یادی از یار و مرد ی از جنس تاریخ جاودانه و ماندگار و باشکوه و سرفراز ایران زمین

یادی از یار و مرد ی  از جنس تاریخ جاودانه و ماندگار و باشکوه و سرفراز ایران زمین

پنجشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۴

شهادت پزشك ايرانى در باره شكنجه زهرا كاظمى در زندان اوين

راديو آلمان : به گزارش هفته نامه آلمانى ”دى تسايت“پزشكى ايرانى به عنوان شاهد عينى شهادت داده است كه زهرا كاظمى، خبرنگار عكاس ايرانى كانادايى را پس از شكنجه در اوين ديده و به عنوان پزشك معاينه كرده است. سازمانهاى مدافع حقوق بشر نزديك به دو سال در تلاش براى روشن شدن علت مرگ اين خبرنگار بودند كه در پى عكاسى در برابر زندان اوين تهران دستگير و پس از چند روز در بيمارستان درگذشت.
حدود دو سال از تابستانى مى‌گذرد كه زهرا كاظمى، خبرنگار عكاس ايرانى كانادايى بر اثر شكنجه در زندان اوين تهران جان خود را از دست داد. او را به اين دليل دستگير كرده و به اوين بردند، كه از خانواده‌هاى دانشجويان و ديگر زندانيان سياسى در برابر زندان عكس مى‌گرفت. كاظمى را از اوين در حالى كه بيهوش بود به بيمارستان سپاه پاسداران منتقل ميكنند. جسد وى را برخلاف خواست پسرش كه مقيم كاناداست به سرعت در زادگاهش شيراز به خاك مى‌سپارند. در دادگاههاى رسيدگى به پرونده در ارتباط با مرگ وى نپذيرفتند كه درگذشت وى در پى شكنجه بوده است. اما اينك در خارج از ايران شاهدى عينى شهادت داده است كه زهرا كاظمى بر اثر شكنجه جان خود را از دست داده است.
هفته نامه آلمانى ”دى تسايت“ در شماره اين هفته خود كه فردا پنجشنبه ۳۱ مارس منتشر مى‌شود، نوشته است كه مرگ خانم زهرا كاظمى، عكاس خبرى ايرانى كانادايى، كه در يازدهم ژوييه سال ۲۰۰۳ در زندانى در ايران رخ داد، بر اثر شكنجه بوده است. به نوشته ”دى تسايت“ دكتر شهرام اعظم، پزشك ايرانى، براى نخستين بار به عنوان شاهد عينى شهادت داده است كه زهرا كاظمى را پس از شكنجه ديده و معاينه كرده است. دكتر اعظم در تابستان سال ۲۰۰۳ به عنوان پزشك در بيمارستان بقيه‌الله سپاه پاسداران در تهران كار ميكرد. زهرا كاظمى ۵۴ ساله را در سپيده دم روز ۲۷ ژوئن ۲۰۰۳ در حالى كه بيهوش بود و بر بدنش آثار جراحات بسيار مشاهده ميشد به بخش اورژانس بيمارستان بقيه‌الله منتقل كردند. دكتر اعظم زهرا كاظمى را در آن موقع معاينه كرد. وى در اين باره مى‌گويد: ”تمام بدن او نشان ميداد كه شكنجه شده است.“ دكتر اعظم همچنين پس از معاينه متوجه ميشود كه به زهرا كاظمى به گونه‌اى وحشيانه تجاوز كرده‌اند.
به گزارش هفته نامه دى‌ تسايت دكتر شهرام اعظم مى‌گويد كه مقامات ايران مسئوليت مرگ زهرا كاظمى را بر گردن يكديگر مياندازند. منظور مقامات امنيتى و مقامات قضايى ايران هستند. دكتر اعظم ميافزايد براى همين انتخاب ديگرى در برابر خود نمى‌ديده است مگر اينكه ”راهى بيابد تا حقيقت را به جهانيان بگويد. در خود ايران اين كار ممكن نبوده است.“
سرانجام دكتر شهرام اعظم موفق ميشود تا با دختر و همسرش خاك ايران را ترك گويد، به كانادا پناهنده شود و آنچه را در باره علت مرگ زهرا كاظمى ميداند با هفته‌نامه معتبر آلمانى دى تسايت در ميان بگذارد.


www.khorramdin.org
www.babak-khorramdin.com
www.ariuoz.tk


www.hezbemihan.org
www.hezbemihan.com

سخنی با امضا کنندگان بيانيٌه تحليلی پانصد و شصت و پنج نفره


اين روز ها در داخل ايران بازار گردآوری امضاء و تومار خيلی داغ شده است، متن است که يکی پس از ديگری نوشته و به توشيح جمعی می رسد، عده ای فرصت طلب اينسوی مرز هم که شخصآ دستشان از ايران کوتاه است و قادر به چيدن خرما از نخيل تخيلی نيستند، به محض صدور اين سوزنامه ها و اندرزنامه ها فورآ بر روی موج پريده و خود را در جمع اميرطومارها جا میزنند که مبادا فردا روز کامشان از حلاوت خرما هايی که هنوز حتی نهال آن نيز کاشته نشده بی نصيب ماند. مصاحبه پشت مصاحبه و تحليل تمجيد آميز است که مرتبآ در مورد اين انشاء ها ارائه ميشود. اينهمه در حاليست که هيچ نيرو و تشکيلات بين المللی و يا دستکم هيچکدام از نمايندگان افکار عمومی حتی يک کشور خارجی (رسانه های جمعی) از اين طومارچی های عزيز ما سئوال نميکند که ای عموها اصلآ خرتان به چند است. حمايت که سهل است، دريغ از يک بازتاب و توجه جهانی.

صرف نطر از بخش های فارسی راديوهای کشورهای خارجی که برای مردم خود ما برنامه می فرستند تا آنجاکه اينجانب اطلاع دارم هيچيک از اين متون بزبانی ديگر ترجمه نشده و در هيچکدام از رسانه های معتبر جهانی هم درج نشده است. طبيعی است وقتی اصلآ متن و يا درخواست مساعدت و همياری در کار نباشد اظهار نظر و حمايتی هم در کار نخواهد بود. پس جای شگفتی ندارد، قصور از جانب جهانيان نيست، ايراد ازخود کسانی است که متاسفانه بجای ارائه يک سند ملی و يا پلاتفرم زنده و پويا با قانونمندی مشخص و جهان آشنا خود را بيخودی به خطر افکنده و يک انشاء سوزناک و بی خاصيّت را بيرون داده اند. از اينروی اينگونه متون کلآ ارزش درج ندارند. هر متن و پلاتفرمی آنگاه در جهان بازتاب پيدا کرده و حاميان خود را می يابد که ضمن تعيين ضرب العجل برای طرف مقابل برای گردن نهادن به درخواست، مکانيزم و اقدام عملی مشخصی را نيز جهت نيل به مقصود در پی داشته باشد. اين اصل حتی در مورد اضافه حقوق خواستن چند کارگر نيز صادق و جاری است. بزبانی ساده تر يک درخواست نامه بهبود شرايط کار و يا افزايش دستمزد آنگاه جدی گرفته ميشود که در آن تهديد به اعتصاب در صورت عدم موافقت با درخواست در يک چهارچوب زمانی نيز گنجانده شده باشد. هشدار برای بايکوت و يا سابوتاژ مهم ترين شرط اعتبار هر اعتراضنامه و يا درخواستنامه ای است.

ميدانيم که معتبر ترين متنی که تا بحال صادر شده موسوم به بيانيه تحليلی پانصد و شصت و پج نفره است، علی رغم اميدی که پاره ای در داخل و خارج به اين متن بسته اند، ازهم اکنون با قاطعيّت ميتوان حدس زد که اين انشاء نيز به سرنوشت همان طرح رفراندوم کذايی گرفتار خواهد شد. زيرا اين يکی نيز فاقد اصلی ترين بخش يعنی چگونگی مرحله اجرايی است که خود به مثابه سند اعتبار يک چنين رنجنامه ملی و داد خواهی مردمی است. چنانچه در اين بيانيه مهلتی برای رژيم تعيين شده بود و پس از انقضای آن فقط يک سوم از آن پانصد و اندی نفری که متن را امضاء کرده اند در جايی (مثلآ يک دانشگاه) دست به تحصن میزدند رژيم پانزده روز هم دوام نمی آورد. جمهوری اسلامی دو راه بيشتر نداشت، اگر دست به حماقت زده و يکجا اين همه افراد شناخته شده را دستگير می کرد در حکم اين بود که سند دفن خود را شخصآ امضا کند، زندانی کردن بيش از يکصد و هشتاد تن وزير و وکيل و استاد دانشگاه سابق غوغايی در جهان بپا می کرد. اعتراض و فشار بومی و جهانی متعاقب چنان لرزه ای بر ستونهای سست رژيم می انداخت که اگر آنرا ساقط نمی کرد يقينآ به نيمه مرده ای مبدل میساخت، اگر هم دستگير نمی کرد باعث ميشد معادله قدرت به نفع مردم بهم بخورد و آنها را به ميدان کارزار آورد. اين ميتوانست همان جرقه اصلی انقلاب مسالمت آميز باشد، که سرانجام آن هم بدون شک فروپاشی رژيم بود.

يکصد سال پيش که هيچ خبری از انقلاب مخملين و اعمال اين روشها نبود پيشينيان ما مرحله عملی انقلاب مشروطه را هم با درايّت همين گونه آغاز کردند. سردمداران آن نهضت ملی خوب می دانستند که ايجاد تحول و دگرگونی نهايتآ در گرو اراده و عمل است نه پيگيری نامه پراکنی های آخوندزاده و ملکم و کرمانی و طالبوف و مراغه ای. تومار نويسی و جمع آوری امضا و مصاحبه برای زمينه چينی امری ضروری است، اما بسنده کردن صرف به اين اقدامات صوری و طومار پراکنی خشک و خالی به پشيزی نمی ارزد. ما ديگر در دهه پنجاه و شصت ميلادی نيستيم، چنين روشهايی مربوط به دوران سولژنتسين و ساخاروف و پاسترناک و واسلاو هاول ... (جنگ سرد) بود که گردش اخبار بسيار کند و رسوخ در افکار توده های غافل و بی خبر نگاهداشته شده کاری سخت و پروسه ای طولانی مدت بود. موسم آن روشها مدتها است که به سرآمده. زمان زمان اينترنت و ماهواره است و گسترش فرهنگی جهانشمول که هيچ دستگاه پارازيت و مرزبان و پليسی هم جلودارش نيست. امروزه در حاليکه شايد بيش از شصت ـ هفتاد در صد از سلسله جنبانان اپوزيسيون پير ما کوچکترين آشنايی با کامپيوتر و اينترنت ندارند، همين درصد از جوانان ما برای خود وبلاگ و يا صفحه اورکت شخصی دارند.
صد البته که پيش زمينه هر حرکت اجتماعی سياسی بستر سازی از طريق روشنگری و نگارش مکتوب های سرگشاده و تئوری سازی است، اما جامعه جوان، آگاه، کاملآ عرفگرا و ملتهب ما ديری است که اين مراحل را پشت سر نهاده، اپوزيسيون ايران است که متاسفانه بدليل تفاوت نسل از قافله خيلی عقب افتاده. اين اپوزيسيون سنتی بعلت کهولت و فرسودگی نه تنها نميتواند فاصله خود را با نسل جوان و پر انرژی غالب کمتر کند بلکه روز بروز هم عقب تر و عقب تر می افتد. تمامی تحولات بزرگ اجتماعی اگر با فکر جوانان نبوده ليکن بدون استثنا بدست آنان انجام گرفته است. جوان وقتی وارد صحنه می شود که ديگر در زمينه تئوريک کاملآ به مرحله لزوم حتمی به تغيير رسيده است. اگر می بينيم که ميل بچه های ما به اجرا و عمل چند ده برابراقبالی است که به مباحث تئوريک نشان می دهند، ناشی از اين حقيقت است که آنها خيلی بيشتر از پير ها به لزوم ايجاد تغييرات بنيادين رسيده اند.

