش شيعهميباشد. و اگر كسي اسلام و كيش شيعه را قبول نكند پس بالطبع خدا را نيز قبول نميكند چنين طرز بيان صورت مسئله، شخصي بحث كننده را از پشتوانه قوي برخوردار ميسازد و هدف اصلي اسلام و كيش شيعه همانا دور نگه داشتن عامه مردم با توجه به حساسيت موضوع خدا شناسي و قبول پروردگار از آگاهان و كساني كه قدرت تشخيص سياهي و پليدي و ظلمت و رنگ و ريا و دورغ را از پاكي و درستي و راستي ميدهند ميباشند، حالت رواني بحث عدم قبول خداوند و وحدانيت پروردگار ذهنيت منفي در ميان مردم بخصوص عامه! كه سطح آگاهي پاييني دارند نسبت به شخص بحث كننده ميدهد و در مقابل پذيرش ضمنی اسلام و كيش شيعه و حمايت از آنها ميگردد.
كيش شيعه از همان ابتدای وبا گونهاش در ايران همواره سايه سياه و پليد افكار متحجر و جمود خود را به كل اين سرزمين افكندند، كيش عزا و سياهي، كيش غم و گريه، كيش ريا و دروغ، كيش علم ستيز، كيش خرافات پرستي، بسط دهنده و اشاعه دهنده اوهام و جن و خرافات، كيش شادي ستيز و شادي گريز، كيشي كه با شادي و با شاد بودن مردم منافات دارد، كيشي كه مليت و ملي گرايي را سخيف و خوار و سبك ميشمارد و ارجي به ميهن پرستي و زادگاه نميدهد، كيشي كه با شناخت و عارف بودن به روحيه اكثر مردم و ملت (كه داراي سطح آگاهي به مراتب پاييني داشتند و هيچ تلاشي جهت ارتقاء سطح آگاهي خود نميدهند) همواره نسخههاي نويني را جهت بهرهكشي از مردم توسط ظالمان تجويز نموده، بانگرشي اجمالي به تاريخ برگهاي سياهي كه در كارنامه سرتاسر پليد شيعه به چشم ميخورد، دلسرد كردن مردم به زندگاني همانا يكي از توصيههاي ششمين بت شيعه كه گويا آخر دنيا فردا است، نداشتن روحيه پيشرفت از ابزار كارهايي و حقههاي كيش شيعه جهت بهره برداري از ثروت و منابع ملت ميباشد، فردي كه دلسرد شده هيچ وقت انگيزهاي براي برنامه دراز مدت جهت طرحهاي زير بنايي و عمران كشور و مملكت خود نخواهد داشت، آه و افسوس كه در اين كيش رايج است و بين مردم خاصه عامه رواج يافته و چنان روحيه دلسردي و بيانگيزگي را شيوع داده كه هنوز هم آثار آن در كل جامعه مشهود و ملموس ميباشد.
چنانچه «در زمان حمله مغولان و ساير متجاوزان به ايران اين كيش شيعه بود كه همواره خود را با ظالم متجاوز هماهنگ و هم سو ميكرد و در آن قوم غالب حل ميشد، با دادن امتياز به غارتگران از جمله در صورت قبول و پذيرش كيش شيعه و بسط آن توسط متجاوزان غارتگر حكومت آنها را به رسميت ميشناختند.» و يا با افكار مسموم خاص شيعه جسارت و شجاعت را از مردم سلب و بطور اختياري مردم خود را اسير دست دشمن (سرنوشت) مي كردند بيآنكه كوچكترين انگيزه دفاع از جان و مال و ناموس و سرزمين خود داشته باشند، بطوريكه مغولي اگر به يك ايراني ميگفت كه همين جا صبر كن تا برم شمشيرم را جهت كشتن تو بياورم، بيآنكه هيچ عكسالعملي نشان بدهد صرف آموزشهاي مسموم صوفي گرايانه و شيعه! خود را مقهور سرنوشت خود ميدانست كه بايستي كشته شود، چرا كه مصلحت خدا! در اين ميباشد.» ملعبه قرار دادن نام خداوند جهت رسيدن به اميال دور و دراز كيش شيعه از همين جا نيز مشهود ميشود، كه خداوند آفريدگان خود را چنان بيهدف آفريده كه يك مغول بياصل و نسب وسيلهاي براي بسط و گسترش عدالت و زدودن گناهان انسانها ميباشد!!!.
كيش غم گستر شيعه با شناخت از احساسات پاك و روحيه لطيف انسانها و تحت تأثير قرار دادن انسانها با سوز و گداز بر احوال عرب! بياصل و نسب جهت رسيدن به اميال خود چنان هدفدار و با برنامه ريزي حركت نموده كه گويا برنامه ريزي توانمند چندين سال با كادر فوق العاده مجرب چنين برنامهاي را براي انسانها طراحي نموده، با عنايت به پرستش 14 بت به اصطلاح معصوم و نوادههاي آنها و در نتيجه عزاداري و سوگ اجباري كه در سالگرد آنها كه گاهاً براي برخي به يك سال مرگ در سال قناعت نكرده و در طول سال دو روز را براي اين بت سالگرد تعيين نمودهاند كه نشان دهنده ارج و قرب! بت زن در ميان كيش شيعه است!! چه خرافات و تخيلات و اوهامات براي اين 14 بت و نوادگان آنها براي مردم به تصوير نكشيدهاند...
چنانچه اگر در طول يك سال 12 ماه در نظر بگيريم، با در نظر گرفتن 14 بت اصلي و مضافاً نوادههاي شش ماهه و خرد سال وي، علمدار و ساير زنان، جوانهاي بني هاشم و غيره ... با يك محاسبه رياضي ساده ميتوان دريافت كه حداقل بطور متوسط هر ماه دو سالگرد در تقويم سوگ نامههاي شيعه موجود مي باشند.
بايستي به اين نكته اساسي اشاره كرد كه كيش مرگ دوست و غم گستر شيعه چنان با فكار و اعتقادات منحوس خود فعاليتهاي اقتصادي مردم را فلج كرده و تأثير منفي بر آنها گذاشته كه هيچ دشمني نتوانسته چنان ضربهاي كاري را وارد كند، سرتاسر سال مصادف با سوگواري براي بتان و بتان جديد و...عملاً از نظر روحي و رواني بشاشيت و شادابي جامعه را سلب كرده و نشاط كه محرك و انگيزاننده به سوي پيشرفت در جوامع ميباشد زير سايه و سيطره سياه اسلام و كيش شيعه نابود گرديده، نقطه كوري كه هيچ روشنگري را تواناي روشنايي آن حداقل در كوتاه مدت نداشته و ندارد مگر ...
از نظر اقتصادي، اقتصاد كل جامعه بطور كلي فلج و ناكارآمد ميگردد، يك عدهاي عملاً با اجراي دقيق اين موهومات به اهداف مورد نظر خود چه از نظر حاكميت و چه از نظر كسب سود سرشار ناشي از نابساماني اقتصادي ميباشد بدست ميآوردند.
انسانها داراي ابعاد مختلفي ميباشند، نظير بعد رواني، فيزيكي، اجتماعي و زيبا پرستي و... ميباشند ولي همه انسانها در يك نقطه مشترك هستند و آن قوه تعقل و عقلايي بودن و زندگي اجتماعي انسانها نسبت به ساير موجودات ميباشند ثمره اجنماعي بودن انسانها، نياز به يكديگر و عواطف واحساسات و در مراحل پيشرفته دوست داشتن در حد افراطي (متعصبانه) از ديگر خصائص و ويژگيهاي انسانها ميباشند بررسيهاي روانشناسي در اثبات اين قضيه مبني بر اينكه انسانهاي متعصب و بطور كلي ديد با عينك تعصب خالي از اشكال نبوده و همواره نقصها و كم و كاستهاي كساني كه مطلوب و مراد و معبودشان است و كساني را كه دوست دارند را نمي توانند ببينند، بطور كلي تعصب نه تنها قوه تفكر و تعقل صحيح را از انسان سلب مينمايند، بلكه عقلائي انديشيدن را از انسان سلب و محروم ميكند، چه بسا موجب غفلت و در اغلب موارد مورد سوء استفادههاي ضد انساني و نابجا از احساسات پاك انسانها ميشود و در مراحل بعدي باعث ظهور و پيدايش حاكمان ظالم و مردم ستيز كه همواره دستاويز خوبي بر آنها در طول تاريخ جهت بهرهكشي از انسانهاي ديگر گشته است.