نيازهای يک جوان هزار برابر يک پير است. حتی يک جوان ظاهرآ غير سياسی ايرانی صد ها برابر بيش از هر پير سياسی از دست اين رژيم به تنگ آمده است. زيرا به هر طرف که می چرخد يک تابلوی ورود ممنوع را در مقابل خود می بيند. همين است که امروزه ملت جوان ما در هر فرصتی اين آمادگی خود برای ورود به فاز عملی را به وضوح نشان می دهد، خواه درمراسم باستانی و ملی چون چهارشنبه سوری و نوروز و سيزده بدر و مهرگان و فوتبال و قلعه بابک ... خواه در قالب نرم شکستن های مداوم چون به چالش گرفتن حجاب اجباری و پوشاک و آرايش شاد و به هيچ انگاشتن ارزشهای دينی چون گناه بودن معاشرت با جنس مخالف و شام غريبان ... که رژيم به دروغ مشروعيّت خود را در پاسداری از آنها توجيح ميکند.

نتيجه اينکه هزار طرح تئوريک وفلسفه بافی و نامه پراکنی و طومار نويسی در مقابل يک اقدام عملی شما به هيچ نمی ارزد. امروزه در حاليکه حتی نيم جمله ای هم راجع به اين طومار ها در هيچ نشريه بين المللی نميتوان يافت، تمامی آنها حرکات زنده چهارشنه سوری و اعتراضات پس از بازی فوتبال را با عنوانهای درشت درج کرده اند. هر تحليلی هم که از سوی تحليگران برای تحول طلبی مردم به رشته تحرير در می آيد منبعث از اقدام عملی و نشأت گرفته از همان حرکات اعتراضی است. گرچه در فضای رعب آور و بيدادگستری داخل نفس نگارش اينچنين بيانيه هايی نيز نشانگر تهور و خطر کردن شماست، اما اين اعمال متاسفانه هيچ کمکی به رهايی مردم و آزادی ميهن شما نخواهد کرد. مبادا مرتکب اين اشتباه شويد که خطر نوشتن طومار کمتر ازاقدام عملی است. اطمينان داشته باشيد که رژيم اگر پابرجا بماند به موقع خود به صورت انفرادی و با پرونده سازی های غلط انداز از تک تک شما انتقام خواهد گرفت. چانچه حتی خواستار مصون ماندن از عواقب سخت اين نامه پراکنی های خود هم که هستيد با روی آوردن به اقدامی عمل به پيشواز رفته و با جهانی کردن مسئله آينده خود را بيمه کنيد. هرچه اين مسئله در جهان انعکاس بيشتری پيدا کند شما به همان نسبت در آينده از انتقام ايمن تر خواهيد ماند.

همانگونه که اشاره شد در بيانيه شما هيچ اشاره ای به پايمردی تا تحقق خواستهاتان (که همانا خواست ملت ما نيز هست) وجود ندارد. بديهی ترين و يا بهتر است که بنويسم طبيعی ترين تصور نويسنده اين است که شما اين بيانيه را صرفآ بعنوان سندی برای ثبت در تاريخ نگاشته ايد. اگر با اين نيّت بوده ايکاش که اصلآ اينکار را نمی کرديد، چرا که اقرار به آگاهی از نابودی حتمی کشور در آينده و بسنده کردن فقط به يک امضاء و ديگر هيچ، شما را از مسئوليت مبرا نميکند، بعکس اين اظهارنامه مستند و ماندنی و بی عملی در مواجه با اين خطرات در کمين ملک و ملت تصاويری بسيار ناپسند را از شما در تاريخ مهنمان بجای خواهد گذارد.

بزرگواران، حال که شروع کرده ايد چرا نمی خواهيد شخصآ به اسنادی در تاريخ ملت درد کشيده خود مبدل شويد! آنهم اسناد آزادی ملت ايران و شناسامه مبارزاتی نسلهای آتی خود و مدارک گردنفرازی اين مرز و بوم کهن. يک سوم از شما ميشود يکصدو هشتاد و هشت نفر، آيا نميشود که روزی را برای شروع حرکت عملی برای آزادی ايران تعيين کنيد و درمکانی حتی دور از تعرض گزمه های رژيم (مثلآ دفتر سازمان ملل در تهران يا سفارت سويس) يکصد و پنجاه نفر پيرترين های شما (يعنی حدود يک چهارم امضا کنندگان) دست به تحصن بزنيد و از ملت هم بخواهيد که در داخل و خارج به اين حرکت ملی بپيوندند. ايمان داشته باشيد که جوانان ما، آن ميليونها دختر و پسر پرشور و با شهامت ايران و بويژه دانشجويان هرگز شما را تنها نخواهند گذارد. آنها انتظار چنين کارهايی را از شما بزرگتر ها دارند نه نامه پراکنی وتئوری پردازی. همگی خوب میدانيم که رژيم در حال حاظر آنچنان زير ذره بين است و بقدری آسيب پذير که نه توان برخورد با شما را خواهد داشت و نه تاب مقاومتی حتی يک ماهه. شما شروع کنيد جوانان خود کار را به سرانجام خواهند رساند. بيشترين شما بويژه کهنسالان خود را پيرو زند ياد دکتر محمد مصدق می دانيد، مانند يک فرزند بشما ياد آور می کنم که او همه ی توفيق خود را مرهون موقعيّت شناسی وعملگرايی و جسارت خود بود. اگر براستی پيرو او هستيد اين گوی و اين ميدان. تاريخ ايران در انتظار شما است !

يازدهمين روز از فروردين ماه 1384

سی و يکم روز مارس دوهزاروپنج ميلادی

حزب ميهن

امير سپهر

یکشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۴

ابراهیم یزدی جنایتکار جنگی ملعون تر از خمینی!!!!

ابراهیم یزدی جنایتکار جنگی ملعون تر از خمینی!!!!
ابراهیم یزدی خود فروش و بی وطن که مغز و طراح تمام اعمال خمینی برای غصب ایران بود جنایت اش کمتر از اسلوبودان ملوشویچ و یا رادوان کارجیچ و حتی هتیلر نیست . ابراهیم یزدی خائین به ملت و خاک ایران که بایستی توسط مردم ایران سلب ملیت ایرانی وی گردد کسی که مثل سلمان فارسی خائین راه غارت و چپاول و از همه بدتر طراح تمام جنایت های رژیم از اول 1357 بوده و می باشد.این گجستک از پول و منابع ملی مردم ایران و توسط شاه فرهنگ دوست از طریق بورس تحصیلی در امریکا مشغول به تحصیل علم دانش شده ولی در باطن چگونگی ایجاد توطئه و دروس تروریستی را نزد ملعون دیگر سرهنگ قذافی یاد گرفته و طبق دستور ملعون دیگر حافظ اسد جهت براندازی و برهم زدن نظم ملت ایران دست بکار شد.عزیزان از روی احساسات قلم فرسایی نکردم ولی وقتی اقدامات وی را در چند روز اخیر مشاهده کردم دیگر سکوت را شکستم تا ملعون را بهتر به مردم ایران معرفی کنم. ملای کثیف و بیگانه پرست با به تن کردن لباس بیگانه اعراب به سبب یاد آوری دوران غصب ایران توسط وحشیان عرب مسلمان و استیلای جانیان بر ایران را در اذهان زنده کند و آنها همواره با پوشیدن این لباس نتنها مردم را از نظر مادی استعمار کرده بلکه هر لحظه از نظر معنوی و فکری نیز افسرده و یا آور شکست ایرانیان و استیلای عرب بر مردم ایران بشود. ولی این گجستک بی وطن و عیاش و بد کاره که یک پرونده 140 صفحه ای از کثافت کاری های دوران دزدی وی در دست بنده دارم سودای کاندیدا شدن در انتخابات به اصطلاح ریاست جمهوری رژیم می کند!!!! از همه جالبتر آنکه شرط هم تعیین می کند تا مردم را گول بزند هنوز جنایت های این خبیث بی وطن در سال 1357 از یادمان نرفته وی در سال 1357 در پشت بام مدرسه علوی (آغل خمینی)برای خوش خدمتی به بت کبیر خمینی که اولین دادستان تهران شده بود دستور محاکمه سرداران و ارتشداران شاه فقید را می داد.و جالب آنکه وقتی تیمسار شهید مهدی رحیمی در واپسین لحظات زندگی به خاطر احترام نظامی به پرچم ایران وی ابراهیم یزدی!!با شمشیر دست راست وی را قطع می کند و بعد اعدام می کند وی بعد به نزد ملعون بت کبیر رفته و می گوید دیگر شاه شکست خورد و ستون فقرات شاه را شکستمو رحیمی را اعدام کردم!! که خمینی زیر لب می گوید این احمق فکر می کند اینو رییس جمهور خواهم کرد!!!!این ملعون پس از غارت تمام عتیقجات کاخ ها و نیز موزه ایران باستان و کاخ سعد آباد بعد از اینکه بت کبیر وی را مثل آشغالی به کناری انداخت به امریکا پناهنده شده و در تگزاس ساکن شده و تمام عتیقجات مسروقه مردم ایران را در خانه وی نگهداری می شود .یک ماه قبل وی برای مشروعیت بخشیدن به رژیم جنایت کار ملایی و نیز برای تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری رژیم قرار بود به انگلستان رفته و در یکی از دانشگاههای آنجا سخنرانی کند ولی بعد از فهمیدن این موضوع که خانواده تیمسار شهید رحیمی از دادگاه انگلستان حکم جلب و دستگیری وی را به عنوان جنایتکار جنگی گرفته اند(البته به غیر از وی ژنرال یه گول و رفسنجانی و فلاحیان و دری نجف آبادی ...چنین حکم بین المللی برای دستگیری شان صادر شده) فورا برنامه سفر خود را لغو کردو در ایران سرگردان است. البته خبر دار شدن وی از کانال اداره اطلاعات رژیم که روابط کاری تنگاتنگی با سرویس های اطلاعاتی انگلیس دارند بوده است.و امریکا نیز ممکن است بزودی البته اگر اتفاقی خاصی پیش نیاید شهروندی امریکایی وی را نیز از اعتبار ساقط خواهد کرد.دوستان عزیز ایرانی وظیفه هر ایرانی است که این جنایتکار را نگذاریم آب راحت بخورد و هر آن رسوای جهان نماییم و کسانی که از محل اختفای وی خبر دارند همه را مطلع نمایند.

www.ariuoz.tk
www.ariuoz.persianblog.com
www.ariuoz.www.khoblogspot.com
khorramdin.mihanblog.com

نگذاریم قلعه بابک به سرنوشت ارگ علیشاه تبریز دچار شود

نگذاریم قلعه بابک به سرنوشت ارگ علیشاه دچار شود !!!!
رژیم جنا یتکار ملائی از بدو غصب ایران در سال 1357 هماره بر اثر ترس و و حشت از قیام مردم آذربایجان فشار مضاعفی را بر مردم این دیار وارد آورده و سمبل این اعمال ممنوعیت بازدید مردم
از قلعه بابک می باشد.ممنوعیت موسیقی آذری ممنوعیت چاپ کتابهای آذری ممنوعیت محل های
تجمع مردم که با فرهنگ آذری بیشتر آشنا می شدند و انتخاب مدیران برای تصدی پست های رژیمی و
غیر آذری وغیر بومی کردن ادارات و کارخانجات آذربایجان توسط غیر بومی و غیر آذری ها تحقیرو القاء این ذهنیت که مردم آذربایجان و زبان آذری حقیر هستندو دست آخر تخریب اماکن تاریخی و باستا نی و
غارت آنها که نشانگر افتخار و پیشینه آزادگی آذری ها است و ممنوعیت شناسای و معرفی به توریست ها و نیز ممنوعیت ترددبه این مکانها و تلاش در گمنام ساختن و بی اهمیت جلوه دادن این محل ها می باشد .
رژیم از سال 1360 به طرق گوناگونو با ایجاد جو تهدید و ارعاب مردم سعی در منع بازدید مردم آذربایجان از کعبه آمال خود یعنی قلعه بابک بوده است زمانی به بهانه حضور گروههای چپی در قلعه ... و از دو سال پیش با یک ترفند شیطانی طرح اجرای مانور آنهم در یک منطقه با آثار باستانی و تاریخی بی شمار و
نیز منطقه ای که از نظر جغرافیای در هیچ جای دنیا شبیه و لنگه برای آن نمی شود پیدا کرد.منطقه ای مسکونی و عشایری و نیز وجود گونه های وحش نادر و در حال انقراض که جزو گونه های حفاظت شده می باشندهمه نشان دهنده بی اساس بودن داستان مانور می باشد.
18 و 20 تیر ماه برای رژیم به معنای اولین قیام مردمی (دانشجویان وجوانان ومردم عادی و کارگران و...)بطور رسمی و سراسری علیه بیداد رژیم جنایت پیشه ملائی بوده و برای مردم ماه امید برای آزادی
ایران که هر ساله آن را به بهترین وضعیت نکو و پاس می دارند.و از طرفی قرین شدن مراسم بزرگداشت
دلاور ایران بابک که در هفته دوم تیر ماه هر سال بخوبی برگزار می شود نگرانی و تشویش ملایان را بیشتر کرده بنابر این رژیم شیطانی ملائی از دو سال پیش با مکر و کید مسلمانی خود طرح مانور
بسیجیان را در این منطقه برگزار می کند.
رژیم فرهنگ ستیز و مردم ستیز ملائی با اجرای این طرح مانور علاوه بر آنکه میلیارد ها تومان (حدود 3/1 یک میلیارد و سیصد میلیون تومان در سال 1382 ) هزینه بر دوش مردم ایران میگذارد نیز باعث خسارات جبران ناپذیر تاریخی و فرهنگی و باستانی و نیزخسارات مادی سنگین بر اهالی منطقه و خسارات جبران ناپذیر بر طبیعت بکر و گونه های حفاظت شده آن منطقه وارد می سازد.
هجوم بیش از 30 هزار بسیجی که اغلب از استانهای غیر آذری هستند و با توجه به میانگین تحصیلات آنها
و حضور اینهمه تخریب گر با لفعل در آن واحد در قلعه بابک به بهانه مانور و برپائی چادر ها و اتاقک های فلزی و چوبی و نیز جمع آوری چوب برای سوزاندن توسط انبوه بسیجی و استفاده از آبهای منطقه با
آن ظرفیت بالا و ریختن انواع زباله در دامنه پاک قلعه و ....یعنی تخریب طبیعت یعنی تخریب زندگی و خیانت به مردم منطقه یعنی بی احترامی به آرمانهای مردم ایران و آذربایجان یعنی تخریب آثار باستانی و....
یعنی احترام نگذاشتن به باور های مردم و تحقیر این باور ها توسط رژیم را می رساند.
اما اساس و اهداف مانور همانگونه که می دانیم بیشتر در زمینه آموزش نیرو های آماتور و آشنائی با منطقه که بایستی بر اساس برنامه و اهداف که در مناطق با همین مشخصات مشابه طبیعی احتمالا بصورت واقعی در منطقه اصلی عملیات پیاده شود اجرا میشود.(که مهمترین هدف مانور آموزش نیرو های آماتور و آشنای با عملیات در اینگونه مناطق میباشد).برای اجرای مانور ابتدائی ترین مسله تدارکات لازم نیرو ها و تامین و تعیین محل استقرار تعریف محل اجرای اهداف مانور و حدود منطقه اجرای مانور و مدت زمان اجرای مانور و فاصله معین با مناطق مسکونی و...می باشد. در حالی که گنجایش و اسکان 30 هزار نفر در این منطقه بطور همزمان یعنی فاجعه !!!و عمق فاجعه و قتی درک میشود که مدت مانور نیز گاهی از
دو ماه و بیشتر نیز تجاوز میکند و آنهم با نیرو های آماتوری که عموما سطح فرهنگ پائین داشته و از مناطق غیر آذری می باشند.
افراد بومی و محلی اگر هم بسیجی باشند به هر حال عرق آذری داشته و صرف نظر از هر طرز تفکر و ایده
احترامی خاصی به بابک و آرمانهای وی و آثار بجا مانده از شهامت و شجاعت و دلاوری سردار میهن پرست آذری داشته وارزش معنوی به آنها قایل بودند و کوچکترین خسارات و تخریب به این آثار نمی زنند
و این در حالی که اکثر فرماندهان و افراد حاضر شده در مانور از غیر آذری ها دعوت شده اند که کوچکترین شناختی و احترامی و نه در ظاهر و نه در باطن به فرهنگ آذربایجان نداشته وندارندو با توجه به نوع معرفی به این افراد بالطبع احترام به آثار و ارزش ملی و بجای مانده از دلاور ایران را
هیچ گونه نگه نمیدارند واحتمالا به تعمد و یا بدون نیت و قصد قبلی و از روی بی تفاوتی و بی احترامی که این آثار چون اعراب کفر می دانند خسارات جبران ناپذیری به این اثر تاریخ ساز و غرور انگیز وارد کرده و خواهند کرد. از سوی دیگر حضور 30 هزار جوان که هر کدام با فرهنگ و تربیت خاص خود راهی این مکان ورجاوند و مقدس آذری ها شده اند در واقع خود بعنوان یک تخریب گر ذاتی برای ویران ساختن ارزشهای مردم آذربایجان میباشد. در هر حال اجرای دو ساله مانور آنهم بعد از جریانات 18 تیر و 20 تیر
1378 تبریز در منطقه کلیبر و شدت گرفتن این همه محدویت ها و ممنوعیت ها چه تعریفی میتواند داشته باشد؟ ویا اینهمه شدت عمل رژیم با مصادف شدن ایام بزرگداشت روز جهانی بابک و 18 تیر ماه سالروز قیام مردم ایران بر علیه رژیم بی ارتباط نیست؟
مگر نه اینکه رژیم مدعی دمکراسی و حکومتی است که پایه های آن بر روی مقبولیت مردم قرار گرفته و نمایش های راهپیمایی را بعنوان پشتوانه خود ارائه میداده؟
پس چه توجیه ای می توانند برای ممنوعیت زیارت مردم که حداقل یک روز برای تجدید عهد پیمان با آرمانهای بابکو تجلیل بزرگی وی مانع حضور مردم در آن محل میگردنند ؟
موضوع اصلی این است که چنانکه اعراب از نام بابک آشفته و پریشان بوده و هستند ادامه دهندگان راه
سیاهی اعراب این رژیم نیز از تجلیل یاد و خاطره بابکمضطرب و پریشان میشوند و ترس از اتحاد خود جوش مردمی که نیکی را از پلیدی تمیز داده اند.می توانند برای رسیدن به مراد و مطلوب خود تمام راهها را برای خود باز کنند .
بابک دلاور پاکی بود که سیاهی را به گریه انداخت و نگذاشت ظلمت سیاهی اسلام حداقل چندین دهه بر آذربایجان سایه افکند و اعراب فاتح ایران عاجز از فتح 5/1 ایران شده بودند. و اگر به لطف خائنین نبود صدای آزادی ایران را هزار و دویست سال قبل می شنیدیم.
کارنامه درخشان!!!!اسلام که همواره بر غارت و کشتار و تجاوز راه گشائی برای متجاوزین به این مرز بوم وخیانت به ملت ایران بوده و اما کارنامه چندین دهه بابک که هدفی جز آزادگی و استقلال و آزاد زیستن
مردم دیار خود و بیگانه ستیزی و مبارزه برای مردم خود بود . دلاوری که شجاعت را در عمل و نه در نوشته های متعصبانه و مغرضانه اعراب به اثبات رسانده.احترام به خاک و سرزمین خود و تلاش برای آزادی آن و وفای به عهد و نوازش بی پناهان و امان دادن شکست خوردگان دلاوری که در د وست و دشمن اعتراف به بزرگی و شجاعت و پاکی کردند.( حضور انبوه مردم عاشق که برای تجدید پیمان با آرمانهای بابک خواب ناز غارتگری رژیم را سخت برآشفته) بابکی که هزاران شخصیت جهانی در
ذکر بزرگی و یاد آوری شجاعت و تهور وی هنگام مثله شدن به دست اعراب مسلمان سر تعظیم فرود آورده و از کشور اکراین وجمهوری آذربایجان و از نقاط مختلف دنیا مرارت و رنج این سفر را برای حلاوت و تجلیل شکوه عهد و پیمان و تجدید زیارت خود با بابک بر خود هموار می سازند.
مسله مهم و اساسی دیگر از عوارض بر پائی مانور خسارات مادی سنگین که به مردم منطقه وارد می شود.رژیم ضد مردمی ملائی که برای مردم تحت تسلط خود هیچ حق و حقوقی قایل نبوده و حتی از ابتدای ترین حقوق مشروع زیستی هر انسان نیز به افراد تحت حاکمیت خود دریغ نموده مردم زحمتکش کلیبر و روستا های اطراف قلعه به خاطر موقعیت منحصر به فرد منطقه کلیبر و قلعه بابک و کوههای جمهور و اطراف آن تنها ممر در آمدی آنها از توریست و بازدید کنندگان از قلعه در مدت تابستان کوتاه منطقه است.
روستائیان منطقه فوق مصنوعات و محصولات و تولیدات کشاورزی و دامی خود را در طول این دو ماه اندی به دیدار کنندگان از قلعه می فروشند اما به برکت رژیم مردم ستیز ملائی اکنون دو سال است که اهالی این منطقه در وضع بد اقتصادی بسر میبرند. در تحقیقی که بنده از روستا های اطراف قلعه و خود کلیبر داشتم در روستای زاویه(زویه) و نیز عشایر کوچ کننده اطراف قلعه (که ییلاق خوبی برای پرورش دامها است)آن محل داشتم شکایت از نابسا مانی اقتصادی در این دو سال اخیر می کنند . کینه شتری و عربی !! این رژیم از نام بابک که در نهایت ضربه اصلی را مردم فقیر و دردمند منطقه تحمل می کنند آنها اظهار می داشتند که سالیانه ما روستاییان در آمد قابل توجهی از فروش دست باف های مانند گلیم – ورنی – قالیچه –پشم – پوست حیوانات شکاری و اهلی – بوقلمون – مرغ – غاز- ماست – کره – پنیر- عسل – نان محلی و ..... و همچنین بلدچی شدن برای توریست ها کسب درآمد می کردیم و عایدات کلانی نصیب ما میشد که در فصول سخت وطولانی وسرد زمستانهای این منطقه پشتوانه امرار معاش خانواده های ما بود!!! و اکثر جشن های عروسی و مراسم اسب دوانی خود را به سبب جلب و جذب بیشتر توریست به این ایام ( فصل تابستان ) موکول می کردیم ولی اینک نه توریستی هست که از ما چیزی بخرد و نه از ما راهنما و بلد چی طلب کند و نه پولی هست تا جشن عروسی برگزار کنیم!!! ( و این در حالی است که مقامات رژیمی استان آ.ش همیشه از عدم توانای جذب توریست به آذربایجان شکایت کرده و اینکه نتوانسته اند جذبه های توریستی استان را به توریست ها معرفی کنند و سمینار های راه کاری برای این موضوع برگزار می کنند )
و بنابر این با پایین بودن معرفی مناطق توریستی استان از یک سو و پایین بودن انگیزه توریست ها برای دیدار از مناطق آذربایجان و دلیل عمده دیگر ممانعت رژیم از معرفی این آثار به توریست ها آمار جذب توریست را به استان به حد صفر رسانده است. در حالی که آذربایجان پتانسیل بالای برای انتخاب توریست ها دارد. ولی هیچگاه اشاره به جنایت محرز و فاحش و آشکاری تاریخی و فرهنگی رژِیم در این استان نمی کنند(همانگونه که ارگ علیشاه تبریز را بعد از غارت دفائن و گنجینه های نهانی در عمق بیش از 30 متری بعد از خاک برداری به مصلای نماز جمعه در چندین طبقه تبدیل کردند که عظمت و شکوه ارگ در برابر اسکلت ها و تیر آهن ها و بنای بت خانه نماز جمعه اصلا محو و ناپید شده!!!!).
مردم منطقه کلیبر هر یک به نوعی در سالهای گذشته با سرزدن به ادارادت و بانک های مختلف مبالغی وام جهت رفع احتیاجات خود گرفته که حتی قادر به پرداخت اصل وام نیستند حالا چه رسد به نزول و اسکونت ویژه اسلامی !!! رژِیم !که توسط مسلمانان ناب محمدی! توجیه و حلال شده.
پسری 18 ساله بنام رحمان اهل روستای زاویه کلیبر از گرفتن انعام های خوب از توریست ها برای راهنما
شدن و بردن آنها به مناطق دیدنی و با صفا کلیبر در چند سال قبل می کند و با حالت ناراحتی و اعتراض می گوید اینجا ( در روستا زاویه) یک شیطان است و آنهم شورای ده می باشد که هم مسول مخابرات و هم خبر چین پاسگاه و سپاه است !! و به غیر از وی کسی از وضعیت بوجود آمده رژیم راضی نیست!!! بلاخره ما به کجا شکایت کنیم ما توانای گذران زندگی مان را نداریم بایستی نماینده مجلس که حتی راه روستای ما را نیز بلد نیست جوابگوی این فضاحت رژیم باشد.
مرد کهنسالی به نام مش ممد(مشهدی محمد) اهل همین روستا می گوید : که اینا آدم نیستند(رژیم) به فکر مردم با شند سالی چند مرتبه تبلیغ می کنند که فرزنداتان را جهت طلبگی به قم بفرستید راه تا رهبر شدن در مملکت باز است!!! ولی برای مردم ما راه کاری درست نشان نمی دهند این شیوه مردم داری نیست؟
چند جوان در حالی که سخنان پیر مرد را تایید می کنند ادامه می دهند هر کسی در این روستا دنبال دارو و
درمان برود نمی تواند پیدا کند !!!ولی مواد مخدر فراوان !! است و یکی دیگر با خنده می گوید در پاسگاه کیلوی موجود است!!!
و ای ایرانی و ای آذربایجانی !!
بیایید همت کنیم دیگر نگذاریم قلعه بابک به سرنوشت ارگ تبریز دچار شود و چنان ارگ پر غرور اینک در زیر سایه بنای بت خانه نماز جمعه مسلمانان !!از نظر ها ناپدید شده و در واقع دیگر نیست اگر چه
.....؟
پس چاره من ام توای و مائیم ای دوست با هر ایده و عقیده ای و مرامی که قابل احترام است!!!بیایید در یک گرد همایی باشکوه و در شان نام بابک و آذربایجان دیگر بار با آرمانهای دلاور نامی ایران و عرب ستیز هم پیمان شویم و به کوری چشم رژِیم دست در دست و بازو در بازوی حلقه کرده و تا ستیغ قلعه سرود آزادگی و استقلال ایران را هم آواز شویم.