مذهب و كيش شيعه با علم و آگاهي از اين مقوله و شناخت و حساسيتهاي مردم نسبت به اين مسئله و باورهاي اعتقادي مردم و وجود خلاء رواني انسانها در طول تاريخ كه با تمسك به اوهام و خيالات و مذهب تا حدودي اين نقيصه برطرف ميشده همواره مورد سود جويي و دستاويز مطمئن كيش شيعه و بخصوص حاكمان ظالم براي سر پوش گذاشتن بر ظلم خود بر ملتها بود، از اين رو با در اختيار داشتن كليه امورات معيشتي و اقتصادي و اجتماعي و قانون گذاري و بطور كلي امورات تأثير گذار كه بطور اتوماتيك وار مذهب كيش شيعه در اختيار آنها ميگذاشت، سعي ميكردند تا نسبت خود به معصوميت و بري بودن از گناه بطوري تمام اعمال و گفتار آنها همانا فرمان الهي ميباشد و از اين جهت لازم الاجرا، تا بلكه از هر نظر مقبول احاد، مردم قرار گيرد، در درجات بعد حاكمان ظالم و دغل بازان مسلمان نيز همين راه را جهت تسلط بر افكار مردم راوج داده بدين منظور مورخان، نويسندگان بخصوص شاعران را اجير كرده تا ضمن، مشروعيت بخشيدن به حكومتها آنها، تراوشات ذهني خود را در قالب مذهب به مردم القاء كنند و در اين راه از تمام راه كارهاي موجود استفاده نموده، كه در اين ميان با استفاده از اشخاصي متنفذ و اديبان و شاعران به اهداف خود نايل گشته، و اين افراد نيز در بعد خاصي مأموريت خود را به انجام رساندهاند از حماسه سراي و قهرمان پروري تا داستان سراي بزرگان كيش تصويري خاص از آنها براي مردم ارائه ميدادند كه به نحوي پل پيروزي حاکمان ظالم و جائر بودند، براي همين منظور يک خصوصيت و حالت استثناي و خاص به اين شخصيتها دادند، كه يك نوع حالت منزه بودن از گناه، قهرماني، جوانمردي، ... چطور كه الگو و اسطورههايي براي مردم دربيابند و مورد قبول عامه قرار گيرد، سعي در تقدس و روحاني جلوه دادن اين اشخاص بيشتر به منظور حفظ مطامع و اهداف بلند مدت خود ميبود، لذا تأكيد فراواني به اين امر داشتند، از سوي ديگر منبع عظيم درآمد نيز براي حاكمان بوجود ميآمد (چنانچه از زمان به قدرت رسيدن صفويان بطور مرتب بر تعداد امامزادهها و سيدها و پيرها و خانقاه ها افزوده گرديد). نذورات و صدقات كه مردم صاف و بي غل و غش اما! زود باور و احساساتي در راه اين موهومات و مردگان هديه ميدادند كم نبود.
از سوی ديگر منبع عظيم درآمد برای حاکمان يک تکيه گاه مناسب بود که می توانستند با اتکاء به آن از موضع قدرت به مسائل بنگرند، بنابراين حاکمان نيز به آسانی از اين منبع به راحتی نمی گذشتند.
در تمام طول تاريخ دوران سياه اسلام و کيش شيعه تفکر صحيح و تفحص پيرامون چنين افراد و اشخاص به اصطلاح معصومين از گناه و حرام و ارتداد محسوب می گرديد، بنابراين حتی کوچکترين ترديد و تفکر در ساحت چنين شخصيتی را مترادف با خروج از دين، بی خدائی، و کفر و الحاد که مستوجب کيفر مرگ يا نفی بلد، دادگاههای تفتيش عقايد و سوختن در آتش و اخيراً هم ترور که مصطلح شده است.
از طرفی ديگر عامه مردم که عموماً از نظر معيشتی در ضيق و تنگدستی قرار داشتند با القاء چنين تصويری از شيادان و توصيه بزرگان و متخصصين کيش شيعه بااستمداد از نيروهای به اصطلاح غيبی و شخصيتهای کيش شيعه همواره سعی در گشودن گره مشکلات مالی خود بر می آورند و در نتيجه اعتقاد و باور مضاعف رانوعي تلاش دراز مدتدر گشودن حل مشكلاتو معضلات اقتصادی خود و خانواده هايشان می دانستند، غافل از اينکه کمتر توجهی و يا اصلاً توجهی به واقعيات پيرامون خود بکنند، در اين مواقع چنان متعصبانه، و نه از روی عقل و منطق و تفکر صحيح از مواضع خود و پيشينيان خود در قبال کوچکترين سوال منطقی و ايراد منطقی آشفته شده و دفاع می کردند، و هر مورد سوال و يا ايراد و ابهامی پيرامون مقدسات بايد تاوان سنگينی بپردازد، که ديگر هرگز چنين تفکر و تخطئی از اصول لايتغير دين در ارتباط با مقدسات خارج از محاسن و تعاريف و تمجيد خطور نکند، و تنها در يک کلام همه مقدسات کيش شيعه به نظر اينان خارج از هر گونه تفکر ناقص انسان است.
پيامبری که به ادعای خودش رسول و فرستاده خدا برای هدايت! مردم بود، با اقتدار کامل تمام بت های مکه جاهليت را خرد و به عبارت بت پرستی را ريشه کن نمود، اما در عوض پرستش بت های جاندار (انسانها) و پرستش احجار هندسی (کعبه و مزار و قبر مردگان!) را جايگزين آنها نمود.
فاجعه ای که اسلام و کيش شيعه تواماً در حق مردم جهان روا داشته اند، و آن اين که والدينی که نوزاد تازه به دنيا آمده ای دارند مجبوراً و يا در اثر تعاليم نظريات اسلام و کيش شيعه،در گوش نوزاد تازه متولد شده اذان می خوانند و بر اين باور هستند که چون بابا و مامان بچه مسلمان و شيعه هستند، پس فرزند آنها هم بايستی مسلمان و شيعه باشد، و همچنين ناف نوزاد را در پشت بام مسجد چال می کنند تا هميشه در کنار مسجد و با مسجد و قرآن عجين باشد. اما ديگر به تفکرات و انديشه های اين نورسيده هيچ احترامی و ارزشی قائل نيستند و کوچکترين محل مانوری را برای اين نوزاد نمی گذارند.
نژاد پرستی و قوم پرستی محمد و تفاوت گذاشتن بين انسانها از نظر تمول و دارائی و کسانی که بی چيز و ندار بود، اعتباری که حتی با طرز صدا و لحن صدا به انسانها می داد، گماشتن افراد به پست ها و مسئوليت ها که نسبت به قبيله و قوم و ثروت و دارائی فرد منتخب شده بی تأثير نبوده، پست ها و مسئوليت هايي که محمد جهت ساکت نمودن صدای مخالفان که با باج دادن به زورگوها و متمول ها نيز جهت تحکيم پايه های حکومتی خود اعطاء می کرد، محمد مقام انسان را تا جای به حضيض می کشاند که گاهاً تداعی کننده نوعی برده داری مذهبی می باشد، در جايي که موسوی برای اعلام اوقات مذهبی و نيايش از کرنا و بوق استفاده می کردند، عيسوی ها با ناقوس اوقات نيايش و اعياد مذهبی را به اطلاع عموم می رساندند، و ...
اما رسول امين! مسلمانان با زير پا گذاشتن ارزش والای انسانی با گماشتن يک برده جهت اعلام اوقات نيايش! مسلمانان هدفی را دنبال می کرد، چرا که استفاده انسان به جای ابزار آلات جهت اعلام اوقات نيايش و بی ارزش جلوه دادن فردی که قبلاً برده بود، پس به اين ترتيب بر مبنای انديشه محمد تفاوتی ميان فرد متمول و فرد بی کس و کار بايستی باشد.!!
کيش شيعه راه کارهايي به منظور فرار از بن بست احتمالی خود با مطرح نمودن ظهور منجی دوازدهم اميد و آرزوی که همواره انسانها را زنده نگه می دارد سعی در نگه داشتن برگ برنده در دست خود هستند، بدين مضمون که حالت روانی و عام بودن مسئله فوق بدون در نظر گرفتن پايه و مدارک و استدلال، که همانا احتمال غلبه آنها را در روياروی با رقيبان بيشتر می کند، کيش شيعه ذهنيت در مردم ايجاد نموده که به تصور اينکه يازده مرد مورد اطمينان و اعتماد و بزرگ دين آنها به همراه رسول! و دختر! وی کاری که در اين1422 سال نتوانسته اند به انجام رسانند، يک جوانی که به حکم خدا!! ضمناً هنوز هم جوان می باشد و در غيبت کبری می باشد، ظهور نموده و عالم را يکپارچه نجات خواهد داد!! پليديها و آلودگيها را می آلايد و روح تازه ای به انسانها می دهد!! اما تنها وجه مشترک وی با اسلاف اش در اين می باشد: که وی نيز با شمشير ظهور خواهد کرد!! و با ظهورش تمام دشمنانش را نابود خواهد ساخت! منجی که هنوز ظهور نکرده برايش دشمن هم تراشيده شد، اصولاً کيش شيعه در بحث های روانی و توجيه مسائل با استفاده از شيوه های روانی بخصوص ايذاء و ترساندن از دشمنان خيالی و تصور اينکه همواره دشمن در کمين اهل کيش شيعه است، مهارت خاص و يد طولايي دارند.
وجود منيت به همراه تحجر و قساوت در زعمای شيوخ اسلام و بخصوص کيش شيعه سبب گرديده تا هر کسی از راه رسيده خودش را صاحب نظر و نقطه نظرات خودش را بعنوان اصول لايتغير دين قلمداد کند، و توضيح المسائل و رساله تدوين کند، در اينجا اين سوال پيش می آيد که آيا مگر اصول دين لايتغير نيست پس بايستی از ابتداء از جانب خدا هماناصول و قوانين برای انسانها تشريح می شد و تدوين می گرديد، اما اگر مسائل مورد بحث فوق نظری است که هر کس نظر و رأی خود را داده پس قضيه اول خود بخود نقض می شود، چرا که قوانين و احکام الهی کامل و بی عيب و نقص می باشد و دخالت و دست بردن در اين احکام و اصول و قوانين، (دست بردن در اصول و قوانين الهی است)، که نشان دهندة عيب و نقص احکام جاری می باشد، و عيب و نقص قوانين تنها جای برقرار می باشد که زائيده افکار بشر باشد نه احکام خدا! و آن موقع اصول لايتغير افکار و انديشه های زعما و بزرگان اسلام و کيش شيعه است. در اين راستا بزرگان کيش شيعه گوی سبقت را از همديگر ربوده و تا مغز متحجر و منجمدشان ياری می کرد جهت انعکاس تراوشات فکری خود را با نام دين به مردم ارائه نمودند، که نمونه های تاريخی گواه اين مدعا می باشد.
اسلام بر خلاف ظاهر زيبا و فريبنده و شعارهای کليشه ای، علم ستيزی اسلام ريشه ای تاريخی و به قدمت خود تاريخ اسلام می باشد از آنجاکه ارتقاء سطح آگاهی مردم موجبات بوجود آمدن خواسته ها و طرح سوالاتی می باشد،که جواب آنها را طلب می کند، اين سوالات خود موجب و سبب ساز تغيير الگوهای رفتاری و هنجارهای اجتماعی در جامعه گرديده، بالطبع ارتقاء و افزايش سطح پذيرش برخی از مسائل از جمله مسائل دينی را در جامعه بادگرگونی مواجه ساخته، بدينسان با علم به اينکه جهل و ناآگاهی مرکبی است که تک سواران آن می تواند با سرعت و دقت به اهداف خود برسد، بنابراين کوشش خود را دو چندان خواهد کرد تا از هر گونه آگاهی و آشنايي با محيط پيرامون و واقعيات را توسط افراد جامعه بازدارند، تا بتوانند به آسانی بر آنها تسلط يابند، کيش شيعه راه کارهايي در اين خصوص ابداع نموده و آن منع آموزش و يادگيری علم برای زن! می باشد، زنی که مادر آينده جامعه می باشد، و ناآگاهی و غفلت زن يعنی ناآگاهی و غفلت و جهل جامعه را پيش خواهد آورد، گام بعدی القاء اين فکر که آموزش علوم و فنون مدرن را مخالفت با خدا، اسلام و کيش شيعه می باشد، در جامعه محدود اين گونه طرز فکر را گسترش داده بودند، چرا که اولاً آموزش فرزندان هر کس در دانشگاه يعنی گمراه شدن آنها و مترادف با بی خدائی و حساسيتی که اخيراً ايجاد نموده بودند کمونيست شدن فرزندان آنها می باشد. غافل از اينکه شارعان کيش شيعه دختران! و فرزندان! خودشان را در ممالک خارجی و يا در دانشگاههای داخل تشويق و ترغيب به يادگيری علوم مختلفه روز می کردند، از جملة آنها معاصر در تبريز که يکی از آيت ا... بزرگ آذربايجان بود، و دو دختر وی در سال 1354 دکتری!! گرفتند ولی همواره در موعظه های وی مردم را از سوختن در آتش جهنم به سبب آموزش دختران خود بخصوص در مدارس مدرن و دانشگاهها نهيب می داد. بر اساس روايت مجعول شاعر مسلمان که برای گرفتن صله به حاکمان مسلمان زمان خود شعر می سرودند روايت می کنند که پادشاه ايرانی در يکی از جنگها بخاطر اينکه کفاشی تأمين هزينه ارتش و لشکر شاه را متقبل شده بود و تنها درخواست و تقاضای کفاش از پادشاه فرا گرفتن علم و دانش فرزند خود بود که به سبب اين تقاضا پادشاه کمک وی را نمی پذيرد!! که اولاً تأمين بودجه تمام و يا قسمتی از لشکر کشی آنزمان پادشاه ايرانی آنهم توسط يک کفاش (بر طبق عادت و عرف مسلمانان دروغ و جعل سند و احاديث می باشد) چيزی جز گزافه گوئی و بادمجان دور قاب چيدن شاعر آنزمان برای مسلمانان بيش نيست؛ و بر فرض محال اگر پادشاه آنزمان چنين رفتاری با رعايا می کرد، حاکمان آئين سياه و ظلم اسلام از ابتداء ظهورشان و رژيم سفاک روز ستيز ملاها 25 سال که در پی تحقق چنين هدفی می باشند، که عيناً آنرا اجراء نمايند، زمانی به روشهای مافيايي مانع تحصيل جوانان در سطوح عاليه در دانشگاهها که با هدف قبلی و فقط با عنوان نمودن رد صلاحيت گزينش، مانع تحصيل می گردند، و هزينه های سرسام آور تحصيلات که زائيده اين رژيم می باشد يکی ديگر از عوامل بازدارنده فرزندان اين سرزمين می باشند بی هويتی پوچ گرائی عدم رغبت جوانان برای ادامه تحصيل به دليل سرخوردگی حاصل از وجود زندگی قشری و طبقاتی خاص رژيم، از طرفی عدم تغذيه مناسب و گاهاً سوء تغذيه فرزندان اين خاک باعث افت تحصيلی آنها بخصوص در سطوح ميانی می باشد، (گوشت و پروتئين به سبب ارزش غذائی بالايي که دارد موجب رشد بافتهای مغز و شکل گيری مناسب درک فهم شخص می گردد که به دليل گران بودن و عدم درآمد مناسب و عدم اشتغال والدين عملاً دسترسی اکثر افراد و بخصوص محصلين به اين ماده با ارزش غذايي محروم هستند و هزاران عامل ديگر که دسترسی فرزندان اين مرز و بوم را به تحصيلات علوم و دانش با برنامه ريزی دقيق رژيم مانع می شوند، چرا که ترس از تزلزل پايه های بی بنيان رژيم که بر روی خونهای جوانان اين مملکت ضحاک زمان بت کبير! بنا کرده هميشه شناور نخواهد ماند و عاقبت سرخی خون اين عزيزان سياهی اعمال رژيم ظالم روشن ستيز اسلام را به همراه لاشه متعفن و گنديده آنها به اعماق لجن زار تاريخ خواهد کشاند.
آغاز دوران استبداد بت کبير! که هدف ظاهری آن تعميم اسلام و کيش شيعه بود، عملاً در پی تغلب افکار کثيف و بيمار ملائی خود و استحکام بخشيدن به آن بود، به هر حال اسلام و کيش شيعه به دنبال تحقق يک جهان انسانی و عادلانه و سالم نبوده، بلکه عملاً در پی تحقق خواسته ها و اهداف توسعه طلبانه و شوم و نامبارک عده ای که در سودای حکومت بر جهان خيال پروری می کردند را دنبال می کند، که اين ميسر نمی شد مگر به بهای در جهالت نگه داشتن مردم، اوهام پرستی، تعميم جن و دعانويسی... که در اين راه استمداد از مردگان بی کفن!! کيش شيعه و اسلام، گسترش شايعه ای نظير بهبودی مريض های صعب العلاج توسط فلان امامزاده و سيد و پير و... در مناطقی که سطح آگاهی عمومی پائين و کم می باشد، نمونه ای از هزاران ترفندی است که به جهت بردگی مردم سود جستند، از جمله اين سوء اشتفاده ها در اسلام و کيش شيعه نيز می باشد، ناف نويسی برای بچه دار شدن زنان بی فرزند توسط ملاها و سيدها می باشد!! از آنجا که مقام زن پايه و اساس تشکيل هر اجتماعی می باشد و اين پايه و اساس هر چه مستحکم و قوی باشد جامعه از قوام و دوام بيشتری برخوردار خواهد بود، لذا جامعه ها همواره بر اساس ميزان سطح آگاهی و دانش و طرز برخورداری صحيح و استفاده مناسب از دانش ها سنجيده و بررسی می شوند، زن به عنوان پايه و اساس و رکن تشکيل يک جامعه همواره نقش حياتی و بزرگی را ايفاء می کنند، بدين منظور نوع نگرش و بينش نسبت به زن و مقام زن در يک جامعه اعتبار و پيشرفت آن جامعه را می توان سنجيد چرا که فرزندان در دامن زن و مادران پرورش می يابد.
مادر آگاه و تحصيلکرده همواره مادر خوب و الگوی مناسب رفتاری برای فرزندان خود می باشد، و يادگيری دوران کودکی، رفتارها و هنجارهای اجتماعی را تشکيل می دهد، و اين رفتارها و نوع آنها تشکيل دهنده اجتماع و جوامع مترقی و عقب مانده (سنتی) می گردد. مادران تحصيلکرده و آشنا با دانش و علم روز بنيان و طرز فکری مترقی و همسو با پيشرفت جهان دارند، و در اين جوامع هرگز فکرهای خرافی و بی پايه راهی ندارند، و آگاهی زن به مثابه بريدن درخت پرثمر خرافه پرستان و حاکمان ظالم می باشد. بدين منظور در جهالت نگه داشتن زن، نادان نشان دادن زن، همه يک هدف را دنبال می کنند و آن ادامه حيات خرافه پرستان و حاکمان سياه اسلام، است.