www.khorramdin.org
www.khorramdin.mihanblog.com
www.babak-khorramdin.com

www.ariuoz.persianblog.com
www.ariuoz.tk

جایگاه بابک خرمدین

جایگاه بابک خرمدین
تمامی مردم آذربایجان بلکه ایران حداقل برای یکبار هم شده با حضور در قلعه باستانی و تاریخی بابک

شکوه و عظمت آن را ستوده اند . این قلعه که به نام های جمهور و قلعه بذ به سبب قرار گرفتن بلند ترین

قله در کوهی به نام جمهور و منطقه بنام بذ به این نامها نیز معروف است .در سه کیلومتری جنوب غربی

شهر کلیبر و بر بلند ترین قله کوهستانی منطقه به ارتفاع 2600 متر بنا گردیده است .جنگلهای طبیعی دره

های این کوهستان به زیبایی و شکوه این قلعه می افزاید.

این قلعه در تاریخ 21/4/ 1354خورشیدی تحت شماره 623 به همت کارشناسان

دلسوز اداره کل باستان شناسی و فرهنگ عامه زیر نظر وزارت فرهنگ دولت شاهنشاهی در فهرست آثار

ملی ایران به ثبت رسیده است.

معروفیت این قلعه بنام بابک از جهت حضور و استقامت و بیگانه ستیزی بابک خرمدین در این

محل و مقابله او با اعراب مسلمان (خلفای عباسی) متجاوز بر ایران بوده است.

موقعیت جغرافیای و طبیعی قلعه:

اطراف این قلعه را از هر طرف دره های به عمق 400 متر تا 600 متر فرا گرفته و تنها راه رسیدن به آن

راهی بز رو است!! کلیه بارو و برجهای مخروطی و استوانه ای و مدور آن با سنگ های تراشیده و سنگ

مالون و گچ و ملاط و ساروج بیکدیگر متصل گردیده است . قبل از اینکه به دروازه قلعه برسیم از معبری

بصورت دالان باریک که 200 متر از دروازه قلعه فاصله دارد و زیر سلطه و نظر نگهبانان است باید عبور نمود. محوطه ای که بارو و قصر بابک بر فراز آن ساخته شده است نزدیک به ده هزار متر مربع و

سعت دارد و از یک تالار مرکزی و چندین اتاق و تاسیسات مختلف تشکیل شده است .این قلعه پر آوازه

منطقه را بعنوان یکی از بزرگترین مراکز آثار پر جذبه توریستی داخلی و خارجی نموده است . قلعه از نظر

نظامی و سوق الجیشی فوق العاده مهم بوده و قلعه دارای آب انبار و انبار مواد غذایی و تاسیسات دفاعی و

قصر و حوض خانه و اصطبل و ...است.

با توجه به موقعیت جغرافیای و نقش تدافعی آن اکثر محققین بنای اولیه این قلعه را به دوره های پیش از

هجوم اعراب و به دوره اواخر ساسانی و پس از آن احتما لا خرم دینان مربوط دانسته اند

قلعه در نزدیکی شهرستان کلیبر جزو شهرستان اهر محدود بین کوههای Gumbasur و palesh در

مشرق دره رودخانه کلیبر و شعبه ای از قرهء سوء واقع در مغرب رودخانه بزرگ قرهء سوء در ارتفاعی

دقیقا 2300 متر از سطح دریا قرار گرفته است.

تعداد طبقات بنا قلعه یک و دو طبقه (اتاق ها) می باشد کاربری فعلی بنا بعنوان توریستی و زیارتی محل گرد آمدن هزاران آزادی خواه و وطن پرست و مبارز علیه سیاهی اعراب و اسلام است. قلعه بابک مدرک

افتخار و سربلندی آذربایجانیان علیه اعراب مسلمان متجاوز و محل درس آموزی آزادگی و انسانیت و

مبارز که در خود گرد می آورد.

شهرستان کلیبر بخش مرکزی کلیبر از توابع شهرستان اهر واقع در استان( تکه تکه شده) آذربایجان شرقی

در 43 کیلومتری شهر اهر و در طول شرقی 30 درجه و 47 دقیقه از نصف النهار گرینویچ و 46 درجه و 45
دقیقه و 38 ثانیه عرض شمالی واقع شده است اراضی این بخش اغلب کوهستانی و یکی از مهمترین و

حاصلخیز ترین بخش های شهرستان اهر می باشد که در قسمت شمالی کوههای معروف به قره داغ و در

جنوب رود ارس (آراز) قرار گرفته است.

بیش از 40 کتاب به زبانهای عربی مورخان متعصب عرب و بیش از 28 کتاب به زبان فارسی و بیش از 7

جلد کتاب به زبان انگلیسی در مجد و شکوه اقدامات بابک مطالبی نوشته اند از جمله شهریاران گمنا م

اثر احمد کسروی سعید نفیسی عباس اقبال آشتیانی ذبیح الله صفا محمد جواد مشکور سیف الله کام بخش فرد

و عربها ابو علی محمد بلعمی ابو الفضل بیهقی حمد الله مستوفی اعتماد السلطنته خوند میر (حبیب السیر)

محمد بن اسحاق ابن ندیم(الفهرست) وتاریخ الرسل و الملوک تالیف محمد بن جلیل طبری که مسعودی آن را

به فارسی ترجمه کرده و.....

بابک در زمان خلافت مامون هفتمین خلیفه بنی عباسی به سال 198 تا 218 ه.ق علیه حکومت جابر

عرب قیام و در آذربا یجان و در قسمت های شمالی و غربی ایران پیروان بسیاری گرد آورد و با عمال و

سپاه خلیفه وارد مبارزه گردید بابک از سال 201 تا 222 ه.ق سپاهیان خلفای عباسی را که برای

سرکوبی او به آذربایجان حمله می کردند نابود ساخته

بابکبا نفوذ اعراب مسلمان مخالف بود و مبارزه می کرد برای استقلال ایران با مردانگی تمام سپاه

اعراب را تار مار کرد.

بابک قهرمان ملی و دلاور آذربایجانی و ایران قیام دامنه داری را هدایت می کرد که بعد از 1240 سال

پیروانش همان ره وی را با همان اهداف بیگانه ستیزی و مبارزه بر علیه متجاوز ستمگر را می پویند.

آری بابکبا نام آزادی ایران و آذربایجان بار ها سپاه عظیم خلفای عرب زا شکست سختی داد تا بلاخره

در دوره خلافت ابو اسحق محمد معتصم (218 تا 227 ه.ق ) هشتمین خلیفه بنی عباس خیذر بن کاووس

ملقب به افشین پادشاه اشروسنه (ماوراء النهر) که از طرف پدر ایرانی و مادر اش اسیر جنگی ازبک بوده

به تحریک خلیفه و با حیله بابک را دستگیر و به بغداد می فرستند.

در سال 223 او را بر طبق عرف اعراب و مسلمانان وحشی مثله کردند و ابتدا دست و پایش را قطع کردند

و سپس او را به طرز وحشیانه ای که ویژه جوامع عرب و مسلمانان می باشند وی را قطعه قطعه کردند تا

بگمان خود نامی از وی نماند.اما در موقع اعدام بابک بر طبق فتوی و دستور خلیفه جانشین محمد!!!

خون بابک مردار بوده و اگر قطره ای بر لباس و یا حتی بر قسمتی از بدن هر کسی بیافتد بایستی آن

قسمت را ببرند !!! اما به هنگامی که یکی از دست های بابک را قطع می کردند با بقایای دست بریده

خون به چهره اش می مالید و در پاسخ معتصم که علت را پرسیده بود بابک دلیرانه گفت چهره خود را

به خون می آلایم تا پریدگی و زردی رویم را حمل بر وحشت و ترس نکنند !!!!!

و چه خوش سروده عماد الدین نسیمی دیگر افتخار آفرین آذری:

آندم که عجل موکل مرد شود آه ام چو دم سحر گهان سرد شود

خورشید که پر دل تر از آن چیزی نیست هنگام غروب رخش همی زرد شود


وای خلیفه تو که مدعی هستی خون من مردار و بر روی هر قسمتی که بیافتد بایستی آن قسمت را ببرند

پس قطره ای از خون ام بر روی بازوی تو افتاده است درست که مسلمان و عرب هستی و پایبند هیچ اصول

و گفتار اخلاقی نیستی حداقل به فتوی و دستوری که خود دادی عمل کن و آن قسمت از گوشت بازویت را

ببر!!! ولی خلیفه پست فطرت از ترس شماتت بابک مانند بزدلان فورا به داخل آغل خود رفت.!!!
چیزی بعد ازشهادت بابک !!خلیفه بنی عباسی در سال 225 ه.ق بر مازیار و در سال 226 بر افشین که به طمع مال و منال در اجرای آمال خلیفه به هم پیمان خود بابک خیانت کرده بود دست یافت و وی را به

قتل رساند و اینچنین است عاقبت خیانت کاران زبون!!
اهداف بابک بر هم زدن اساس خلافت با احیای آداب و سنن ایرانی و تجدید استقلال میهن خود بوده است

این مرد دلیر و میهن پرست در مدت بیش از 23 سال سپاهیان خلفای عباسی و اعراب را نابود ساخته و

درس دیگری از مردمی بودن و اعتماد به نفس را در عین حال سود جستن از مواهب طبیعی برای جبران

کمبود تجهیزات نظامی و موقعیت شناسی و فرماندهی و اعتقاد به دفع دشمن متجاوز را به آیندگان آموخت

که اینک در دانشگا هها و مراکز آموزش نظامی جهان و ارتش شاهنشاهی تدریس می شده.