در طول تاريخ همواره اسلام و کيش شيعه سعی نمودند نقش اساسی و حياتی زن را به هيچ انگارند تا بلکه بتوانند به آمال پليد خود برسند، نظر محمد نسبت به زن در نهج الفصاحه و نيز زن از ديدگاه محمد شاهد و گواه اين مدعی می باشد. زن ايرانی بعد از اسلام همواره مورد ظلم و ستم مسلمانان بودند، زمانی که مسلمانان به ايران غالب گشته بودند همواره زن تنها و بی کس و بی ياور نه جرات داشت به حريم بيرون از خانه برود و نه مسلمانان هيز! اجازه اين کار را می دادند، بايستی مردی همراه زن به بيرون از خانه می رفت تا مانع سوء نيت مسلمانان نسبت به زنان شوند، از طرفی اسلام محمد حق و اجازه خروج زن را به تنهايي به بيرون از خانه را نمی داد. علم آموزی بر زنان ممنوع بود، و حق خواندن هيچ چيزی به غير از قرآن را نيز نداشتند، تعاليم اسلام که ناشی از تفکرات و انديشه های محجور و منجمد محمد بود تنها منبع بود که نياز بی شمار و سوالات آنها بايستی پاسخ می داد که از آن نيز عاجز بود، با اين عمل مسلمانان جلو رشد و زمينه بالندگی افکار زنان را مسدود می کرد، زن همواره در اسلام تحقير و مورد بی مهری قرار گرفته گرچه در بوق و کرنا، مدام قران خلقت و آفرينش بشر را از يک زن و مرد می داند، ولی عملاً زن وسيله ای و ابزاری بوده برای تحقق اهداف مرد مسلمان! زن را محدود و وابسته مطلق به مرد می دانستند و بدينگونه افق ديد زن را نسبت به جهان محدود و وابسته به موهومات و خرافات می کردند.
زن بی پناه در اسلام و کيش شيعه برای حفظ آشيانه اش در مواقع ضروری و بحرانی دست به دامن چه چيزهايي که نمی شد، جامعه ای که زندگی زناشوئی بر پايه و محور مرد و مرد سالاری استوار بوده و هيچ حق و حقوقی برای زن قائل نمی شد زن نيز در مواقع ضروری برای حفظ خانواده و شوهرش متوسل به جادو و جنبل و دعانويسی و... می شد، از جمله آنها زنانی که بچه دار نمی شدند ممکن بود مورد بی مهری مضاعف قرار گرفته و شوهرش يا طلاق بدهد و يا زن ديگری را بستاند، بدين سبب زن بی چاره دست به دامان سيدها و دعا نويسها و ملاها و ناف نويس های مسلمان می شد؛!! آخر دين محمد برای هر دردی درمان و دوای خاص داشت، که ساير اديان واقعی الهی فاقد آن بودند، سيدان و دعانويس های ملای مفسد با ادعای اينکه با نوشتن دعا خاص بر روی ناف زن موجب بچه دار شدن وی می شود قاطعانه تأکيد می کردند! و نبود کسی فرياد بزند ای مسلمان فاسد شرمگاه زن کجاست! و چنانچه خاطر دارم هنوز هم چنين اشخاص ادعيه نويس و ناف نويس فعلاً هم وجود دارند.
در عصر حاضر که مردم شاهد همه نوع تلاش و چالش اسلام و کيش شيعه بوده اند، همواره سعی نموده اند که الگوی غالب باشند و مردم هيچ الگوی ديگری را برای نسخه برداری نداشته باشند، تظاهر و رياء، نسبت دادن سجايای اخلاقی و پسنديده به بزرگان کيش شيعه از آن جمله می باشد.
البته از اين امر مهمتر بحران و انحطاط وحشتناک که از بعد اخلاقی و فرهنگی گريبان جامعه ای که متولی آنها زعمای اسلام و کيش شيعه می باشد را فرا گرفته، گستردگی پديد فحشاء و ناهنجاری های اجتماعی، فقر، سرقت، جنايت و رشوه و غارت و اختلاس چنان در ايران خود نمايي می کند که ديگر يک امر پذيرفته شده در جامعه برای مردم ساده و صاف در آمده است، و هر عقل سليم نتيجه بازتاب سوء اين آثار را متوجه نوکيسه های حاکمان مسلمان ملائی می داند و بس.
اصلاحات که با بوق و کرنا هر روز بيشتر از قبل چهره منفور و منجمد و واپس گرای و تحجر اسلام و کيش شيعه و بخصوص حاکمان ظالم و جبری اين مرز و بوم را آشکارتر می سازد، چرا که وجود اشتباه و خطا و ظلم وستم و استبداد فکری لازمه اش اصلاحات اجتماعی می باشد. در نتيجه اگر اصلاحاتی باشد در جهت جبران اشتباهات و خطاهای بيست و پنج سال گذشته می باشد.
از طرفی ديگر يک نوع معترف بودن به خطاها و اشتباهاتی که در گذشته انجام داده ايد، بنابراين شخص که مرتکب اشتباه بشود و خطای را انجام دهد چه ضمانتی وجود دارد که ديگر بار نيز راه خطا نرود و دچار چنين اشتباهاتی و يا بدتر از آن نشود. از سوی ديگر اصلاحات خود بخود بوجود نمی آيد مگر عامل يا عوامل سبب ساز و علت و وقوع آن شوند که يا:
رژيم و حکومت انسان دوست باشد و به افکار و عقايد مخالف ارج و احترام بگذارد و توانايي قبول و شنيدن افکار مخالف مردم را داشته باشد و به يک نوع انسانيت و هم نوع دوستی رسيده باشد.
عدم تضاد و رجحان بين حاکمان رژيم و مردم
بر چيدن نژاد پرستی و فرقه پرستی و حکومت قشری
عامل فشار افکار عمومی جهانيان نسبت به رژيم و از سوی در انزواء قرار دادن رژيم در مجامع بين المللی و فريب افکار عمومی و جهانيان و انسانی و مردمی جلوه دادن رژيم
سست بودن ارکان رژيم به جهت جور و جنايت و ظلم
اجرای موفقيت آميز سياست سوپاپ اطمينان و در نتيجه تضمين طول عمر رژيم با شخصيت تراشی و مردم دنيا و تضمين اجرای موفقيت آميز سياست سوپاپ اطمينان، و شخصيت تراشی برای جنايتکاران و مجريان سياست های بيست و پنج ساله رژيم و دمکراسی نشان دادن رژيم به جهانيان به جهت اصلاحات و روی کار آمدن رجال سياسی جديد!
صفت مميزه رژيم اسلامی 25 ساله اين بود که موجوديت ملی و شاهنشاهی را به شدت مورد انتقاد قرار داده و آن را غير قابل قبول و غير قابل تحمل و محکوم می داند، شعارهای آزادی فرزندان امت! اسلامی برابری همه افراد بشر در مقابل خداوند، و هزاران شعار جذاب و شورانگيز، از طرفی بحث انحطاط اخلاقی سران حکومت رژيم اسلامی و در مقابل معنوی و روحانی جلوه دادن و خاص و انقلابی و از همه مهمتر مقدس بودن رهبران رژيم تا جايي که حتی در کره ماه در حال عبادت و نمازگزاردن ديده می شوند، و همه سوالاتی مهمی را در اذهان و جو پرشور انقلابی و احساس ايجاد می کند که می تواند عامل مهم مسلط شدن رژيم محسوب گردد. از آنجايي که رژيم نژاد پرست و فرقه گرايي و ظالم اسلامی هيچ اعتقادی و احترام به ملت و مردم قائل نمی باشد، و در نتيجه احترام و ارج نهادن به افکار و عقايد اين ملت مغايرت کامل با اصول اوليه پيروان آئين سياه اسلام دارد، اما در جوامع دمکراسی و متمدن که توانايي و قبول گفتمان و بحث و بررسی افکار و عقايد مخالف را دارا می باشند، اما رژيم اسلامی بر اساس تعاليم اسلام و کيش شيعه حتی در ظاهر هم نمی توانند مثل متمدنين و صاحب دمکراسی رفتار نمايند.
در حالی که در جامعه تضاد بين طبقات و رجحان بين قشر خاص ملا جماعت و اعوان و انصار آنها با عامه مردم يک امر پذيرفته شده و يکی از نمادهای ظلم در رژيم می باشد، متمايز بودن قشر خاص که شامل جانيان و ملاها و بسيجی ها و... از هر نظر با مردم عادی اظهر من الشمس می باشد. با اينحال رژيم بخصوص در اين چند سال اخير سخت به تکاپو افتاد تا امتيازات ويژه ای که به مقربان درگاه دولت فخيمه ظلم بخشيده بودند بتدريج بکاهد، اولاً کسانی که از آن امتيازات بهره مند می شدند تماماً و به کل به مقصود و مرام خود رسيده اند و ثروت و منابع ملی اين ملت را به تاراج بوده اند (آمار جانبازان، خانواده شهداء ، سپاهی و بسيجی ها... يک مرز محدود دارد که در اثنای اين 25 سال بطور کلی مستفيذ بهره مند و شده اند)، ثانياً، حق به جانب نشان دادن رژيم که سعی می نمايند «آب رفته را به جوی برگرداند» با اين عمل هم برای خودشان احترام و آبروی در بين مرم کسب نمايند و هم بتوانند با انواع حيله ها و ترفندهای بی شرمانه جلوی موج خشم ملت را بگيرند، تا بلکه بتوانند چند صباحی طولانی تر انديشه ناپاک خود را بر ملت اين سرزمين بگسترانند.
عامل ديگر تأثير گذار در اين مقوله انزوای بين المللی و جهانی رژيم و فشار افکار عمومی جهانيان بر عليه رژيم بود، مردم جهان رژيم اسلامی حاکم بر ايران را همواره با اخبار مرگ و اعدام، جنگ.... می شناسند، و چه بسا مجامع بين المللی واقعی حمايت از حقوق بشر!!! نيز بر دولتها و جهانيان فشار می آورند تا حداقل اعتدال و تغييری در رفتار رژيم اسلامی نسبت به مردم ايران منجر شود. چه بسا که با موفقيت توأم بود، اگر سازمانهای جهانی در کارهايشان جدی تر بودند، و محافظه کار نبودند و بدنبال سود شرکت های حامی خود نبودند!! اينهمه بی عدالتی، اعدام جوانان ايرانی که تنها به جرم طرفداری از يک سازمان مخالف رژيم و يا داشتن عقيده مخالف رژيمی پرپر نمی شدند، در اينحال سازمانهای پر مدعی حقوق بشر فقط به دادن قطعنامه محکوميت عليه رژيم بسنده می کردند. رژيم هم با دادن باج و ولخرجی به شرکت های حامی سازمان های حقوق بشر که از ذخائر و منابع ملی مردم تأمين می شد، رژيم نيز هيچ اهميتی به اين قطعنامه ها نمی داد و با شناخت بيشتر آسيب پذيری خود را نيز به نوعی ترميم می کرد.
«رژيمی که برای خريد کالايي به ارزش يک دلار حاضر به پرداخت 1000 دلار بود، دوستانی برای خود پيدا می کرد و هيچوقت در تنگنا و مضيقه نمی ماند.
رژيم به سبب جور و جنايت که از آغاز دوران سياه بت کبير! آغاز گرديده، سعی در قدرتمند نشان دادن خود می نمود، اما واقعيت چيزی ديگری بود، رژيمی که وابسته به ظلم و ستم و جنايت بود و پايه های آن بر روی ترس و دلهره نباشد؛ بود، هر آن بيم آن می رفت که با بادی نابود گردد. سست بودن ارکان رژيم ناشی از جور و جنايت و ظلم و فساد حاکمان ناشی می شد تا جایی که هيچ کدام از آنها (حاکمان) نه روی برگشتن به آغوش مردم را داشتند و نه مردم پذيرای آنها می شدند، ترفندی که رژيم بکار بستند، بيشتر جهت فريب افکار عمومی مردم و جهانيان بود، که رژيم بتواند به عنوان کردن اصلاحات به جهانيان چنين القاء کند که طرز فکر و جريان سياسی و حرکتی نو و جديد منطبق بر قوانين و اصول بين المللی در حال شکل گرفتن و پا گرفتن است و در اين لحظه تنها کاری را که بايد انجام داد ياری و همسوی با اين جريان فکری جديد می باشد و تنها نياز آنها زمان و مهلت مناسب برای هماهنگی و آداپته شدن آنها می باشد با اينکار از يک سو رژيم انسانی و مردمی جلوه می نمود و از طرفی اجرای موفقيت آميز سياست سوپاپ اطمينان که هادی فشار مردم به کانالهايي که رژيم تعيين می کرد بود، مضافاً اينکه مردمی و دمکراسی بودن رژيم کاملاً به چشم می خورد.
در نظر اول برداشت همه مردم دنيا و ايران که يکسان فريفته می شدند، ولی اگر با دقت جريان فوق بررسی شود خواهيم ديد که اصل قضيه چيز ديگری است، چنانچه همه آزاد انديشان دنيا و ملت ايران می دانند اصولاً اسلام با دمکراسی منافات دارد و با هم ديگر مانعه الجمع می باشند بنابراين رژيمی که تا ديروز تمام دنيا را به فتنه و آشوب، ترور، فساد و تبهکاری کشانده بود يکباره چهره عوض کرده و همسو با سازمانهای بين المللی جهت مبارزه با با تروريسم همسويي می کند چرا؟
اگر چه رژيم اسلامی مشتاق آنست که تنفر و انزجار ايرانيان و مردم جهان را نسبت به خود بکاهد اما در سياهی اعماق قلبشان نگران و مضطرب اقدامات و طرحهايي است که می تواند طليعه فرياد رسای آزادی باشد. عدم برابری و نبود عدالت و حکومت قشری و نژاد پرستی رژيم، عامل برانگيزاننده کنش ها و واکنشها در مردم هستند و اين سازنده همان حرکتی است به سوی دگرگون کردن و ارتقاء و رشد آگاهی عمومی مردم که نهايتاً اساس و بن متزلزل رژيم را ريشه کن خواهد ساخت، به عبارت ديگر رشد و آگاهی عمومی مردم و دوری جستن از تحجر اسلام و کيش شيعه سبب حرکت و دگرگونی ها می باشد.
سياست سوپاپ اطمينان و شخصيت توانايي برای فاقدين وجهه سياسی و مردمی رژيم و ايجاد تشکل های سياسی تصنعی يکی از شگردهای مهم رژيم در اين دهه اخير بوده، همانطور که مطلع ايد پيشرفت علوم و فنون و تکنولوژی خود بخود باعث بوجود آمدن و طلب و اتخاذ يک سری تدابير و سياست می گردند، که نهايتاً يک همسوی ولو ظاهری با اين پيشرفت ها داشته باشد. به همين منظور استفاده از تجربيات گذشته ها، موفقيت آنها را دو چندان می نمود.
بعد از جنگ دوم جهانی و قدرتمند شدن شوروی سابق و وجود جريانات انقلابی که نشأت گرفته از ايدئولوژی کمونيستی و سوسياليستی انقلاب شوروی بود، از سوی ديگر جوان بودن جمعيت جهان و وجود انقلابات موفق و ناموفق کمونيستی در گوشه و کنار دنيا يک سری سياستهايي را می طلبيد که در مقابل بلوک شوروی در سطح جهان بطور گسترده برای جلوگيری از نفوذ شوروی ها و بخصوص عقايد انقلابی و محرک آنها در ساير ممالک آزاد دنيا (غير کمونيستی) به اجرا در آيد. دو قدرت بزرگ جهان يعنی امريکا و انگليس هر کدام بنا به طبيعت و خصلت خودشان راه کارهايي ارائه می دادند که طرح بزرگ تطميع و سرمايه گذاری و ارسال مستشار و تکنولوژی به برخی کشورهای اروپايي توسط امريکا که در جنگ به لحاظ بعد مسافت و دوری از جنگ خسارت ناچيزی را متحمل شده بود و بدين لحاظ توانايي اجراء برنامه های خود را داشت، و انگليس نيز بنا به ماهيت اتخاذ تدابير و سياست ها راه گشای برای معضل های سخت معروف می باشد و از آنجا که آسيب و خسارتهای جدی و زيادی در جنگ ديده بود، با اتخاذ و ارائه طرحی بنام سياست سوپاپ اطمينان تمام سياست مداران دنيا را مات کرد، به اين ترتيب که دولت با اجرای اين طرح می توانست نبض فعاليت ها و جريانهای سياسی مخالف و اپوزيسيون را عملاً کنترل آنها را در دست بگيرد. به همين منظور با صرف هزينه های گزاف با ايجاد تسهيلات از جمله اختصاص محوطه هايي جهت سخنرانی و مطينق های سياسی، مکان و زمان سخنرانی و گردهمائی سياسيون مخالف دولت، عملاً اين دولت بود که تعيين کننده بود، و با آگاهی از زمان، نحوه برگزاری، مکان مطينق ها و جلسه های سياسی، تشکل ها و سازمانهای مخالف سياسی نيز ناخواسته همراه دولت به فعاليت ها و مانورهای سياسی دست می زدند، تسهيلات برای چاپ و نشر روزنامه، کتابها و بروشورها و اعلاميه همه و همه باعث شده بود تا آن اتحاد و انسجام و تشکل و يکپارچگی در اتخاذ تصميمات قاطع عليه دولت نيز ديگر خود به خود ساقط و رنگ می باخت، و در واقع سازمانهای مخالف بصورت يک تشکل و اجتماعات سياسی که فقط نام از آنها باقی و بصورت غير فعال و منفعل بودند، هر گروهی يا تشکل آزاد بود در اين مکان دست به سخنرانی، تشکيل اجتماعات و جلسات حتی ضد دولتی نيز در اين مکانها و آنهم فقط در روزهای معين قانونی و مجاز بود و دولت نيز حمايت کامل از لحاظ «امنيتی» از اين تجمعها انجام می داد، ولی هر گونه عملی خارج از اين مکانهای بخصوص مطلقاً ممنوع بود و مجازاتی به همراه داشت. بعد از جنگ بی حاصل و خانمانسوز، و پس از «نوشيدن جام زهر» توسط بت کبير و بعد از مرگ وی تمام مسائلی که در دوران جنگ تحت شعاع آثار مخرب جنگ قرار گرفته بودند، بتدريج خود نمائی می کردند و تبديل به يک علامت سوال بزرگ شدند، چرا که ديگر کسی نمی توانست مارک جاسوسی، ضد انقلابی و... را به آسانی به کسی بچسباند و توسط قاضيان و دادگاههای صالحه! اسلامی! به کيفر برسانند، با پيشرفت علوم و تکنولوژی و آسان و ارزان شدن استفاده از ارتباطات و در دسترس بودن وسايل ارتباطی نظير فاکس، تلفن، موبايل، سيستم های دريافت تصاوير از ماهواره، اينترنت و... از سوی ديگر رفت و آمد های خارج از کشور که ايرانيان! با اخبار و اتفاقات و حوادث روزانه مملکت خودشان! بدون سانسور اطلاع می يافتند، فراوانی تحصيلکردگان و دانشجويان در بين خانواده ها، و از