دلیر مردی که حتی پس از دستگیر شدن و تا آخر ین لحظه حیات لب از شماتت اعراب و اسلام و عشق و

علاقه خود را به استقلال ایران با بهترین صورت در برابر خلیفه (جانشین محمد!!!) و اطرافیانش ثابت کرد.

در باب افکار و اصول عقاید دینی بابک که بر اساس آئین بهی (زرتشتی)بوده و

اگر چه افکار وی را به افکار مزدک نزدیک دانسته اند که این نتیجه عدم اطلاع کافی از نظرات بابک و

نظرات مزدکی ها بوده و نیز تشابه برخی از افکار بابک و معاصر بودن با مزدک باعث تقویت این نظریه

شده است (کتاب جهان عاری از اسلام جلد دوم تالیف بنده) .سعید نفیسی در باب مذهب بابک خرم

دین در کتاب بابک خرمدین دلاورآذربایجان می نویسد خرم دین نام عامیست برای

دین تازه ای که اصلاحاتی در دین زرتشت بوجود آورده بودند و شاید این کلمه تقلیدی باشد از ترکیب به

دین یا دین بهی که در باره دین زرتشت می گفتند که در قرن دوم هجری در ایران آشکار شده که پس از

غصب ایران توسط اعراب در نواحی از ایران و در کوهستانهای مرکز و مغرب و شمال غربی ایران پنهانی

می زیستند (با قیام بابک ) در این زمان دین خود را آشکار کردند .چون اصلاحاتی درنحوه اجرای

آئین زردتشتی و نوع معرفی این آئین از طرف موبدان به مردم بوجود آورده بودند شاید بتوان آنها را

بعنوان پروتستانهای آئین زرتشتی نامید.( کتاب جهان عاری از اسلام جلد دوم تالیف بنده).

نفی طبقات و اینکه نبایستی انسانها در چهار چوب طبقات مقید باشند و با ارزشهای انسانی و تعاریف

انسانی در آئین زرتشتی منافات داشته بنابر این انسان آزاد بایستی روح پاک و استعداد و ذوق و علاقه خود

را در منتهای درجه بکار اندازد و محصور و محدود بودن در طبقه خاص انگیزه پیشرفت و تلاش انسانها را

برای رسیدن مرز اهورائی باز می دارد .و نیز برای مواقع ضروری و نیاز وطن تنها یک طبقه وظیفه

دفاع از وطن را داشته و بدین ترتیب یعنی ضعف بنیاد های دفاعی وطن که در نهایت سبب ساز تسلط اعراب

بر ایران نیز گردیده بود و وضعیت صنعت و آموزش و کشاورزی و.... نیز بر همین منوال بوده است.

بابک اعتقاد داشت هر انسانی اختیار داشته در صورت توانای و ذوق و استعداد داشتن می تواند به

حرفه و کسب اجداد خود و یا دیگران نیز بگرود و دو جوان می تواند خارج از محدوده مقید طبقات در

صورت داشتن علاقه با هم ازدواج کنند. و بر طبق آموزش های بنیادی زرتشت و نیز بر اساس روش

کشور داری و مردم داری کوروش کبیر آموزش و یاد گیری را بر هر کسی آزاد گذاشت و چنانکه

که تفکرات اجتماعی توام با در نظر گرفتن حرمت حریم فردی و یعنی همزمان با در نظر گرفتن جنبه

اجتماعی جامعه به فرد نیز توجه داشت . همانطوری که زیر بنای اندیشه و تئوری های مکاتب فلسفی

اجتماعی و سوسیالیستی فلاسفه معاصر نیز از اندیشه های بابک متاثر بوده و می باشد.

"بابک خرمدین عناد و عداوت شگفت انگیزی با عنصر عرب و مسلمان می ورزید و از دروغ و

پلید ی ها بیزار ی می جست و این امر نتیجه جز سودای استقلال ایران و احیاء مجد و عظمت این سامان

نداشت بابک با قیام خود راه را برای استقلال طلبی امثال طاهر ذوالیمین و یعقوب لیث صفاری و

مرداویچ بن زیار همراه کرد."

بابک همواره به یاران خود گوشزد می کرد که از نام گذاری فرزندان خود به اسامی عربی بپرهیزند!!

نویسندگان و مورخین اسلامی و اعراب پیوسته بعلت تعصب شدید و همچنین عمق ضربات سنگین که سپاه اعراب از بابک دریافته بود همواره خواستند تا آنجای که افکار منجمد و مسلمانی آنها اجازه می داد علیه بابک تاخت نمایند و از این روست که آئین بابک را با غرض ورزی و به تعمد مزدکی معرفی کرده

اند. از آنجای که تنها منبع تحقیقاتی که ما از تاریخ خود داریم متاسفانه بیشتر عربی است و این نویسندگان

هم به هیچ عنوان راه اعتدال و بی طرفی را در نگارش های خود بکار نگرفته اند و در تمام این منابع به

سبب شکست ها و غلبه بابک بر اعراب و خلیفه آثار خود را در این نوشته کاملا مشهود بوده است چرا که

خلیفه تنها منبع تامین مالی این نویسندگان عرب بوده و از سوی تحت تاثیر شمشیر خلیفه به جستن راه های

جهت ترور شخصیت بابک از هر اقدامی فروگذار نکردند.و اینان هیچگاه نتوانسته اند و یا نخواسته اند جنبه

بی طرفی در درج وقایع تاریخی را حفظ کنند بنابر این با آگاهی بر این موضوع که در ایران قبل از غصب

اسلام !!مردم نظر بدی نسبت به اهل بدعت و بدعت آورندگان به آئین زردشتی داشتند و حتی نمی توانستند

آنها را در میان خود بپذیرند بخصوص مزدکی ها را با آن رسوائی اخلاقی که بدعت آورده بود !!و نیز

پادشاهان وقت و امرای محلی همواره در صدد نابودی آنها بودند (از جمله مانویون و مزدکیون زندیک ها)

از این رو نویسندگان عرب بطور عمدی بابک را در نظر ایرانیان زندیک و پیرو مزدک قلمداد کنند تا از

طرف مردم ایران مورد یاری و حمایت قرار نگیرد.در حالی که بابک هماره یکتا پرست و پیرو آئین نیک

زردشتی بود .با توجه به نوع نگرش مزدکی ها و آئین های بخصوص غیر اخلاقی و نیز خرافاتی آنها ....

این افکار هیچگاه در قاموس بابک راهی نداشت و یا اصلا گام به مبارزه بر علیه متجاوز بیگانه عرب نمی

گذاشت و یا تفکر مزدکی اشتراک زنان که جز انحراف اخلاقی و تن پروری ببار می آورد که هیچگاه برازنده

شیرمرد آذربایجان نخواهد بود.حرمت و قداست ناموس سبب شده بود که بابک به جنگ بیگانگان برود.

و یا بر اساس آئین مزدکی با سلطه و رهبریت یک نفر بر دیگران مبارزه نمایئد!!در آنصورت یاران بابک

چون نگینی وی را همیشه در بر نمی گرفتندو تا لحظه آخر حاضر شدند که با جان شیرین خود ارجمندی

بابک و آذربایجان را بیمه کنند.اما نسبت دادن عقاید مزدک به سوسیالیسم بر می گردد به ذهنیت تقسیم و

مساوات که در آئین مزدک بود !ولی مزدک فرمان به غارت بی چیزان از اموال و ناموس دارا ها را صادر

می کرد و این را از اصول آئین خود می دانست و چنین طرز تفکری در قیاس با یک مکتب که مبتنی بر

آرمانهای کل جامعه که از روی مطالعات و براساس تئوری و عقیده علمی است را نمی توان با یک نظر

افراطی مریض که از فرط قحطی و گرسنگی مبادرت به سوء استفاده از احساسات و عقیده مردم در نشر

غارتگری بی عفتی مردم واجرای عقاید خود می کرده را به حساب عقاید سوسیالیستی گذاشت مگر نه آنکه

هرغارتگری و دزدی ناموس مردم را به حساب هیچ افکار و عقاید مترقی نمی توان گنجاند که مطالعه بیشتر

وجامع تر را از ما می طلبد.

از آئین به دین(دین بهی ) خرم دینان که نشات از آموزش و تعالیم آئین زردتشتی گرفته بود تنها فریاد بابک

بر تحریف عقاید پاک دین زردتشتی بود که بوسیله نارسائی تعلیمات موبدان با اصل دین زردتشتی موجبات

غصب اعراب بر ایران شده بودند.برخی موبدان قدرت دوست که آلوده مقام وپست های حکومتی شده بودند

در پیروزی عقاید غیر خدائی و نیز بنوعی سبب ساز تسلط اعراب بر ایران شده بودند و اعتراض بابک نه

بر اصل دین بلکه بر نحوه اجرای و نیز تحریفات و کوتاهی از آموزش موبدان بود.

بنابر این سعی نویسندگان عرب و یا ایرانی عربی نویس که خواسته اند بابک و قیام پرشکوه وی از روی

غرض ورزی به مزدکی نسبت بدهند بر می گردد به عظمت ضربه ای که بابک بر پیکر خلیفه و اعراب وارد

کرده بود و اگر هر کسی با هر ایده و آئینی و مذهبی به قداست قیام بابک ایمان آورده و یا در آن تاریکی

ظلمت اسلام و اعراب قیام وی طلیعه نوری بود که ایرانیان را بر گرد خود جمع کرده نشانگر مزدکی بودن

بابک نمی تواند باشد.

اما ابن ندیم در کتاب الفهرست در بحث راجع به بابک و آرمانهای او چنان راه بی عدالتی و خصمانه ای را پیموده که نشانگر اوج صدمات و آسیب های که سپاه اعراب از بابک خورده بود را می رساند چنانکه توهین به مادر بابک و تحقیر شغل پدر بابک و تحقیر مادر بابک و بوالهوس نشان دادن بابککه بیشتر شایسته مسلمانان می باشد نه ایرانیان . بابک که جزء احیاء

استقلال ایران و کوتاه کردن دست دشمنان این آب و خاک از گریبان مردم ایران آرزوئی نداشته در نوشته

های عرب( که متاسفانه به دلیل فقدان منابع لازم) چنین معرفی می شود.

و اما ما در نوجوانی با سگ ها مسابقه و بازی می دادیم بدین منظور که هر کس

بتواند با انداختن سنگ به سگ ها صدای سگ را بیشتر بلند می کرد آن برنده می شد و طبعا

هر سگی که ضربه شد یدی می خورد وق وق و زوزه بلندی سر می داد که بی

شباهت به نویسندگان اعراب و مسلمانان از عمق ضربه ای که از بابک دریافت

نموده بودند نیست.

http://www.khorramdin.org/
http://www.babak-khorramdin.com/
http://www.khorramdin.mihanblog.com/
http://www.ariuoz.tk/
http://www.ariuoz.persianblog.com/

پنجشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۴


اتهام ارتداد به مجتبی سميع نژاد (مديار)

ارتداد!!خنده دار نيست؟گريه دار نيست؟ خجالت آور نيست؟ در چه دوره ای داريم زندگی می کنيم؟_ همگی حکم چنین اتهامی را می دانیم پس منتظر چه هستیم؟_ تومار برای آزادی مدیار _ رد اتهام ارتداد یک وبلاگ نویس زندانی توسط دادگاه ( مثل اينکه من چيزی رو درست نفهميدم! ارتداد بر اساس قانون مجازات اسلامی جرم نيست؟؟ ... احتمالا رضای عزيز هم اشتباه فهميده باشه(!!)‌: من موحدم ، تو آزاده ای ، مديار مرتد نيست ..._ مظلوميت مديار ، نوشته سعید نازنین_اگه سنگ کليه نداشتم، برمي گردم! ( نمايش کمدی به سبک خارجی!...ولی در حول مصلحت و آبروی نظام به سبک ايرانی!)...از پشت پرده اسد عزيزم که تازگيها نوشته های طنز خیلی خوبی رو مي خونم تو وبلاگش_آرش سيگارچی آزاد شد! (خيلی خوشحالم، امیدوارم موقتی نباشه و امیدوارم باز هم از این خبرهای خوب بشنویم)
ازوبلاگ شبنم

جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۳

خجسته و فرخنده باد نوروز جمشيدی ـ فروزان باد آذر اهورايی



خجسته و فرخنده باد نوروز جمشيدی ـ فروزان باد آذر اهورايی
فرا رسيدن سبزی وشکوه جلوه ايرانی بر ايرانيان و پاکان جهان
شادباش می گوئيم.به اميد اهتزازپرچم باستانی شير خورشيد
نشان ايران زمين در سال ۸۴ و دفع رژيم نانجيب و بيگانه ملايی
آريو سراجی
بزودی سلسله مقالاتی در ارتباط باالگوی بی بديل مردانگی و آزادگی
بابک بزرگ را و جنايت ديگر رژيم در تخريب آثار ملی و جهانی قلعه بابک که
نماد مبارزه مردم ايران در برا بر اعراب مسلمانان متجاوز و نيز ياد آور شکست
وقيحانه مسلمانان ميباشد را در وبلاگ خواهيم نوشت.
اما سال جديد بد نيست يک خاطره شاد از دوران اسارت خود به دست
دژخيمان رژيم ملائی در سال ۸۲ را جهت انبساط خاطر ياران بازگونمايم.
بعد از سپری کردن انفرادی در اطلاعات تبريز به زندان تبريز روانه شديم
و در آنجا منظره عجيبی مشاهده کردم چرا که دو نفر زندانيان سياسی
کمتر از ۱۷ سال داشتند !!!! و پدر يکی از پسر های جوان نيز به تازگی فوت
شده بود بلاخرهروحيه در حد صفر بود!! پرسيدم برای چه دستگير شدين ؟
فقط به جرم ترقه در کردن!!!زير بد ترين شکنجه اطلاعات ناجا قرار گرفته بود
بعد چند روز که بنده در آنجا جا افتادم به فکر گرفتن جشن تولد رسيدن به ۱۷
سالگی اين عزيز گرفتيم؟ کيک ما بيسکويت و شمع ما چوب کبريت روی
بيسکويت !!!ولی همه با روحيه از چند تن اوباش و روسای زندانهم دعوت به
اين مراسم کرديم و يک نمايش با اجازه اين اوباش اجرا کرديم:
يک ملا و چند مامور رژيم و عده ای دانشجو قهرمان اصلی اين داستان بودند
داستان اين نمايش بدين گونه بود که بعد دستگيری چندين تن از دانشجويان
در زندان بخاطر شرايط غير قابل تحمل و شکنجه يکی از دانشجويان اعلام
همکاری با رژيم می دهد و به همه می گويد من به راه راست می خواهم
برم!!! همه دوستان با چشم بد به وی نگاه ميکنن وحتی بعضی ها با وی
صحبت هم نمی کنن!!
روز معرفی اين دانشجو به بقيه دوستان وی واينکه چقدر مورد رافت
اسلامی قرار گرفته و بقيه نيز بايستی چنين راهی را پيش بگيرند!!!
بلاخره دانشجوی جوان به روی سکوی سخنرانی درصبحگاه رفته وبعد از
معرفی خود اعلام ميدارد که ديگر حاضر نيست حتی به يک ايرانی و دوستان
خو د خدمت ارائه کند ولی حاضر است شبانه روز در خدمت تمامی ملا ها و
پاسبانها و حاميان رژيم باشد!!!!
ملائی و رئيس زندان به وجد آمده و ضمن تحسين اين جوان شغل و مهارت
وی را میپرسند!!!
جوان در جواب ميگود من غسال و مرده شور
هستم!!!


فرا رسيدن سبزی وشکوه جلوه ايرانی بر ايرانيان و پاکان جهان
شادباش می گوئيم.به اميد اهتزازپرچم باستانی شير خورشيد
نشان ايران زمين در سال ۸۴ و دفع رژيم نانجيب و بيگانه ملايی
آريو سراجی
بزودی سلسله مقالاتی در ارتباط باالگوی بی بديل مردانگی و آزادگی
بابک بزرگ را و جنايت ديگر رژيم در تخريب آثار ملی و جهانی قلعه بابک که
نماد مبارزه مردم ايران در برا بر اعراب مسلمانان متجاوز و نيز ياد آور شکست
وقيحانه مسلمانان ميباشد را در وبلاگ خواهيم نوشت.
اما سال جديد بد نيست يک خاطره شاد از دوران اسارت خود به دست
دژخيمان رژيم ملائی در سال ۸۲ را جهت انبساط خاطر ياران بازگونمايم.
بعد از سپری کردن انفرادی در اطلاعات تبريز به زندان تبريز روانه شديم
و در آنجا منظره عجيبی مشاهده کردم چرا که دو نفر زندانيان سياسی
کمتر از ۱۷ سال داشتند !!!! و پدر يکی از پسر های جوان نيز به تازگی فوت
شده بود بلاخرهروحيه در حد صفر بود!! پرسيدم برای چه دستگير شدين ؟
فقط به جرم ترقه در کردن!!!زير بد ترين شکنجه اطلاعات ناجا قرار گرفته بود
بعد چند روز که بنده در آنجا جا افتادم به فکر گرفتن جشن تولد رسيدن به ۱۷
سالگی اين عزيز گرفتيم؟ کيک ما بيسکويت و شمع ما چوب کبريت روی
بيسکويت !!!ولی همه با روحيه از چند تن اوباش و روسای زندانهم دعوت به
اين مراسم کرديم و يک نمايش با اجازه اين اوباش اجرا کرديم:
يک ملا و چند مامور رژيم و عده ای دانشجو قهرمان اصلی اين داستان بودند
داستان اين نمايش بدين گونه بود که بعد دستگيری چندين تن از دانشجويان
در زندان بخاطر شرايط غير قابل تحمل و شکنجه يکی از دانشجويان اعلام
همکاری با رژيم می دهد و به همه می گويد من به راه راست می خواهم
برم!!! همه دوستان با چشم بد به وی نگاه ميکنن وحتی بعضی ها با وی
صحبت هم نمی کنن!!
روز معرفی اين دانشجو به بقيه دوستان وی واينکه چقدر مورد رافت
اسلامی قرار گرفته و بقيه نيز بايستی چنين راهی را پيش بگيرند!!!
بلاخره دانشجوی جوان به روی سکوی سخنرانی درصبحگاه رفته وبعد از
معرفی خود اعلام ميدارد که ديگر حاضر نيست حتی به يک ايرانی و دوستان
خو د خدمت ارائه کند ولی حاضر است شبانه روز در خدمت تمامی ملا ها و
پاسبانها و حاميان رژيم باشد!!!!
ملائی و رئيس زندان به وجد آمده و ضمن تحسين اين جوان شغل و مهارت
وی را میپرسند!!!
جوان در جواب ميگود من غسال و مرده شور
هستم!!!

مبارزه منفی مردم و انعکاس ضعف و عاجزی رژیم در چهارشنبه سوری

در آئین بهی ایرانیان پاک آخرین چهارشنبه سال و مراسم بزرگداشت آن از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده واست.چرا که یاد آور ستیز روشنی و پاکی با پلیدی و شر سیاهی میباشد.
پس از غصب ایران توسط اعراب ایرانیان پاک و داهی با آگاهی از نادانی و نابخردی قوم شر اعراب مسلمان که روز چهارشنبه را نحس می پنداشتند با تجلیل این روز مبارزه علنی و آشکار با سیاهی اسلام را از همان اوان غصب ایران شروع کردند و جالب آنکه آنزمان نیز( مانند حالا که ایران عزیز ما توسط ادامه دهندگان اعراب غصب شده) مردم خود جوش اولا برای برپا داشتن مراسم اصیل ایرانی و همچنین در مبارزه نور علیه شر و سیاهی خونریز اسلام گامی بلند و پر افتخار نهادند .
مبارزه منفی که همانند پتک بر سر هر رژیمی غاصب و شر و جنایتکار مانند تندر نواخته شده.
رژیم جنایتکار و فاسد ملائی که سر سلسله و ادامه دهنده راه قوم شر سیاهی اعراب مسلمان می باشد در تقلای برای بیشتر ماندگار شدن از هر نوع جنایت بر علیه مردم ابا ندارند و در حالی که مردم نیز همانند نیاکان خود از هر فرصتی برای مبارزه علیه رژیم جنایتکار ملائی نهایت سود برده و در نهایت برنده نهائی
مردم بودند.مبارزه ای که هر سال بسوی اوج و شکوفائی و هدفمند شدن میرسد و همچنین درماندگی و عجز و بیچارگی و مستاصل بودن رژیم را نشان می دهد. آری مردم فهیم ایران بخصوص مردم همیشه سربلند و پر آوازه تبریز که خود تعیین کننده در مبارزه علیه رژیم بوده و میباشند این بار مردان و زنان و جوانان رهرو بابک !!! برگ افتخار دیگری را امضا کرده اند که هر کسی را وادار به تحسین کرده.
رژیم درمانده و بی آبروی ملائی از ترس مردم آذربایجان از چندین روز قبل با تخلیه پمپ بنزین مقابل دانشگاه و عدم ارائه سرویس به مشتریان و همچنین با کشیدن ورق آهنی بصورت نرده جلوی پمپ بنزین و گماشتن بیش از 40 مامور در آنجا با عنایت به اینکه پمپ بنزین فوق چسبیده به کلانتری میباشد و نیز گماشتن نیروی انتظامی بصورت دو ردیفه بر روی پل هوائی آبرسانی که به گمان خود مردم عاصی از ظلم و جنایت و فساد ملا ها را بتوانند کنترل کنند که خیال بس عبث بوده از ساعت 9 الی 9:20 در زندان تبریز بخصوص بند سه گانه با زدن قاشق به نرده ها به شادمانی و در واقع اعتراض به رژیم را نشان دادند.
اما جوانان دلاور شهرک نور تبریز در پارک اشکان و کوی لاله و مجتمع مسکونی صدف ومحله امامیه و
بچه های طالقانی وشاهگلی و یوسف آباد و عباسی و منجم و حکم آباد و خانه سازی و..... با شعله ور کردن آتش که مظهر پاکی و سوزاننده سیاهی ملا های فاسد و دزد و جا نی بود جلا ل و شکوه پر عظمت و شایسته آذری به همه نشان دادند. در پارک اشکان با سوزاندن نمادی از مترسک ملا ها و نیز با گرد زدن دور آتش و خواندن سرود "ای ایران..."شکوه دیگری به این مراسم مقدس و پاک ضد ملائی داد.
در فلکه بزرگ نور تعداد انفجار ها به حدی زیاد بود که بلاخره نیروی انتظامی عقب نشست.
در یک حضور دیگر در ولی عصر تبریز که خانم های زیادی در آنجا بودند بر اثر پرتاب یک ترقه توسط یک دختر بر روی ماشین 110 مردم هورا کشیدند و در آبرسانی و در عباسی و سیلاب جوانان بصورت دسته جمعی برای گرامی داشت مراسم بیرون آمده بودند و با ترکاندن ترقه های پر صدا نیروی انتظامی کاملا کلافه شده بود و صدای انفجار یک آن قطع نمی شد و تمام هوای بصورت دود آلود بود مردم در حال رفتن به آبرسانی بودند که ماموران مانع این کار آنها بودند و نیروی انتظامی بر روی پل زیر گذر استد شهریار تعدادی از جوانان را به جرم ترکاندن ترقه دستگیر کرد و لی همین کار رژِِیم باعث تداوم و استمرار در بر پائی جشن بطوری که در آبرسان در یک لحظه صدای چندین انفجار چندین ترقه پر صدا بلند شد و
بلاخره برنامه مراسم چهارشنبه سوری تا ساعت 11 ادامه داشت و بقول بچه ها اگر ترقه ها تمام نمی شد
تا صبح ادامه داشت و نکته جالب در اینجاست که رژیم از چند روز قبل با اتخاذ تدابیر برای مقابله با مردم آماده شده بود بطوری که آماده باش بودن تمام نیرو های رژیم و حضور شکوهمند مردم در این مراسم بود



آریو سراجی

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۳

زردی من از تو، سرخی تو از من

زردی من از تو، سرخی تو از من


ما با همت بلندمان و با تيغ مظلوميت، برنده ترين برنده ها به جنگ ديو پليد ظلم خواهيم رفت، بايد از همين اينک شادباشمان گفت که ما را شکستی نيست. وه كه چه تماشايی است آنگاه كه شيشه عمر ديو بشکند.
هم ميهن نگاه کن، بهار بهار مظلومان است، چهار شنبه سوری از خانه برون آی، کمی همت، نوروزت را با هم ميهنان ستم ديده ات هرشب در کوی و خيابان و ميدان جشن گير، برقص و نغمه خوانی کن، به خداوند ايران که اهريمن پليد و نحس را تا پيش از سيزده بدر بزانو در خواهی آورد، از پس آن فرخنده بهاری در تاريخ سرزمينت آغاز خواهد شد!