طرفی ديگر با پايان يافتن جنگ و بتدريج قطع امتيازات که از سوی رژيم به خانواده های شهداء، جانبازان، آزادگان (اسراء) و بسيجی ها که از مهمترين پايگاه مردمی رژيم به حساب می آمدند و بالطبع با قطع اين امتيازات، اين پايگاه خود به خود از دست می رفت و زمينه نابودی رژيم تسهيل می شد، عامل ديگر تأثير گذار فشار مجامع بين المللی و در انزواء بودن رژيم در سطح جهان و هزاران هزار دليل ديگر رژيم را بر آن می کرد که با اتخاذ يک سری تدابير و سياستهای، عمر ننگين رژيم خود را چند صباحی به طول بيانجامد، بدين منظور رژيم جائر ملايي اسلامی! با علم و آگاهی از مخالفت بالقوه مردم نجيب و اصيل ايران با رژيم اسلامی که در حدود85% از مردم بصورت ضمنی و بالقوه مخالف رژيم مي باشند، و با عنايت به جوان بودن ملت ايران که65% از کل جمعيت کشور را شامل می شوند، «ايران يکی از جوانترين کشورها می باشد» راه کارهای با توجه به اطلاعات فوق اتخاذ نموده اند و با مد نظر قرار دادن نظريه سياست سوپاپ اطمينان و سود جستن از فرمول «دوست، دوست من، دوست من است» و زيانی از آن به رژيم نخواهد رسيد. با پياده نمودن سياست سوپاپ اطمينان (پروژه خاتم بيگ!) رژيم از ميان همپالگی های خودشان يک نفر را که همسفره و هم حرام رژيم به قطع اليقين می باشد به عنوان مخالف رژيم ملائی به ملت معرفی کردند، که اين مخالف ششدانگ رژيم بتواند با آرامش و روحيه مردم دوستی! اصلاحات را بتدريج در ايران اجراء نمايد! و در نتيجه ملت عزيز نيز که مخالف رژيم بودند با هر نوع مخالف رژيم از هر لباس و هر شخصيتی همراهی می کردند، و برای رهائی بدون آشوب و بلوا از دست رژيم متوسل به اين شخص و يا اشخاص می شدند، بدين ترتيب رژيم فشار افکار عمومی و همراهی مخالف ها را با اجرای سياست سوپاپ اطمينان به کانالی که رژيم تشخيص می داد هدايت می کردند، غافل از اينکه اگر کمی واقع بين باشيم خواهيم ديد که اولاً ورود به دايرة قدرت شيطانی رژيم سفاک اسلامی محال و غير ممکن است، مگر افراد خاص!! و نور چشمی های رژيم که از فيلترهای خاص! (نظير قسی القلب بودن، نامحرم به مادر و خواهر خود بودن، جنايتکار حرفه ای، دزد و غارتگر زبده، و بی احساس و بی عاطفه و بدون فکر عمل کردن و از رمز و رموز و فوت و فن دله دزدی و گرگی، غارت و چپاول آشنايي کامل داشته باشد) عبور کرده باشند، آن موقع می توانستند طبق موازين و معيارهای رژيم در بيايند و از مقربين درگاه بی بنيان رژيم اسلامی باشند.
باری با اتخاذ سياست سوپاپ اطمينان فشار مردم را هر کجا که منافع رژيم را تضمين می کرد هدايت می شد، و اصولاً جامعه را با ايجاد دو دستگی و چند دستگی تصنعی از يکپارچگی و انسجام و بهره گيری از يک رهبر متحد قوی مخالف رژيم خالی می کردند، و با اتخاذ چنين سياستی نه تنها دوستان رژيم بلکه گروههای مخالف رژيم را ناخواسته نيز همراه رژيم دست به فعاليت ها و مانورهای سياسی می زدند فراوانی روزنامه هايي که داعيه دفاع از ملت و حقوق آنها را می کردند، صرف نظر از سردبيرها و صاحب امتيازهای آنها که از اشخاص معلوم الحال و وابسته مطلق رژيم می بودند، تأمين هزينه های گزاف آنها و از همه مهمتر مجوز انتشاراتی آنها (که خواننده به عمق تلاش و چالش نفوذ رژيم در افکار عمومی مردم صحبت می کند) که کاری بس دشوار و برای افراد عادی محال و غير ممکن می باشد، و با تبليغات فراوان داخلی و فرامرزی القاء چنين فکری که خاتمی يک نعمت خدادادی و به اصطلاح سياسی فرصت مناسبی برای مردم بوجود آمده، و لذا خاتمی تافته جدا بافته می باشد که برای نجات مردم و ستاندن حق مردم از ظالمان و بی قانونيها! برخاسته!!! اما واقعيت بحث کمی پيچيده تر می باشد، ديگر آنزمان گذشته بود و دوران کسانی که مستبدانه فکر می کرد به سر رسيده بود، ديگر جوانی را به خاطر پوشيدن پيراهن آستين کوتاه به کميته ها نمی بردند و نمی توانستند ببرند، ديگر نمی توانستند زن و ناموس مردم را از کنار پهلوی همسرش جدا کرده و بخاطر بيرون گذاشتن چند تار مويي به کميته ببرند و... بخاطر آواز خواندن و نوازندگی ديگر جرم و گناه محسوب نمی شد، بدون اجازه با ريختن به خانه به جرم برگزاری مجلس عروسی و شادی و دستگيری مدعوين ديگر زمان آن فرا رسيده بوده، ديگر مردم معنی ارزش و ضد ارزش را می توانستند و اگر می خواستند تشخيص بدهند، زمان آن فرا رسيده بود که مردم کاری بکنند و جبران اشتباه سال 57 و (1400 سال قبل) را بکنند ولی افسوس اين بار هم دير شد... و طراران مسلمان انديشه پليدی ديگری در سر داشتند، و باز هم مردم را مورد بازيچه قرار دادند و چنان کردند که خود برنامه ريزی کرده بودند و می خواستند، (شايد رژيم اسلامی در کوتاه مدت به آرزو و اميال ددمنشانه خوئی ملايي و اسلامی برسند ولی در دراز مدت دستشان بر مردم جهان رو خواهد شد.) خاتمی يا هر شخص ديگر که اخيراً تلاش رژيم بر آنست که برای آنها وجاهت سياسی و مردمی دست و پا کند، تا با فريب اين ملت متأسفانه زود باور و احساساتی بقبولاند، حنايشان ديگر رنگی ندارد. اگر به بيوگرافی خاتمی نگاه کنيم در خواهيم يافت که ايشان دست راست بت کبير! در زمان آن ملعون بوده، و چگونه کسی که دست اش آلوده به خون جوانان و مردم اين مرز و بوم است، می تواند مدافع حقوق مردم باشد، از طرفی ديگر، ايشان يک ملای مسلمان و از جنس آنها می باشد و از عامه مردم جدا می باشد، و زمانی که منافع ملت و مردم با منافع ملاها در تضاد و مغاير باشد طبيعتاً از منافع ملاها پشتيبانی و حمايت خواهد نمود، شعارهايي که در دهه های اخير بصورت زشت و کليشه ای نظير مردم سالاری بحدی ارزش خود را از دست داده است که کسی از شنيدن آن متأثر نمی شود، طوری که حتی يک ملا دوره گرد هم از مردم سالاری و شايسته سالاری صحبت می کند، شخصيت تراشی برای بی وجهه هايي که وجهه سياسی و مردمی نداشته و ندارند، سعی رژيم در آن است که با تلاش و جديت فراوان نشان دهنده، حکومت مردمی و دمکراسی به مردم جهان باشد و چهره مردم سالاری رژيم را به نوعی نشان دهد، از همه مهمتر برای آينده نامعلوم رژيم افراد و به اصطلاح رجال سياسی که به مقتضيات زمان به کار ببرند، تربيت می کنند، و با فريب افکار عمومی مردم سعی در همراهی آنان با اين نخبگان و خاصه گان رژيم بکنند و قدرت تفکر و تميز سياسی را از ملت سلب می کند. اما در اينجا سوالی مطرح می شود و آن اين است که چطور می شود که جنايتکارانی را که تا ديروز يار غاری! رژيم بودند و بر اين ملت از هيچ گونه جنايت و ظلم کوتاهی نکرده اند و به حکم تقرب به رژيم اموال اين ملت را به چپاول و يغما برده اند چگونه يک شبه مخالف شش دانگ رژيم ملائی! شده و خود را مردمی می دانند، و از اين بالاتر که تئوريسين و نويسنده کتابهای سياسی و اصلاح طلب نيز می شوند، و حتی در دوره های متناوب به زندان افکنده می شوند.... مگر فلان ملا يکی از ملاها و صاحب منصبان و نور چشمی بت کبير نبود و در سازمان اطلاعات رژيم ملائی مسوليت شکنجه و گرفتن اعتراف از جوانان اين مرز و بوم را نداشت. (نوری ها، حجاريان ها و...) و يا در زمان تصدی پست و مسؤليت در وزارت اطلاعات چه دستورات جنايتکارانه در طول زندگی ننگين خود صادر نکردند، که چنين برای مردم عزيز و قهرمانش می کنيد آيا هزينه تأسيس و نشر يک روزنامه و جمع آوری کادر مجرب نويسنده، عکاس، تحليلگر سياسی، اجتماعی، گزارشگرهای حرفه ای و... و از همه مهمتر گرفتن مجوز آنهم برای نشر يک روزنامه مخالف! چقدر زمان و هزينه می خواهد که بعضی ها در مدت دو ماه! توانسته اند اين مهم را انجام دهند مگر اين افراد و اشخاص تحصيلات آکادميک و دانشگاهی و تخصصی عاليه داشتند!!!