ما زين پس دو وب سايت خواهيم داشت
www.hezbemihan.org
www.hezbemihan.com

ره یکی است و جز این نیست "


محسن پزشکپور:
ره یکی است و جز این نیست "
انتقال حاکمیت به ملت
اکنون مدت هاست بحث پیرامون"جامعه وحکومت"محدود و محصور به بحث و گفتو میان مدعیان نرمش و سازگاری احکام شریعت با جامعه و یا "جزمی بودن" و "قاطعیت و انصراف" ناپذیری آن احکام از زندگی اجتماعی درمیان است.آنچه بدان عنوان صف آزادیخواه و اصلاح طلب داده اند براین نکته پامی فشارند که:احکام ناشی از حاکمیت شریعت وحاکمیت خداوندی است می تواندبریا زندگی مردم نرمش قابل تحملی دشاته باشد و یا حد استصواب"را نه درسطحی چنان شدید و غلاظ قراردهد و بخشی دیگر که برآنان عنوان راستگرا و محافظه کار و سنتی گذارده اند براین نظر هستندکه :حکومت از آن خداست وحکم خدا که همان حکم شریعت است نمی تواند درهیچ مورد کم وکاست پیدا کند .
درواقع هنگامی که نیک بنگریم و ازدایره ی تبلیغات وسیع و سمعی و بصری که هردو را یکجا و با قدرتی بی سابقه در اختیاراین دو طیف قرارداده اند موضوع را بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که این همه بحث وجدل تنها برای اثبات صحت و یا عدم صحت نظرات گروه های فرقه ای و یا به بیان دیگر برای حاکمیت فرقه ای می تواند مناسب ومفید باشد نه برای جامعه به مفهوم عام(چه جامعه ملی وچه جامعه بین الملل)و یا می تواند برای همان "حاکمیت فرقه ای" یعنی حکومت فرضی یک هیئت و میسیون خاص مذهبی مناسب باشد نه برای یک حکومت جامع به مفهوم مقوله تاریخی واجتماعی چه در"سطح ملی چه درسطح منطقه ای وچه درسطح بین المللی".
در اینجا به دنبال این مقال سریعا باید بیان دارم که هرگز مراد از آنچه بیان شد این نیست که:دین ازجامعه وحتی دین ازسیاست جدا باشد.مفهوم ذهنی جدایی دین ازجامعه و یا جدایی از سیاست مفهومی است کلاسیک ذهنی و شکست خورده که هرگز در هیچ یک از دوره های تاریخ اجتماعی نتوانسته مصداقی موفق پیدا کند.اگرهم حاکمانی بوده اند که خواسته اند دین و مذهب را از جامعه طرد کنند و یا بنای حکومت خود را برمبنای گریز از دین(دین زدایی)قرار دهند چنان حکومتهایی به ناچار برابر جامعه قرار گرفته اند و جنگ بین چنین حکومتها و ملتها تعارض و نبردی بوده است به ازهم پاشیدن و اضمحلال دورانی از تاریخ و حاکمیت ها انجامیده است.هرجا جامعه خودبه خود و بنا به اصل اجتناب ناپذیر نظام هستی بزرگ دارای یک سلسله معتقدات و باورهایی است این سلسله معتقدات و باورهای چه به اعتقاد ما الهی باشند و چه غیر الهی با هم و یکجا برای جامعه مذهب و دینی را بوجود می آورند .اکنون از جنبه های کلی معتقدات اجتماعی (اعم ازمذاهب الهی و یامذاهب غیر الهی )
سخن نمی گوییم بلکه به این نکته توجه می دهیم که درهمه ی جوامع از ملتهای بزرگ و تاریخ گرفته تا قبایل به اصطلاح بدوی چهار اصل زیست فردی و خانوادگی که همان اصول چهرگانه احوال شخصیه باشد (تولد-ازدواج-طلاق-فوت)که باید موضوع و صیت و ماترک را هم (آنچه از متوفی باقی می ماند برآنها اضافه نمود از جمله مواردی است که لا محاله از نوعی قوانین شرعی وعرفی وموضوعی تبعیت می کند هیچ جامعه ای درهیچ کجای جهان و در هیچ مقطعی از زمان و مکان نبوده و نیست که بی نیاز و فارغ از این مقررات و باورها بوده باشد.
مجموعه ی چنین باورها و نظامات ودستوراتی به اضافه ی تفکرات انسان درارتباط با نظام هستی بزرگ است که آنرا دین می نامند و وقتی دین بنا به ویژگی های خاص ملتها تبدیل به مذهب شد دین و مذهب آن جامعه را بوجود می آورد که هرگز از پیکره و نظام اجتماعی جدا نتواند بود.
اکنون ببیش ازاین به بحث این مقال نمی پردازم. در میدان این بررسی است که حکومت گران و قانون گذاران می باید جامعه رابا توجه به نیازهای تاریخی و شرایط زمان ومکان آن وبا توجه به چنین مبانی عقیدتی سروسامان دهند و بسوی کمال رهنون شوند اما آنچه مسلم است این نوع باورها چه در کل جامعه بشری چه جوامع منطقه ای ازجهان وچه درجامعه ملی بطورمطلق از کلیت وقاطعیت برخوردارنیست.
هم بدین سبب است که در تارخی جامعه بشری ملتها به عنوان مقوله هایی تاریخی و اجتماعی بوده و هستند ولی باورهای آنان در موارد گوناگون به شکلهای گوناگون درآمده است.
بدیهی است حفظ و پیوند این باورها با یکدیگر از جمله ضروریات صیانت یک ملت است که کمترملتهایی از توجه به این موضوع حیاتی برخوردار بوده اند.ملت ایران ازمعدود ملتهایی است که حفظ این توالی فرهنگی وعقیدتی را نموده است بنابراین آنچه به عنوان مقوله دولت و حکومت برای یک جامعه و بخصوص بریا یک ملت مطرح می باشد مقوله ای ست دیگر وجدا از مقوله ی دین و مذهب.دولت و حکومت بنا به تناسب زندگی ملتها به طور قطع باید چونان جامعه دین و باورهای دینی (اعم از الهی و یا غیر الهی )داشته باشد اما هرگز دولت و حکومت که باید چونان چتر فراگیرجامعه در بعد ملی منطقه ای و بین المللی باشد نمی تواند و نمی باید دولت و حکومتی صرفا مذهبی باشد.
دولت و حکومت اگر بخواهد به دولتی غیرمذهبی و یا لائیک تبدیل گردد تمام رشته های فرهنگی ومعنوی جامعه را که تاروپود موجودیت ملت است ازهم خواهد پاشید و هرگاه بخواهد تبدیل به دولت وحکومت صرفا مذهبی گردد جامعیت و بایستگی لازم را برای مدیرت اجتماعی و رهبری آن درجامعه بشری ازدست خواهد داد.
پس چه باید کرد؟
راه همان است که تاریخ به ما نشان داده است. براساس احکام جهان شمول هستی بزرگ ملت به عنوان واحد اصیل جامعه است. درچنین طیفی ازشناخت حقایق ملت که مقوله ای عام تر از مردم است نماینده وادامه دهنده ی راه و اصول نظام هستی بزرگ می باشد.ازبدوتاریخ جامعه بشری تا کنون اراده ی حکومت و اجرای اصول در جامعه بشری به ملت ها سپرده شده است پس حکومت وحاکمیت ازآن ملتهاست درزیرچترحاکمیت ملت همه ی اقوام و پیروان و دیگرباورهای اجتماعی زندگی به دور از دغدغه و ستم کشیدگی را خواهند داشت در چنین شرایطی حکومت بیان کننده ی ارداه ی ملت خواهد بود که این همان اراده ی خداوندی است.
بنابراین راه جز این نیست که: هرچه سریعترحکومت از حاکمیت فرقه ای به حاکمیت ملت انتقال یابد این است راهی که ما را بسوی رفاه و سعادت رهنمون خواهدشد.پس همه ی گروههایی که درآن طیف قراردارند چه به اصطلاح اصلاح طلب وچه سنت گرا وچه دگراندیش نامیده شوند درسویی قرار دارند و معتقدان به حاکمیت ملت در سویی دیگر .
به هوش باشید که دچار وسوسه های تعارض هایی ظاهر فریب این طیف های ضد حاکمیت ملت نگردید .
پاینده ایران
محسن پزشکپور-تهران

حزب میهن


درخواست ياری از جوانان برومند هم ميهن !سايت ما از درون ايران کاملآ مسدود شده و ديگر کسی قادر به ورود نمی باشد.
ما از فرزندان خوب ايران خواهش کرده بوديم که مطالب و مقالات ما را در سايت خود قرار دهند تا دوستان ما از روند کار ما آگاه گردند.آزادشو سايتی است که در حال حاظر با لطف و محبت تمام در اين مورد بما ياری ميرساند.از ساير عزيزانی هم که حاظر به کمک بما هستند تمنا داريم آدرس وب خود را بوسيله ايميل برای ما بفرستند تا در سايت حزب ميهن قرار دهيم.