مگر اين افراد چه گلی بر سر اين ملت زدند که چنين برای مردم عزيز و قهرمان شده اند، از آنجا که رژيم به فکر آينده خود بخود بوده بهمين منظور تربيت افراد نخبه را مد نظر قرار داده تا با اين ترفند بتواند اجرای طرحهايش را به طور تضمينی به انجام رساند، و دوباره اين ملت! را فريفته سياست های خود را پياده کند تا بلکه بتواند چند روزی بر عمر ننگين خود بيافزايد.
از راه کارهای مهم رژيم اسلامی در طول اين چند دهه ننگين برای ادامه حيات خود، اين بود که همواره با ايجاد شايعه وجود وحشت و ترس اضطراب و دلهره در بين ملت سعی در تخدير قدرت تصميم گيری و سلب گزينش صحيح و انتخاب مناسب را از عامه مردم می باشد، برای اين منظور با ايجاد فضای پر از ترس و دلهره مبنی بر اينکه هر گونه صحبت و بحث سياسی در جمعی آشنا و غير آشنا به دليل وجود نفرات اطلاعاتی رژيم در بين آن جمع ممکن است به قيمت جان بحث کننده و شنوده ها تمام شود، در نتيجه با اين حربه ملت از نزديک شدن به اين مجالس و همدردی اجتماعی و ملی برای حل و رسيدگی به مشکلات خود و کشورشان دلسرد و دلزده کرده اند، بدينوسيله عمر سياه رژيم شانسی را چند صباحی طولانی تر نموده اند، و مردم از ترس سربازان گمنام امام زمان! (شکنجه گران حرفه ای!) پيش هم از درد دل و حرف زدن اجتناب می کنند و در نتيجه زمينه مساعدی برای طولانی تر بودن عمر رژيم بوجود می آيد.
اصولاً منت گذاشتن بر مردم يک کليشه ای مسلمانان و بخصوص حاکمان جبری 25 ساله اسلامی بوده، از همان زمانی که بت کبير! گفت که به من خدمتگذار بگوئيد!! البته خدمتگذار و خادم شيطان! يا ملعون مسلمان ديگری در سخنان شيطانی اش می گويد که «ما شيفتگان خدمتيم....» از همان زمان غارت و چپاول ثروتهای اين ملت شروع شده و در عوض مسئولين مسلمان رژيم! در قبال خدمات! بی نظيرشان بر اين آب و خاک و ملت منت می گذاشتند (امثال کرباسچی) که از پول و امکانات اين مردم استفاده کرده و طرحهای عمرانی کشور مربوط به طرحهای شاه فقيد که بايستی در سالهای 2540 شاهنشاهی (1360) تکميل يا اجرای آن مراحل پايانی می رسيد، بعد از 25 سال در حالی که ذخائر و منابع و ثروتهای ملی چندين برابر شده، هنوز تکميل نشده که هيچ، اقدامات اوليه طرحها نيز شروع نشده، و جالب آنکه همه به اصطلاح مديران و مسئولين رژيم! برای رضای (بت کبير!!) کاری می کنند و هيچ گله ای از خستگی کار و مشقت و رنج آن ندارند البته بايستی گفت سهام ميلياردی و انحصارات در صادرات و واردات و کارخانجات و شرکتهای چند ميلياردی و برج هايي که فقط 20 طبقه ناقابل!!! آنها متعلق به کارگزاران خدمت! به ملت می باشد خارج از اين موضوع می باشد. اگر به بذل و بخشش های رژيم به نورچشمی های خود که با نام خصوصی سازی کارخانجات و شرکتهای دولتی و ثروتهای ملی که متعلق به ملت ايران می باشد و در اين 25 سال مديريت آنها در اختيار رژيم بوده، صرفاً به عناوين مختلف به کسانی که يا به جهت برخورداری از سهميه خاص ويژه شهداء، يا جانبازی، آزادگان، بسيجی ها، جهادی ها، سُپاهی!! و خبرچين های رژيم مسلمان منش و... بخشيده شده اند. (البته يادآوری اين نکته ضروری می باشدکه با بررسی دقيق بيوگرافی 95% شهداء، جانبازان، اسراء، و... که اگر به اين درجه!! نايل نمی شدند مسلماً به آمار باقلا فروش ها و دوره گردهای ميوه فروش و يا سارقان حرفه ای کشور افزوده می شد!!)دله دزدی نايبان امام زمان! از اموال ملت به حدی فزونی و آشکارتر گرديده که حتی رژيم برای حفظ ظاهر خود هم شده با تشکيل ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی و رانت خواری و با تشکيل کميته ويژه جهت بررسی ثروتهای بادآورده مثل اسلاف مسلمان که اولين بار در ايران پس از غصب ايران مبادرت به تشکيل ديوانی بنام ديوان استصفاء نموده بودند، به اين کار اقدام نموده اند، و با تشکيل دادگاههای فرمايشی و نمايشی از يک مسئول که هم مرام و هم خوی خودشان بوده و اقدام به دزدی نموده استنتاخ می کنند، و سپس رای به اشتغال در پست و تصدی مسئوليت ديگری به وی واگذار می شود تا در جای و مکانی ديگر با شيوه نوين خدمتگذار شيطان و نوادگان آنها در چپاول اموال اين ملت شرکت فعال داشته باشد.
بررسی اموال و دارائی های نمايندگان مجلس اسلامی!! مديران، وزيران، معاونان و فرماندهان نيروی انتظامی، سپاه و... همه نشانگر يک واقعيت می باشند که اينها واقعاً وفادار به گفته های زعمای اسلام و کيش شيعه می باشند که هر جا می رسند اولين نکته که در نظر می گيرند آنهم دزدی، دزدی و دزدی می باشد. رژيم با علم به روحيات مردم بهترين روانشناس ها و جامعه شناسها را استخدام کرده اند تا با آشنای به اين روحيات برای حل معضلات احتمالی رژيم و حاکمان مسلمان نسخه های به روز! برای مردم و جامعه تجويز کنند. و آنها لابد عواقب خطرناک کشمکش با مردم را به گوش حاکمان جائر مسلمان می رسانند و آنها را از اعمال نابخردانه مختص ملاها و مسلمان جماعت که باعث انگيزش و طغيان صبر مردم می شود را باز می دارند.
نتيجه بد فساد اداری سوئ مديريت ها که زائده رژيم اسلامی می باشد از جمله توصيه بازی، استخدام های فاميلی و قبيله ای و همشهری بازی و از همه بدتر عدم وفاداری مقامات و مسئولين به تأمين منافع و رفاه مردم تا جای نزول کرده که خدمت به مردم که از اهداف يک دولت می باشد به جای اينکه خدمت به مردم را افتخار خود بدانند خود را بالاتر و برتر از مردم می دانند.
دزدی و ريا و دروغ از ويژگی هايي که معرف کيش شيعه و مسلمانان می باشد، اکثر فرهنگ ستيزان و خرد ورزان که سود خود را در دراز مدت در بسط و نشر هر چه بيشتر افکار و موهومات کيش شيعه می دانند بدين جهت تعداد و کميت انشعاباتی که در اسلام بخصوص کيش شيعه است نشان دهنده آنچه ناروا و ظالمانه بر ملت و مردم ايرن روا شده، تا اعتبار و هويت مجهول و مجعول کيش شيعه را بلند آوازه گردانند، اگر دولتهای بيگانه قصد چپاول اين مرز و بوم به هدف استيلای و تسلط بر آب و خاک و منابع اين مملکت بوده است، اما دريغ که اين کيش شيعه بود ـ که هميشه «پل پيروزی» آنها بوده، و سبب ساز استيلای اهريمنان بر اين ملت گرديده، با مروری بر تاريخ، خواهيم ديد که زمان به زمان و موقعيت به موقعيت اين اسلام و کيش شيعه بود که همواره چاره ساز و پيروزی آفرين ظالمان و متجاوزان بوده و می باشد، از حکومت عباسيان تا صفويان و دست آخر بت کبير! با ايجاد امپراطوری که چاشنی مذهب داشت همواره پيروزی خود را تضمين می کردند، در دهه های اخير نيز سلطانی از شياطين! کيش شيعه که اينبار وی رکورد عوام فريبی را شکسته و حتی در کره ماه ديده می شوند که تقدس خاصی و جلوه ای باشکوه در ميان عوام به وی اعطاء کرد، و همين سبب ساز پيروزی سياهی گرديده که يوغ اسارت را هر چه محکمتر بر گردن ايرانی ملت زدند، باز اين رند دغل باز سوادی سلطنت و کياست در سر داشت، اين بی اصل و نسب مردم فريب راه کاری بس عجيب در پيش داشت، مطالعه آثار و اقدامات وی در طول حيات منفور وی و خصوصاً 25 سال اخير گواه اين است که وی تنها بررسی کامل و بررسی مردم ايران نموده بلکه از زمينه هايي که قبلاً در اين کيش توصيه شده بود مو به مو اجرا و از آنها بهره برداری نموده تا پيروزی سياهی ميسر شود، کيش که والدين طفل و نوزاد تازه به دنيا آمده را مجبور و مقيد می کند که در گوش کودک خود اذان و نام محمد و علی را می خوانند تا هر چه بهتر برده شدن در مقابل اين آدم ها!! نمايد.
کيش که حتی در محل عبادت خود يعنی در مسجد که حداقل در ظاهر بايستی حرمت آن نگه داشته شود، در حين خواندن نماز جمعه به دستور نواده های شيخ صفی الدين اردبيلی چندين نفر را به جرم سنی بودن می کشند.
کيشی که يک نفر آن کيش آنقدر اعتبار و اهميت می يابد که وی را صاحب و اختيار و تصميم گيرنده تام همه مردم به حساب می آورند (ولايت فقيه)، کيشی که از زعما و پائين دستهای آن همواره در لجن زار فساد و تباهی بوده اند،!! بطوری که در جريان انقلاب مشروطيت هيئتی که در راس آن فلان ملا و نوچه های وی متولی و سرپرست امورات خانواده هايي که نان آور خود را از دست داده بود و شهيد شده بودند، با وقاحت تمام و با پوزش از حرمت کاغذ و قلم آن چنان کردند که محمد و علی!! از آنها خشنود می شدند، عجيب نيست که در سال 1376 در اداره کل بنياد شهيد آ.ش همچنين فضاحت که سر دسته آنها يکی از قران خوانهای با صوت و آهنگ خوب می خواند و نفر دوم طلبه حوزه علميه ولی عصر تبريز بود.
يا رسوائی که در اداره کل بنياد جانبازان و جريان جانبازی که قطع نخاع بود ولی دارای سه فرزند کوچک که همگی آنها بعد از جانبازی وی به دنيا آمده بودند، بی سبب نيست که مدير کل آن ادره نيز ارتقاء!! درجه می يابد.
کيش که هميشه مدعی مصلحی و صلح جوئی بوده ولی تنها بانی هر فتنه و آشوب و فساد در دنيا همين کيش می باشد، نبايستی ملت ما از يادها و خاطره های خود اين عمليات های تروريستی حزب ا... فلان کشور که تأمين منابع مالی مستقيم توسط تروريست پرورهای رژيم اسلامی عليه مردم دنيا صرفاً به قصد رسيدن به فرمانهايي که زعمای مسلمان کيش خود بر آنها ديکته می کنند انجام می دهند، (هيپنوتيزمی که حسن صباغ برای عمليات فدائيان خود انجام می داد، اينک با روش پيشرفته در کشورهای اسلامی انجام می يابد.)
وقتی عده ای مسلمان!! تصميم و رای به کفار بودن کشورهايي و مردم آن کشورها!! را می دهند چه سودی دارد که جهان خواهان صلح باشد، صلح در صورتی محقق می شود که ريشه فساد و تنگ نظری و فتنه در عالم خشکانيده شود، عرب تروريست مسلمان با حمله انتحاری و بمب گذاری در هواپيما جهانگردان و مردم دنيا را به قتل می رسانند و امنيت و صلح جهانی را مختل می سازند، به نظر رژيم يک عمليات شهادت طلبانه!! می باشد، اما کشتن يک ملای لجن توسط يک جوان 18 ساله يک عمليات تروريستهای محسوب شده و محکوم به اعدام می شود.!!!
نفس عمل ترور منفور است، خشونت منفور است و صاحبان دعوت به خشونت منفور هستند، ايجاد آموزشگاههايي برای حزب ا... های ترکيه، ازبکستان، افغانستان، هندوستان، عراق، پاکستان، تاجيکستان، فيليپين، و اندونزی و ساير کشورهای فقير در شهر قم و اسکان بعضی از آنها در خوابگاه و مهمانسرای بنياد شهيد (در خيابان حافظ ـ خيابان سپند2 ـ سپهبد قرنی خوابگاه مأمور سرای بنياد) تهران، و تيمار آنها و آموزش های ويژه که در پادگانهای نصر مشهد و نيشابور برای اين تروريستها ترتيب می دهند آنهم با صرف منابع مالی اين ملت، و يا مداوای تروريست های مسلمان! با بهترين کادر مجرب پزشکی و بيمارستان مجهز تهران و روانه کردن آنها به کشورهای خودشان جهت ادامه فعاليت های تروريستی با هواپيما که مبادا ديرشان شود!! اين در زمانی اتفاق می افتد که اکثر مردم ايران از ابتدايي ترين امکانات پزشکی محروم می باشد و يا در صورت يک عمل جراحی از پرداخت هزينه آن در مانده هستند و مجبوراً با گذاشتن رهن و يا گرو گرفتن خود مريض اجازه خروج می يابند، وقتی مردمی با قدمت و پيشينه تاريخی بيش از پنج هزار ساله که بر روی هر تمدنی در دنيا تأثير گذار بودند، چگونه اينچنين درمانده و عاجز شده اند، ملتی که به روايتی در جريان کودتای 28 مرداد صبح فرياد زنده باد مصدق و بعد از ظهر مرگ بر مصدق سر دادند، ملتی که 25 سال يا بواسطة دلبستگی زياد به زندگی و يا اوضاع و شرايط اجتماعی حاکم بر افکار مردم، با هر که از راه رسيده صدای همنوازی سر داده، 25 سال که ملت ما با شاهچی، شاهچی بوده و با کمونيست، کمونيست بوده، با حزب ا...، حزب ا... بوده و... ؛ 25 سال که فقط رای می دهيم، 25 سال که با دمپائی در راهپيمائی شرکت می کنيم، و دست آخر هم گله و شکايت از گرانی، بيداد و ظلم، بی کاری و تبعيض طبقاتی و ملا... داريم آيا وقت آن نرسيده که کاری را خودمان انجام دهيم، نه آنکه بر ما تکليف به انجام کنند، تنها راهی که مردم بايستی انجام بدهند، «مبارزه صنفی» عليه رژيم می باشد که با «بايکوت» کليه نشريات، راديو، تلويزيون و مساجد و در نهايت با بايکوت اسلام و کيش شيعه راهی «نور و اوج» شويم و در «جهانی عاری از اسلام» زندگی سبز و با صلح و صفا داشته باشيم%
منابع مأخذ:
نهج الفصاحه (ابوالقاسم پاينده)
نهج البلاغه
ايران در زمان ساسانيان (کريستين سن)
سرزمين جاويد (کريشمن-موله-هرتزفلد) جلد اول ـ دوم ـ سوم ـ چهارم
دوقرن سکوت (عبدالحسين زرين کوب)
مرد نامتناهی (حسن صدر) علی بن ابيطالب
خواهران و دختران ما (احمد کسروی)
شاه اسماعيل اول (منوچهر پارسا دوست)
تاريخ اسلام (سيد جعفر شهيدی)
فاجعه رمضان (جرجی زيدان)
قصص الانبياء
زنان محمد (عماد زاده)
زندگانی فاطمه الزهرا (سيده نساء عالم)
ترجمه بيت الاحزان (شيخ عباس قمی
۴ نظر:
دوست عزیز ممنون میشم برام یه دعوتنامه از بالاترین بفرستی sohil_chiti@yahoo.com
احمد جان، با سلام و احترام
بنده یک وب سایت هوشمند جمع آوری اخبار و اطلاعات دارم، میخواستم در بالاترین لینک ها مفیدی قرار بدم، و اصلا هم سیاسی نیستم، نه چپی هستم و نه راستی، فقط میخواهم در بالاترین فعالیت نماییم، از شما خواهشمندم به بنده هم اجازه بدهید در وب سایت بالاترین لینک قرار بدهم، سعی میکنم لینک ها بسیار جذاب باشه، تا مخاطبین به آنها ابراز علاقه بکنند.
خواهش میکنم به بنده نیز اجازه فعالیت در بالاترین را بدهید
خواهشم میکنم
خواهش میکنم
mojtabasports@yahoo.com
سلام دوست عزیز
میشه یه لطفی درحقم بکنی
یک دعوتنامه بالاترین واسم ارسال کن
اخه میرم توی بالاترین ولی نمی تونم فعالیت کنم
ایمیلم
monareza700@yahoo.com
مرسی
سلام دوست عزیز
میشه یه لطفی درحقم بکنی
یک دعوتنامه بالاترین واسم ارسال کن
اخه میرم توی بالاترین ولی نمی تونم فعالیت کنم
ایمیلم
monareza700@yahoo.com
مرسی
ارسال یک نظر