برای ورود لطفآ بر روی لوگوها کليک


آريو سراجی www.geocities.com/ariuoz
با توجه به اينکه ايميل آدرس اصلی حزب دچار اشکال گرديده، خواهشمنديم برای هر گونه تماس و يا فرستادن مطلب از اين پس فقط از آدرس زيرين استفاده فرماييد:
mihaniran@hotmail.com
يک فيلتر شکن خوب http://panahjoo.freesuperhost.com
www.khorramiyan.blogsky.com

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۳

نا گفته های از قیام 20 تیر 1378 تبریز


۰۵:۱۷<-يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۳<-۱۶/۱۲/۱۳۸۳۲۰ تير ۱۳۷۸داستان سرتیپ شدن محمد حسین فرهنگی!!!و ناگفته های از قیام مردمی و دانشجویی 20 تیر 1378تبریزدر تاریخ همیشه وقوع بعضی حوادث با تردید و گاهی با روایت های مختلف ذکر می شود.چرا که زمان وقوع حوادث و رخ دادها فاصله زیادی با راوی داشته و یا منبع قابل اعتمادی وجود نداشته و راوی اکتفا به یک یا چند منبع محدود می نموده است. اما اگر وقایع و رخ داد ها ی روزانه ما بطوری که هدف وقایع نگاری روزانه نباشد بلکه هدف بازگوی و بازخوانی تاریخ معاصر بوده باشد کمک مهمی در افشای حقایق که رازهای را بر آیندگان و نیز وروشنگری نسل آینده می نماید خواهد کرد.هدفی بهی و ورجاوند که شایسته ستایش و تکریم می باشد.در پی حماسه ملی قیام مردمی و دانشجویی 18 تیر 1378 تبریز تاریخ ساز شهر التهابی بزرگی داشت قیام علیه ظالم و جنایت پیشه گان برگی زرینی بود که بایستی در تالار افتخارات تبریز قرار می گرفت فضای آشفته دانشگاه و تشکیل گروهای بحث دانشجویی در محوطه حیاط دانشگاه و نماز خانه نشان دهنده اوج التهاب بود.مردم از سراسر شهر بر گرد درب اصلی دانشگاه یا بر روی چمن ها نشسته منتظر شروع تاریخی بزرگی تبریز بودند.انجمن اسلامی دانشگاه سعی داشت به نحوی نقش سوپاپ اطمینان رژیم را بازی کند و تحصن و راهپیمایی که در پی اعلام حمایت از دانشجویان مورد تهاجم جلا دان نیروی انتظامی و انصار شیطان در خوابگاه دانشگاه تهران بوده را به نام خود و به دعوت آنها قلمداد و وانمود کند .رژیم چاره ای نداشت جز گردن نهادن به حرف حق و خواست مشروع دانشجویان بلاخره عصیان بر علیه ظالم در عرف و فرهنگ ملت آذربایجان جایگاه ویژه ای داردساعت 11 صبح وانت انجمن اسلامی با بلند گو شروع به خواندن قطعنامه به باور خودشون پایانی ماجرا را خواند .سعی رژیم در خاتمه سریع این قیام بود که ناگهان اوباش انصار شیطان به سرکردگی ملعون عزیز تاریخی آذر(بیوک تخته یا عزیز شلمچه ) و سرکرده دیگر بنام بی مخ رسول (سرگرد بازنشسته جانباز سپاه ) و ایادی آنها وارد دانشگاه شدند و به هرکسی که می رسیدند بدون ترحم زیر وحشیانه ترین آزار و اذیت و کتک و بخصوص تونل های مرگ که دودسته روبروی هم قرار می گرفتند و یک نفر دانشجوی بی چاره اعم از دختر و یا پسر را داخل این ردیف انصار قرار می دادند که نفر اول شروع به زدن یک ضربه می کرد تا اینکه وقتی نوبت به نفر آخری می رسید دیگر طرف نای راه رفتن نداشت چه رسد به اینکه خودشو از زیر دست و پا نجات دهد. عزیز و دوستانش به دفتر رییس دانشگاه هجوم بردند و حتی یک دختر دانشجو را از طبقه اول بالکن به حیاط پرت کردند که پای دختره شکست. و یکدفعه همه جا به هم ریخت و هر کسی فرار می کرد ناگهان از گوشه حیاط عده ای دانشجو با یورش به طرف انصار آنها را از محیط دانشگاه خارج کردند. بلاخره آجر های نمای مسجد تنها وسیله دفاعی برای بیرون کردن انصار و پاسبان ها !!! بود چرا که انصار با تجدید قوا قصد ورود مجدد به دانشگاه را داشت.بعد مدتی آرامش کمی برقرار شد روبروی دانشگاه یک ساختمان شهرداری و یک ساختمان ناحیه یک بسیج شهری است که بصورت یک شش ضلعی در پایین پارک روبروی درب اصلی دانشگاه قرار گرفته و در سمت پشت پارک (چمن کاری) رودخانه مهرانرود که رودخانه خشکی است قرار گرفته که در آن موقع ارتفاع سطح بستر رود خانه تا سطح دیواره دو متر بوده که بعد از این قضیه طبق دستور اطلاعات تنها در قسمت روبروی دانشگاه ارتفاع سطح رودخانه را به بیش از چهار متر و نیز در داخل رودخانه سیم خاردارهای که همسطح چشم وصورت انسان است کشیده شده!!!!بعد از مدتی دوباره انصار پس از تجدید سازمان خود در جلوی ناحیه یک بسیج مجددا شروع به پرتاب سنگ به طرف دانشجویان و مردم کردند و هر گاه نیروی انتظامی اوضاع را به نحو خود و انصار نمی دید با شلیک هوایی قصد ارعاب و پراکنده کردن نیرو های مردمی را داشت ولی عملا هیچ تسلطی بر اوضاع نداشت . هر کسی خبر قیام را می شنید فورا به محل حادثه می شتلفت یا به بهانه دیدن ماجرا و یا کمک وهمراهی به مردم .اتوبوس های حامل نیروهای سپاه با لباس شخصی از طرف زعفرانیه به تقاطع ولی عصر (بیمارستان ششم بهمن) می آمدندو به محض خالی کردن نیرو ها فورا محل را ترک می کردند کلانتری ها ی تبریز دیگر به مراجعه کنندگان روزمره و عادی خود توجهی نمی کردند و از نابود شدن کشتی و زخم دیدن ناوبان ها بطور رمزی در بی سیم ها صحبت می کردند . عاقبت شیطان را یاری شیطان شتافت !!!محمد حسین فرهنگی فرزند امام جمعه بستان آباد که به سبب 28 ماه جبهه رفتن در آن موقع در حال درس خواندن هم در مجتمع ایثارگران برای دریافت دیپلم !!!!!خود بود و هم در سازمان مدیریت دولتی دوره کارشناسی را طی می کرد!!!! محمد حسین فرهنگی آدم خودخواه و جاه طلبی است و حاضر است به هر قیمتی شده ترفیع و به موقعیت های بالای دست یابد و از طرفی دیگر برادر کوچک وی محمد جواد فرهنگی که درس طلبگی در حوزه ولی عصر تبریز می خوانده است وی یکی از گردانندگان ناحیه یک بسیج بود.به محض آشفته شدن اوضاع و اینکه مدام از بی سیم ها از خارج شدن اوضاع از دست ماموران صحبت می شد .در طرف چهاراه آبرسانی به طرف خیابان پهلوی نیروی انتظامی به ویژه یگان ویژه ( به سبب کلاه ضد شورشی که بر سر داشتند به سامورایی معروف بودند ) مردم را می پراکنندندو بودند کسانی که در خانه خود را باز گذاشته بودند ونیز شیلنگ آب را برای سیراب کردن تظاهرات کنندگان باز کرده بودند.یک بار دیگر پرتاب سنگ انصار شروع شد و دانشجویان با شدت تمام به طرف آنها هجوم بردند و آنها را عقب نشاندند ولی اینبار به داخل دانشگاه برنگشته بلکه برای نابودی مرکز فتنه یعنی حوزه علمیه ولی عصر (ملا خانه)حمله بردند و تا نزدیکی اداره بازرگانی رفته بودند که ناگهان گفتند که یک نفر کشته شده و رواج این شایعه در هر کسی ترس را مستولی کرد که نکنه با سنگی که من پرتاب کردم آن یارو کشته شده و مردم یواش یواش با نزدیک شدن شب متفرق گشته و قیام چنین شکوهمند به مکر حیله شیطان به خاموشی گرایید.ولی اصل قضیه از این قرار بود که محمد جواد فرهنگی که از مسولین اصلی ناحیه یک بود با توجه هجوم مردم آنجا را ترک نکرده بود و برادرش محمد حسین که آرزوی دستیابی به موقعیت های بالا تر را در رژیم در سر می پروراند با کشتن برادر خود اولا برادر شهید می شد و از امتیازات و ترفیعات درجه ها و مزایای بعدی آن برخوردار می گشت .از طرفی دیگر دلخوری که بین دو برادر تا آنروز زبانزد همه بسیجی ها بود به نحو برادر بزرگتر تمام میشد و از طرفی دیگر شیطان تمام جوانب را برر سی کرده بود ترس از کشته شدنیک نفر در میان مردم و شایعه فوق چنان کارا بود که حتی خود شیطان !!در مقابل کارگزاران این رژیم به درس گرفتن و آموختن راغب می شد .آری محمد حسین فرهنگی با شلیک یک گلوله از پشت به برادر خود به هدف و آرزوی خود دست یافت و عاقبت به پاس این خوش خدمتی نماینده تبریز و همچنین دکترش کردند!!!معرفي به دوستان
برای عضویت در گروه خرمدینان ایران به قسمت پیام مراجعه شود

یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۳

جشن سراسري در چهارشنبه سوري



جشن سراسري در چهارشنبه سوري
,
,
با برپایی شب چهارشنبه سوري, در سراسر ايران آتش برافروزيد !
برخيزيد و همه جا را باآتش شوق براي آزادي روشن كنيد !
بر خيزيد و« سرخي » و شادابي را از آن مردم و دانشجويان درزنجيرمان كنيد!
برخيزيد و« زردي » و فروپاشي ملایی را فرياد كنيد !
فرهنگ ايران, اين زيباترين وطن ,سرشار از سنت هاي ملي و مردمي است . ملت ما در اين ساليان اين سنت ها را با مبارزات آزاديخواهانه پيوند زده اند .
در آيين هاي چهارشنبه سوري، ايرانيان بر هر چه تحجر و كهنگي است بر مي شورند. زردي و خمودي و تسليم به وضع موجود را به آتش مي سپارند . به استقبال شکوه بهار ميروند.تا با فرارسيدن نوروز، غبارزمانه را از چهره ها و خانه ها بزدايند و روزي نو, به پا كنند .
در آستانه سال نو ,با ياد وبنام آزادي ایران و ملت ايران,مردم اين ميهن را در سراسر كشور به برگزاري هرچه پرشكوه تر جشن آخرين چهارشنبه ي سال و به آتش افروزي براي نفي ديكتاتوري سياه آخوندي جنایت پیشه و تحجر اسلا م سراسر ترور,فراميخواند.-,
-,
-شکوه بهاران و آزادي را گرامي بداريد ! سیاهی و تحجر اسلام وملایی را بزدایم
گروه خرمدينان ايران

جشن بزرگ سراسري چهارشنبه سوري زردی من از تو سرخی تو از من

كميته رفراندوم آزاد ايران و گروه خرمیان ایران
زردي من از تو، سرخي من از تو

در آستانه سال نو با ياد و گراميداشت تمامي تلاشهاي كوشندگان راه آزادي،زنان و مرداني كه سختي راه را برجان خريده و زندگي خويش را فداي آزادي ملت بزرگ ايران نمودند و با آرزوي مقاومت و پايداري براي تمامي زندانيان
مبارز و سیاسی ، همه مردم را به جشن بزرگ چهارشنبه سوري دعوت ميكنيم.

هموطنان
فرهنگ پربار ايران در طول تاريخ همواره با سنت هاي كهن خود مظهر آزادي و آزادگي بوده و نياكان ما از كاوه
آهنگر و بابك خرمدين تا و....پرچمداران مبارزه عليه استبداد و بردگي بودند،همواره دربرابر سياهي و عقب
ماندگي ايستادگي كرده و شعله ها بر خرمن ضحاكيان و ملايان عوامفريب كشيده اند.
زنان،مردان،جوانان
كميته رفراندوم آزاد ايران و گروه خرمدینان ایران همگام با هم ميهنان و كليه اقشار در تمام شهرهاي ايران به
پيشواز سال نو رفته و از عموم آحاد مردم درخواست دارد تا با برپايي هر چه باشكوهتر آيين ها و سنت هاي اصيل
ايراني بويژه مراسم پرشكوه چهارشنبه سوري در هر كوچه و خيابان شعله و فرياد آزادي سرداده و با شعار زردي م
من از تو،سرخي تو از من ،آتش شعله بركش، شعله دم فرو مكش، نحوسات و نكبت هاي ناشي از فرهنگ نظام
ولايي وملایی را از خود بزدايم.
شکوه بهاران خجسته ايران زمين در راه است با شادي به استقبال آن برويم
..